۱۳۸۵/۳/۱۰

گزاره

تصمیم داشتم مطلبی درباره ی گزاره بنویسم که لئون پیش دستی کرد :


بنویسید تا رستگار شوید

۱۲ نظر:

  1. این خواندنی های وبلاگت بدون تعارف معرکه است !

    پاسخحذف
  2. سلام دوست من! البته شما حق دارید، آدمی که لنز آبی به چشمهایش زده است، لزوما همه چیز را آبی نمی بیند اما، شما به گمانم این را به خودتان تلقین کرده اید که دارید همه چیز را آبی می بینید. خب! البته شاید همه ی ما روزی دچار اختلال شعور بشویم، این چیزی نیست که بشود با یقین گفت نه! امکان ندارد من شعورم را از دست بدهم! خب! شما که عالم دهرید سزاوار این آبی بینی هستید و من متاسفم که نشد تا بفهمید ... دنیا به جز آبی رنگهای دیگری هم دارد ... مثل رنگ خون ... قرمز ... خون آدمیزاد نه حشرات! حشرات البته خونشان آبی است ... و دیدن رنگ خون آدمی برایتان مقدور نیست فعلا! موفق باشید!

    پاسخحذف
  3. خواندنی های اندفه معرکه بود. عالی بود. دست ات درد نکنه.فقط ای کاش....ببخشید که می گم.خود ات هم به اون توصیه ی گلستان یه کمی عمل می کردی.دست ات درد نکنه.

    پاسخحذف
  4. در ادامه ی خواندنی ها:در حیرتم که فضل فروشان بی سواددر کفش اهل علم و هنر از چه پا کنند؟یک روزه اند و طعنه به صد ساله می زنندسالی اگر گذشت ندانم چه ها کنند!

    پاسخحذف
  5. متاسفانه در ادامه ی خواندنی ها( پا برهنه ای در بیابان!)سپیده دم اومد و وقت رفتنحرفی نداریم ما برای گفتنحرفی که بوده بین ما تموم شداین جا برام نیست دیگه جای موندن( از استاد جواد یساری :)

    پاسخحذف
  6. خوندنی ها به نظر منم این دفعه خیلی جالب بود ولی فکر نمی کنی اون جمله ی آخر قر آن که آوردی کار کفر آمیزی باشه؟ تند می ری چقدر...

    پاسخحذف
  7. خانم سوسن جعفری : متوجه منظورتان نشدم .------شهرام خان صولتی : اگر این هم متلکی در راستای جهادت علیه ابن وبلاگ نیست یکی دو نمونه از مزخرف گویی های من را معرفی کن اگر هم در همان راستا است که اجرکم عندالله .-------یلدا خانم :نه . آن که فقط شوخی است . گیریم از نوع خرکی اش :)

    پاسخحذف
  8. به این داستان چند می‌دهید آیا؟http://bash.blogfa.com/post-96.aspx

    پاسخحذف
  9. كمي هم طرف فلسفه گزاره بياييد مدير عزيز! دلتنگيم خوب! با اين دل آدم چه كند!‌ ( ببين ناشناس نوشتم كه به حساب پاچه و اين ها نباشد!)

    پاسخحذف
  10. مکابيز جان، با افتتاح فاروم ديگر در اين وبلاگ نخواهی نوشت؟ راستش را بخواهی با نظر لئون درباره فاروم تا حد بسيار زيادی موافقم. ولی گاهی خسته ميشوم از اينکه بنشينم و مثل جويندگان طلا خروار خروار شن سرند کنم تا ذرّه اي طلا ميان افاضات بسياری از فاروم نويسان بيابم. اينجا هم بنويس... لطفاً.

    پاسخحذف