۱۳۸۵/۱/۲۹

از پرلاشز پیرزاد

داستان پرلاشز از زویا پیرزاد ( به سلیقه ی من بهترین داستان کوتاه او )موضوعی نسبتا کلیشه ای دارد ....


1)داستان پرلاشز از زویا پیرزاد ( به سلیقه ی من بهترین داستان کوتاه او )موضوعی نسبتا کلیشه ای دارد . یک زن معمولی و اهل زندگی که با یک روشنفکر ازدواج می کند ( زری سووشون یا روجای دل دلدادگی مثلا )


 


2)هیچ  جا غافلگیر نمی شوید . نه زن ناگهان به پوچی مرد پی می برد و نه مرد یک دفعه می فهمد ازدواجش غلط بوده . از همین حالا برای شما که داستان را نخوانده اید آخرش را لو می دهم . اینها تا آخر داستان با هم زندگی می کنند .


 


3) هیچ نوع آوری در فرم و حیرت افکنی در محتوا ندارد . نه داستان نیمه کاره رها می شود تا متنی دیگر خوانده شود و بینامتنیت ! به ظهور برسد .نه ناگهان یکی از شخصیت ها مسخ می شود و نه کسی در آن به خودآگاهی و دیگر آگاهی  های مرسوم می رسد و بیرق آن دیگری را بر می دارد !.خلاصه هیچ اتفاق محیرالعقولی در این داستان نمی افتد .


 


4)نثر داستان آهنگین نیست .  خودش را به رخ شما نمی کشد .اگر کتابهای دوره ی راهنمایی را فهمیده باشید احتیاجی به لغت نامه پیدا نمی کنید .


 


5) شخصیت ها هیچ کدام تخم دو زرده نیستند . نه زن اثیری در آن هست نه مرد اثیری ( به سیاق داستانهای زنانه ی امروز و دیروز ) روشنفکر هم روشنفکر درجه ی یکی از آب در نمی آید و توی فکر آن است که قبل از رفتن به پاریس موهایش را بلند کند .


 


6) علی رغم درجه ی یک نبودن روشنفکران  داستان کار به هجو روشنفکرها کشیده نمی شود . اگرچه شخصیت خیلی عمیق نیستند روی اسنوب بودنشان هیچ تاکیدی نمی شود . بنابراین اگر دنبال این هستید که به هجو شدن پدران کافه نشین مان بخندید این داستان را نخوانید .


 


7) راز پیرزاد در همین آرامش است . در اینکه برای پیروزی در جنگ آن را به جبهه هایی که در ان بردن آسان تراست نمی کشد . خیلی خونسرد می رود توی شکم موضوع . یک مرد روشنفکر فراموشکار که با یک زن معمولی ازدواج کرده و کلنجار رفتن های زن با مردش تا آخر داستان .


 


8) گفتم که پیرزاد در این داستان نشان می دهد که می تواند خودش را کنترل کند . هر شش موردی که قبل از بند هفتم خواندید صداهایی است که هرنویسنده ی رو به بازاری را به طرف خودش می کشد و این صداها آنقدر اغواگر اند که حتما باید مومی چیزی در گوش ات فروکنی که مجذوب شان نشوی .


 


9)پیرزاد در یک روز مانده به عید پاک به موم دست نزده . در چراغها را من خاموش می کنم کمی بیرونش کشیده و در عادت می کنیم تقریبا دورش انداخته .اعتبار این حرف به سلیقه ی من است و می توانید قبول نکنید. چون علی الحساب قصد ندارم درباره ی این دو رمان چیزی بنویسم .


 


10) در هیئت قدیم وقتی نه سیاره را ( مثلا ) شناسایی می کردند برای حفظ توازن یکی را هم بعنوان سیاره ی نامرئی اضافه می کردند . این بند هم نظر نامرئی من است درباره داستان پرلاشز  !


 


*از مجموعه داستان طعم گس خرمالو .

۲ نظر:

  1. اگر از ذکر او کلاه سبز بیرون امد نویسنده شود.اگر کلاه سبز انرژی هسته ای به همراه داشت عاقبت کارش با مرتضوی باشد.

    پاسخحذف