۱۳۸۸/۵/۲۲

فعلا(پست موقت)

حالا نمی دانم چطور بگویم که مطلب طنز به نظر نرسد.


از زمان افلاطون و خیلی قبل از افلاطون، مردان سیاست وقتی می خواستند حرف بزنند لازم بود منشاء رفتار سیاسی شان را پاکیزه نشان بدهند. این منشاء می توانست خیر اکثریت مردم یا دست کم خیر بخشی از رای دهندگان باشد .می توانست عشق و علاقه به خدا یا خدایان باشد یا حتی کمربستگی به یک آدم دل پاک دیگری که او مستقیما به منبع پاکیزه ی بزرگتر مثل خدا یا خلق خدا وصل است.


نکته این است. مرد سیاسی مجبور بوده و هست که منشاء پاکیزه ای برای رفتار و بخصوص انگیزه ی فرسودن جسم و روحش معرفی کند. مثلا از این لحاظ بین احمدی نژاد و موسیلینی و لنین و محمد خاتمی و ماندلا و گاندی هیچ فرقی نیست. همه ی آنها از آب کر عظیمی انگیزه می گیرند و از این طریق خستگی ناپذیری و تحمل شان در مقابل ملایمات را توجیه می کنند. به این گزاره ها توجه کنید.


«اگر عشق مردم نبود تا بحال از پا افتاده بودم. اگر نیرویی که از طرف حق تعالی میرسد نبود مرا توان مقاومت نبود . اگر اشتیاق سوزان من به آزادی نبود...و...الخ»


حالا اشکال کجاست و چرا من امیدوارم این وضع عوض شود و روزی برسد که از زبان سیاست پیشگان چیزهایی از این قبیل بشنویم:


 «من دارم فعالیت می کنم بخاطر اینکه دوست دارم بیشتر توی دل شوهرم  یا دوست دخترم جا کنم . علت اینکه می بینید من در شبانه روز بیست ساعت کار می کنم این است که داروهای محرک مصرف می کنم و باید به طریقی این انرژی را تخلیه کنم و الخ...» 


دنیا با چنین سیاستمدارانی احتمالا جای بهتری می شود. آدمهایی که انگیزه های کوچک برای پی گیری آرمانهای بزرگ داشته باشند و جرات کنند بر زبانش بیاورند. چنین آدمهایی هرگز آنقدر جسارت نخواهند داشت که به کشور دیگری لشگر کشی کنند. این پرت و پلاهایی را که راجع به تحریکات کلئپاترا و ننه ی ناصر الدین شاه می گویند باور نکنید.البته اگر دلتان می خواهد باور کنید. اما چیزی عوض نمی شود. هم سزار هم آنتونی هم ظل السطان جرات نداشتند بگویند بخاطر دل معشوقه یا ننه شان فلان کار را می کنند. اگر آنقدر جرات داشتند آدم حسابی محسوب می شدند که می دانیم نبودند. به همین ترتیب چنین آدم حسابی و با شهامتی در هفتاد و پنج سالگی علی رغم صد نوع مرض مختلف جسمی و روحی جلوی پنج تا دوربین صدکیلویی و دویست تا پروژکتور بیست کیلویی جفتک های مقدس مابانه نمی اندازد و زرت و زرت  گریه نمی کند و توی سر خودش نمی زند. چنین آدمی آنقدر با خودش و دیگران صادق است که  متوجه شود آدمیزاد حتی اگر اهل دود و دم نباشد بعضی وقت ها حالش خوب نیست و بعضی وقت ها حالش خوب است و به تبع آن احساساتی نسبت به دنیا پیدا می کند. لازم نیست وقتی حالش خوب است بپرد در عرصه ی عمومی و بر طبل همدلی بکوبد و وقتی حالش بد است دشمن دشمن کند و عرق کند و فحش بدهد و هر دو را نزولاتی الهی تلقی بفرماید.


... علی رغم همه ی متلک هایی که این وسط مسط ها به علی گدا انداختم واقعا قصدم این نبود که در این نوشته به او فحش بدهم. برای فحش دادن به او لزومی نمی بینم زمینه سازی تئوریک کنم . حرف اصلی همان بود که گفتم. آن متلک ها هم یک دفعه امدند و دلم نمی اید پاکشان کنم. یک وقت که حالم بهتر بود می آیم یک سر و شکل معقول به این نوشته می دهم. بقول بر و بچه های "قلبی بادکنکی احساسی"بای تا های.

۴ نظر:

  1. این بی شرف متولدِ هزار و سیصد و هجده است.یعنی تازه هفتاد رو رد کرده و خودش میگه «با اینکه جسمِ ناقصی دارم اما اولِ چل چلیم هست.» (صحیفه یِ کور، مجموعه یِ گلواژه هایِ مقامِ معظمِ رهبری، جلدِ آخر)(اونی که هفتاد و پنجه اکبر هست.)در موردِ علی گدا شاعر چنین گفته:ای که هفتاد رفت و در خوابیمگر این سبز روزه دریابیمکابیز: من که انقدر با خودم تکرار می کنم بلکه خداوند-گار همون هفتاد و خرده ای براش محسوب کنه. حالا فرقی هم نمی کنه. مایکل جکسون با اون ید بیضا به پنجاه نرسید . بیت:مایکل جکسون چو به پنجاه رسیدگفت بس باشد و باید که رهیدسید علی چون که به پنجاه رسیدتازه رهبر شد و بی وقفه بِ (...)جای خالی را با توجه به سلیقه تان پر کنید. من چون از فحش های گوارشی خوشم نمی آید پرش نکردم ولی گفتم شاید بقول موسوی خلاقیت جوانان به دادمان برسد قافیه مان جور دیگری جور شود.

    پاسخحذف
  2. از تحليل هائي كه مي كني بسي لذت برديماگر چه درگوشي مي گويم كه با هم اختلاف سليقه اساسي داريممن موسوسي را به هيچ وجه مصلح نمي بينم و نشانه هائي براي اعتماد به مديريت وي در حركت اصلاحاتي و تغيير جامعه يافت نكردمضمنا ايكاش نوشته ها و تحليل هاي خوبي و پرمحتوائي كه داري با بخش و بدبيراه خراب نكنيسلام. ممنون. اما آن بد و بیراهها اصل اند و تحلیل ها فرع. بیشتر می ترسم با تحلیلها از خلوص بد و بیراه ها کم شود.

    پاسخحذف
  3. جوابت به diapason خیلی خندوند منو. جدیت و برافروختگی لحنش خیلی خندوند منو!مکابیز: برافروختگی من یا دیاپازون؟-------- پ.ن: مشکلات کذایی ظاهرا برقراره. از دیگر سو ادرس وبلاگتان را پیدا نمی کنم. چنانچه ملاحظه میفرمایید لینکهایم معدوم شده.اگر وبلاگ از نظر سخت افزاری هنوز برقرار است ادرسش را مرحمت فرمایید.

    پاسخحذف
  4. مرجع ضمیر "ش" در عبارت "لحنش"، واژه ی "جواب" است؛ جدیت و برافروختگی لحن جواب شما من رو خندوند.وبلاگ برقراره اما حتی خودم هم مدت هاست که سر نزدم بهش و طبعاً و تبعاً، پست قبلی کارتنک بسته!مکابیز: اها

    پاسخحذف