۱۳۸۵/۶/۵

مفتش اعظم ؟ بله بله


بحثی در کامنتیگیر وبلاگ جوانه ها درگرفت که منجر به ارسال دو پست دیگر (+)  از سوی صاحب وبلاگ شد ...


بحثی در کامنتیگیر وبلاگ جوانه ها درگرفت که منجر به ارسال دو پست دیگر (+)  از سوی صاحب وبلاگ شد .می توانید آغاز این گفتگو را در کامنت گیر دو سه پست آخر همان وبلاگ دنبال کنید . در واقع  وقتی  خانم به مباحث درون دینی اسلام داخل شد  من فکر کردم وارد شدنم به آن بحث چندان جالب نیست و بهتر است کسی که هم خودش مسلمان است و هم به مباحث مربوطه اشراف دارد پاسخ بدهد. امیدوارم کسی این را جدلی تعبیر نکند. این گناهکار اگر بنا به جدل داشت می توانست خودش چیزی کت و کول کند و تحویل خانم بدهد. صرفا قصد این است که مباحث در حد وسع مان دقیق مطرح شود . بهرحال ایرج لطف کرد و درخواست مر ا برای پاسخ دادن به موناهیتا پذیرفت .خودش معتقد است پاسخش سردستی است . اما من که خواندم ابدا بی دقت به نظرم نرسید .


بحث من و این خانم از آنجا آغاز شد که دیدم در نوشته های شان علاوه بر تبلیغ حکومت سکولار* برای ایران، مسلمانان را فاقد صلاحیت برای سکولار بودن می دانند . این یعنی محروم کردن بخش اعظم هموطنان شان از دخالت در سیاست! در صورتیکه خود خانم هم میداند سکولاریسم با دینداری شخصی تباینی ندارد . اما معتقد است اسلام دینی استثنایی است که شخص معتقد به آن نمی تواند سکولار باشد. عکس اکبر  گنجی نمازخوان را هم انداخته یعنی که این نمازخوان چطور می تواند از اسلام عزیزش دل بکند و آن را در نهادهای حکومتی دخالت ندهد!؟ البته من سکولار بودن یا نبودن را بعنوان یک امتیاز بکار نمی برم اما اینکه کسی به خودش اجازه بدهد برای اعتقادات شخصی دیگران نسخه بپیچد و بخش عظیمی از هموطنانش را عملا بایکوت سیاسی کند و در عین حال ادعای وطن دوستی و آزادیخواهی هم داشته باشد آنقدر آزاردهنده هست که باعث شود بحث را فعلا ادامه بدهم و از ایرج خواهش کنم پاسخ نکته های درون دینی خانم را بدهد .


گفتنی است طرح این مسئله که بحث های درون دینی سکولارهای مسلمان اغلب یک تاکتیک است برای قابل عرضه کردن عقیده ی سیاسی شان، چندان بیراه نیست. اینکه دین را تحت تاثیر گفتمان رایج قرائت می کنند تا دینداران بتوانند بدون ترس از عقوبت الهی در فضای سیاسی مورد نظرشان فعالیت کنند هم به هکذا... اما "اینها" مربوط به خود دینداران می شود نه صاحبان عقیده ی سیاسی که به آن دین معتقد نیستند . نکته ی حیاتی هم این است که هرگز نمی توان و نباید بر اساس "آنها" امر و نهی سیاسی کرد . چون ما که بیرون از دایره ایم فاقد موضعی هستیم که به امر و نهی مان مشروعیت بدهد. یک بحثی است درباره ی خلوص اعتقاد و این قبیل چیزها که فقط در صورتی که در جایگاه مفتش اعظم باشیم می توانیم عملیاتی اش کنیم و بر اساسش حکم بدهیم .بنابراین باز هم تکرار  می کنم {اگر آنها ( مسلمانان سکولار) معتقدند می توان علی رغم همه ی این شواهدی که از تاریخ اسلام می آورید سکولار بود و مسلمان ماند به من و شما و فلان آخوند نیامده که تناقض میان "مرام سیاسی" و "اعتقاد دینی"شان  را دستمایه ی نفی یکی از آن دو کنیم }





پاسخ ایرج به موناهیتا



من تصور می کنم زاویه دید شما به موضوع چندان درست نباشد. نقدا چند اشکال در متن شما دیده ام که مطرح می کنم:
یک: آنچه کسی را هویتا "مسلمان" می سازد؛ اعتقاد به پیامبری محمد بن عبدالله است. همین! اشعریون صفات را عین ذات نمی دانستند و از این جهت به توحید (صفاتی) قائل نبودند. هم ایشان عدل را به عنوان یک اصل دینی قبول نداشتند. بعضی از شیعیان و همچنین بعضی از اهل تسنن به حادث شدن تغییراتی(کم شدن از بعضی سوره ها) در قرآن قائل هستند. شیخیه از شیعیان و همچنین بعضی از فرق اهل تسنن به معاد جسمانی قائل نیستند. امامت را اهل تسنن نمی پذیرند و بعضی شیعیان از قبیل سروش امامت را تنها یک منصب ولایی می دانند که در دسترس هرکسی می تواند باشد (منحصر به دوازده امام نباشد)می بینید که اساس نقد شما پایه چندان قرص و محکمی ندارد. به عبارتی شما بعضی مبانی را "ضروری دین" فرض کرده اید که از نظر تاریخی مشخص شده است که چندان هم "ضروری" نبوده اند.
دو:  البته این فرض می تواند در نظر گرفته شود که به هرحال النادر کالمعدوم و از این جهت به هرحال یک هویت اسلامی مشترکی هست که مسلمانان را به یکدیگر پیوند می دهد.بلی چنین است. اسلام را اگر بخواهید به عنوان یک هویت در نظر گیرید؛ چیزی جز "تاریخ اسلام" نیست. آن هم نه صرفا تاریخ صدر اسلام. بلکه کل تحولات و تغییراتی که طی قرون و سالها در این هویت حادث شده است. شما امروز بانویی با چادر مشکی را یک مسلمان سفت و سخت می شناسید و البته حق هم دارید. اما زمانی بود که شیخ فضل االله نوری مسلمانان را از این می ترساند که زنانشان با چادر چرخی (همین چادرهایی که امروزه مسلمانترین بانوان به سر می کنند) به کوچه و خیابان بروند. خوب اسلام کدام است؟! آنچه شیخ می گفت و یا اینکه امروز آقای مکارم شیرازی می گوید؟! من به شما می گویم که اسلام هویتی یک ماهیت ثابت و لایتغیر نیست. یک حقیقت نیست. یک "تاریخ" است. به این ترتیب اسلام امروز همین است که می بینیم مورد اقبال جماعت مسلمان است و اسلام زمان شیخ نیز آن بود که مورد اقبال جماعت مسلمان آن روزگار بود. به این ترتیب اگر شما با تکیه بر این اسلام هویت بفرمایید که سکولاریسم و لائیسیته در جوامع اسلامی قابلیت نفوذ چندانی ندارند تا اندازه ای حق دارید ( و البته نه بسیار، چرا که اسلام این زمان تا اندازه بسیاری عرفی شده است و با اسلام سالهای دور متفاوت است)
سه:  اما وقتی شما می فرمایید "یک مسلمان" نمی تواند لائیک یا سکولار باشد؛ دیگر دارید جایگاه یک "مفتی که تکفیر می کند" و به قول مکابیز "مفتش اعظم" را اشغال می کنید. اسلام فردی؛ یک حقیقت است. هر مسلمان به عنوان یک "فرد" اسلام خود را و حقیقتی که خود از اسلام باور دارد برپا می دارد. من به شخصه تاکنون دو نفر مسلمان را ندیده ام که درک شخصیشان از دینشان(همان اصول دینی که مطرح کردید) از تساوی مطلق برخوردار باشد. نمونه هایی در بند یکم آوردم که به شما نشان می دهد طیف "اسلام فردی" از کجا تا کجا کشیده شده است. نه من و نه شما و نه آقای خمینی حق نداریم کسی را که به پیامبری محمد بن عبدالله شهادت می دهد؛ نامسلمان بخوانیم. دین مقوله ای فردی و شخصی است. یک مسلمان به عنوان یک فرد می توان درک شخصیش از دینش به صورتی باشد که منکر معاد جسمانی شود؛ منکر توحید صفاتی باشد؛ منکر عصمت امامان باشد و ....انکار درج سیاست در اسلام از دیدگاه فردی سخت تر از موارد دیگر نیست.
چهار:  اشاره ای به مسیحیت کردید. خوب من باب بحث را منحرف نمی کنم. صرفا این را می گویم که همان حکمی که درباره اسلام هویت مطرح کردم درباره مسیحیت هویتی نیز صادق است. مسیحیت به عنوان یک هویت جمعی یک حقیقت نیست. یک "تاریخ" است. اگر برای شما سکولاریزه شدن مسیحیت اینقدر ساده و باورپذیر است؛ نه به واسطه مهربانی پیامبرش؛ بلکه به واسطه این است که مسیحیت این زمان سکولاریزه شده است. وگرنه در دوران جنگهای صلیبی مسیحیت با همین پیامبر مهربانش کار سیاسی و نظامی می کرد و بلکه می توان گفت موتور محرکه تحولات اروپا بود. تازه خوب است بدانید همین امروز مسیحیانی هستند که مطلقا بنیادگرا و قائل به مسیحی سازی جهت سیاست ایالات متحده می باشند. هویت جمعی مسیحی سکولاریزه شده است (به واسطه تاریخش). ولی حقیقت مسیحیت امری فردی است که از دید بسیاری از ایشان عرفی شده است و از دید بعضی از ایشان می باید سیاسی باشد. من و شما در جایگاهی نیستیم ( و هیچکس دیگر نیز) که بخواهد مسیحیان بنیادگرا را از مسیحیت خلع کند یا مسلمانان سکولار را (تا زمانی که به پیامبری محمد باور داشته باشند) نامسلمان بشمارد. "







* ظاهرا خانم موناهیتا میان "لائیسته و سکولاریته " تفاوت قائل است .وارد مبنای این تفاوت نمی شویم اما ما در پاسخ مان این تفاوت را در نظر نگرفته ایم . چون چندان دخلی به موضوع ندارد .بهرحال اگر اسم این عقیده که مسلمانان را به جرم مسلمان بودن تفتیش عقیده ی سیاسی می کند لائیسیته هم باشد  در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمی کند.



مرتبط با موضوع


مردمسالاری دینی


مذهبی/لائیک

۱۲ نظر:

  1. دوتا قالب داغ تنوری جدید برای وبلاگ نویسان بلاگفاآماده دریافت شدتازه میفهمید چقدر راحت میشه متفاوت بود

    پاسخحذف
  2. سلام! من راستش یه نگاه مطلق دارم به اسلام یه نگاه نسبی. یعنی فکر میکنم حقیقت یه چیزه و امکان نداره دوتا چیز مخالف هم هردو درست باشن. اما هب یه حداقلهایی وجود داره که هرکس داشته باشه میشه مسلمون. و داخل اون چهارچوب هرجا بره مسلمونه. همونجور که پیغمبر به ابوسفیان هم نمیگفت تو کافری. اصلآ فلسفه ی پیدا شدن لغت منافق هم همینه. منافق کسیه که اسمش مسلمونه، به پیامبری محمد هم شهادت میده. اما باطنش درست نیست.... ما حق نداریم به کسی همینجوری فقط چون توی جزییات با ما منطبق نیست این برچسب رو بزنیم. فقط خدا میدونه که منافق کیه. پیامبر هم با این که میدونست اما به کسی این برچسب رو نمیزد.... اما، باز من فکر میکنم با اینکه هر کس شهادتین بگه رو ما باید مسلمون بدونیم، ولی همه ی اینها از دید خدا مسلمون واقعی نیستن و خلاصه صراط مستقیم راهیه که از مو هم باریکتره. بنابراین من اگر بخوام دیگران من رو مسلمون بدونن گفتن شهادتین کافیه اما اگر مقصودم خدا باشه باید یه چیزهای دیگه رو هم حساب کنم...

    پاسخحذف
  3. مکابيز عزيز، بحث جالبی است و نمی‌دانستم ادامه پيدا کرده. بعد از قضيه‌ی کاريکاتورهای پيامبر اسلام، در بعضی نوشته‌هايم درگير اين موضوع شدم که آيا مسلمان می‌تواند با نرم‌های غالب دنيای امروز کنار بيايد و مسلمان بماند؟اولين نوشته که در مورد «زخم‌خوردگی احساسی» است، وضعيت خودم را به عنوان يک مسلمان در برابر اين کاريکاتورهای نشان می‌دهد، و روشی که به نظرم می‌رسيد شايد مفيد باشد (دو بند اول نوشته):http://ankabut.blogspot.com/2006/02/blog-post.htmlدر نوشته‌ی ديگر (در بند دوم و سوم) نوشتم که بسياری از ارزش‌های سنتی مسلمانان بايد نقد اخلاقی بشوند، با تکيه بر اين که پيامبر اسلام هدف خود را کامل کردن بزرگی‌های اخلاقی دانسته نه اختراع کردن نوع جديدی از اخلاق. با اين حال گرايش رايج مسلمانان اين است که اخلاق سنتی خود را نوعی مناسک و سنت غيرقابل تغيير اسلامی نشان دهند و به اين ترتيب در برزخی بين دنيای جديد و مناسک سنتی خود بمانند. واکنش‌های شرم‌آور بعضی مسلمانان در مقابل کاريکاتورها، از منظر قرار گرفتن در چنين برزخ اخلاقی قابل توجيه است:http://ankabut.blogspot.com/2006/02/blog-post_06.htmlاين نوشته نقدی را برانگيخت که بسيار شبيه برخورد موناهيتا است: دوست عزيز خواننده‌ای که از ابتدا از مسلمان بودن من خوش‌اش نمی‌آمد، در وبلاگ‌اش نوشت که من نمی‌توانم هم مسلمان باشم و هم اخلاقيات مدرن داشته باشم. در پاسخ به اين «فتوای تکفير» مقاله‌ای نوشتم و سعی کردم نشان دهم چطور چنين چيزی ممکن است. در بند اول نوشته‌ی زير:http://ankabut.blogspot.com/2006/03/blog-post_18.html

    پاسخحذف
  4. درباره آن عکس کذایی به دو واسطه از گنجی شنیده ام (یعنی گنجی به سروش گفته و سروش به یک نفر دیگر و آن یک نفر به من) که گنجی گله کرده است که:"یک وقتی مرا به یک مجلس ختم یا یادبود (تردید از من است/ایرج) دعوت کردند. وقتی رسیدم دیدم بساط مشروب و ... به راه است و بانوان به محض دیدن من هجوم آوردند که با من دست بدهند (مثلا امتحان می کردند!!!!!لابد نمی دانستند رعایت حجاب درباره بانوان غیرمسلمان یا مسلمانی که خود بی قید نسبت به حجاب باشد؛ واجب نیست/ایرج) و البته من هم دست دادم و هیچ اعتراضی هم نکردم و سلیقه خودم را به ایشان تحمیل نکردم و حتی مجلس ایشان را ترک نکردم. تنها خود از نوشیدن الکل احتراز کردم. حال در مقام مقایسه ببینید که این چه جماعتی هستند که از لحظات خصوصی زندگی من عکس می گیرند و این را علامت رسوایی برای من می خواهند کنند."سروش گفته بود این مسافرت برای اکبر خیلی مفید بود. چون با اپوزسیون خارج نشین بهتر آشنا شد و از زهری که اوین به کام او ریخته بود؛ تا اندازه ای خلاص شد.من ایرج البته تحلیل خاصی در این زمینه ارائه ندارم که بدهم جز اینکه به تهرانجلس امیدی نیست. بده و بستان ما با ایرانیان خارج از مرز باید محدود به جریان روشنفکری بماند. از "مشنگها"یشان چیزی جز رذالت و حقارت نمی توانیم بیاموزیم.

    پاسخحذف
  5. البته من با برخی از لس آنجلس نشینها هیچ تفاهمی ندارم ولی معنی رذالت و حقارت هم فهمیدیم چیست.... یعنی شراب خوردن و بدون حجاب بودن و با زنها دست دادن عجب چه جالب که همین اشخاصی با این افکار و ارزشها میخواهند مرا متقاعد کنند که من مفتش اعظم هستم و این منم که به بیراهه میروم. خوب میدانم که به مانند پیام قبلی درج نخواهی کرد، و این حرکت نشان میدهد که حق با من است. ولی من در سر فرصت ( تا جهارشنبه) حتماً جواب تو ودوستت را خواهم داد.

    پاسخحذف
  6. موناهیتا واقعا نفهمیدی یا ...:)منظور ایرج روشن تر از آن بود که نیاز به توضیح داشته باشد . مشروب خوردن و دست دادن با زنها و هر نوع سلوک شخصی و اجتماعی موازی با آنها نشانه ی حقارت و رذالت نیست . نه از نظر من غیر مسلمان نه از نظر ایرج مسلمان . آنچه مایه ی حقارت و رذالت است چماق کردن زندگی شخصی آدمها و طرز زندگی شان برای کوبیدن عقایدشان است . چه نماز خواندن گنجی باشد چه مشروب خوردن فلان کسک و ...الخ .آدم را نا امید می کنی با این طرز خواندن !----------------در ضمن من هیچ پیامی از شما و هیچ کاربر دیگری برای چند پست اخیر نگرفته ام که درج نکرده باشم . ممکن است ایراد از بلاگفا باشد . اگر نوشته تان را جایی سیو کرده اید لطفا دوباره بفرستید .باز هم تکرار می کنم . هیچ کامنتی از شما نبوده که من پابلیک نکرده باشم.اگر باور نمی کنید آن را در قالب یک کامنت برای وبلاگ خودتان بفرستید تا من در اینجا با آی دی شما بگذارم... خدمت دوستان دیگری هم که ممکن است دچار این سوتفاهم شده باشند که من کامنتشان را پابلیک نکرده ام عرض می کنم که اشکال ، احتمالا اشکالی فنی و مربوط به سرویس دهنده است .

    پاسخحذف
  7. می دانی , مکابیز با دغدغه ی دینی کمی برای من ناآشناست . غریب است .گمان می برم از آن بخشهایی بوده است که کمتر مایل به گفتگو درباره ی آن بوده ای . یک جور حریم شخصی شاید که مدتی هست وارد گفتمانهای پیرامون اش ( البته در نت ) شده ای .

    پاسخحذف
  8. امیدجان راستش را بخواهی این گناهکار تا این سن و سال چندان درگیر دین نبوده .اگر بخواهم درد دل کنم( حالا بگیر در این کامنت گیر که خوانندگانش اغلب خودمانی اند ) هنوز هم درگیر مسئله دین نیستم .نه اینطرفی و نه آن طرفی .اتفاقا در شرایط برابر به هجو مقدسات دینی بیشتر گرایش دارم تا ستایش شان :) این نوشته ها بیشتر اخلاقی هستند . یعنی همانطور که آدم ناراحت می شود یک نفر بیاید بگوید ادمهای چپ دست نباید وارد سینما شوند همانطور از اینکه یکی بیاید عکس یک آدم را در حال نمازخواندن بیندازد و بعد این را چماق کند و بخواهد بوسیله ی آن بایکوتش کند ناراحت می شوم .یک عکس العملی هم به فراخور امکاناتم نشان می دهم که این هم غریزی است .همانطور که می بینی چندان هم عمیق نیست . می گویم خانم (یا اقا) این کار بدی است که داری می کنی . کار بد نکن .کار بد، بد است . بگذار اگر کسی در خانه اش مشروب می خورد یا زیارت عاشورا می خواند یا به خودش ور می رود یا متون پهلوی می خواند کار خودش را بکند.سعی نکن از آن نتیجه بگیری که نباید فلان حرف را بزند و بهمان کار را بکند و بیصار جا برود.اگر هم این کار را می کنی دیگر تبلیغش نکن .تبلیغ هم می کنی اسمش را نگذار وطن دوستی و آزادیخواهی . صاف و ساده بگو من از مسلمانها خوشم نمی آید . ریش دارند و ریششان زبر است .یا از چپ دستها خوشم نمی آید چون یک چپ دست می شناختم که در دوران مدرسه بیسکویت من را به زور می گرفت. دیگر این پرت و پلاها ها را نگو که دموکراسی بر شانه های نحیف عیسی مسیح بنا شده . سعی کن تصویر آن آدم چشم آبی و موطلایی کمرباریکی را که نسخه پیچی هالیود است از جلوی چشمت دور کنی و به یاد بیاوری که شانه های همین پیامبر توانسته دورانی هزارساله را با خودش حمل کند که از نظر خفقان و ارعاب مبتنی بر مذهب در تاریخ بشر بی نظیر است .یا مثلا جان لاک که پدر تولرانس غربی محسوب می شود کتابش را اصلا در تبیین کلیسای برحق نوشته . در همان کتاب هم تساهل را امری بین الکلیسایی می خواند . یعنی برادران و خواهران مسیحی همدیگر را نکشند. اما همین آدم گفته تساهل در مقابل کافران روا نیست . شوخی نمی کنم . دقیقا همین را گفته .

    پاسخحذف
  9. بعد هم این فلاسفه و دانشمندان بیچاره هرجا پا می گذاشتند روی دم مسیحیت بود .یک مذهبی بود اینکه می گویند برای دموکراسی و اومانیسم و علم جا باز می کند که گزاره های کیهان شناسانه داشت .تو حتی نمی توانستی یک حرف درباره ی جهان طبیعت بزنی . دست کم از اگوستین به بعد هم در همین مذهب "طبیعت" مساوی با "آلودگی و گناه" گرفته می شد . بعد خانم فکر می کند بخاطر ظرفیت های مسیحیت بود که غربیها توانستند نظامی را که اکنون می بینیم تشکیل بدهند .اینطور ساده سازی ها اگرظاهرا چه معصومانه اند اما وقتی منجر به چنان نتیجه گیری هایی می شوند ( به عکس اکبر گنجی نمازخوان و نتیجه ی خانم از ان دوباره نگاه کن) واقعا غیر قابل چشم پوشی اند .

    پاسخحذف
  10. مکابیز گرامی، به نظر من این طیف از ایرانیان نه تنها با ایران امروز بیگانه اند، بلکه متأثر از احزاب راست ِ دولت های اروپایی و امریکا در پی تحریف مشکلات ِ اصلی مردم در کشورهای مسلمان هستند. از طرفی می بینم حتی با جوامع غربی هم بیگانه اند و خیال می کنند مسیحیان از روز ِ اول ِ ازل دموکرات و طرفدار حقوق زنان و ... بوده اند. آنچه که امروز در اروپا شاهد آن هستیم دست آوردهایی ست که روشنفکران اروپایی و امریکایی برای به دست آوردنشان زحمت کشیده اند. دین و اعتقاد به آن، نماز خواندن و یا عبادت در کنار دیوار ندبه امری خصوصی و شخصی ست. دخالت در اجرای آن همان شیوه ای ست که ج.ا. الآن در پیش گرفته است، یعنی وارد شدن در خصوصی ترین امور مردم. هر چند مطمئنم افرادی مثل موناهیتا به انبوه ِ زائران ِ دیوار ندبه اعتراض نمی کنند.

    پاسخحذف
  11. اگر بخواهیم به تعریف هالیئوک از سکولاریسم تکیه کنیم ،«سکولاریسم شیوه و قانون زیستن است که بر اساس انسان خالص بنا نهاده شده‌است و به صورت کلی برای کسانی است که باورهای مذهبی و یا خرافی را ناکافی یا غیرقابل اطمینان و یا غیرقابل باور یافته‌اند. اصول سه گانه آن عبارت است از 1. بهبود وضعیت زندگی با توجه به مفاهیم مادی زندگی 2. دانش تنها مشیت در دسترس انسان است 3. کار نیک کردن نیک است. حقیقت این زندگی نیکو است و در جستجوی خوبی بودن فضیلت است.»تا وقتی که دین تبدیل به مانعی در برابر تفکر معقول و انسانی نشه ، دیندار بودن و سکولار بودن می تونه با هم همراه باشه ، اما وقتی دین دستاویزی بشه برای بازی دادن عامه مردم و جلوه قانونی و شرعی دادن به کثافت کاریهای سیاست مداران، (همونچیزی که تو این کشور عزیز در جریانه) ، باید اون دین و دینداری رو نفی کرد!

    پاسخحذف