پای چپ قلی* آسیب دیده و از گذاشتنش بر روی زمین به شدت پرهیز می کند ....
پای چپ قلی* آسیب دیده و از گذاشتنش بر روی زمین به شدت پرهیز می کند .زمانی که مدرسه می رفتم گاه پیش می امد در بازی "فوتبال روی آسفالت" که در ساعتهای ورزش مجبور بودیم مرتکبش شویم، لگدی به ساق پای مان بخورد. این پای کوفته یک لنگی شیک ایجاد می کرد .دقیقا نمی دانم چرا این لنگ زدن به نظر ما شیک بود . اما خوب یادم هست که بچه هایی بودند که یک ماهی لنگ می زدند (بجز مواقعی که حواسشان نبود یا فکر می کردند کسی نمی بیندشان) بعدها فکر کردم این لنگیدن چقدر با لنگیدن کسی که نقص عضو مادرزادی دارد متفاوت است . تفاوتش مثل تفاوت تلویزیون نداشتن فلان استاد فلسفه ی دانشگاه است با مردی که در عصبانیت ناشی از فحش های آب نکشیده ی طلبکارها تلویزیونش را شکسته و پول ندارد یکی دیگر بخرد . احتمالا این دومی هر کاری خواهد کرد تا میهمانان سراغ تلویزون را نگیرند و آن یکی به هر دری می زند که بچه ی یکی از میهمانان بخواهد کارتون مورد علاقه اش را ببیند تا او نیش اش را به طرزی فلسفی باز کند و بگوید "تلویزیون ندارم "
اما لنگیدن قلی از جنس هیچکدام از اینها نیست . او پایش را زمین نمی گذارد چون نمی تواند زمین بگذارد . در لنگیدن او نه تفاخر می بینی و نه شرمندگی .در لنگیدن او اصالت وحشتناکی وجود دارد . بیخود نیست که اسم خواهر زاده اش هایدگر است .
پانوشت :
* قلی نام گربه ای است که در اینجا هم از او نوشته ام.
خوشحالم نگفتید "در لنگیدن او اصالت زیبایی وجود دارد".
پاسخحذفميشود من را هم با چوب نقد تان بتكانيد ؟خواب چپم را تعبير مي كنيد لطفن .
پاسخحذفلنگيدن شيك كه...لنگيدن نقص عضو كه بحثش جداست!اين لنگيدني كه با اصالت وحشتناكي باشه رو درك نكردم
پاسخحذفهمه بدجوري قاطي كردن
پاسخحذفحين خواندن متنت استفاده ات از فعل "مجبور ميشديم" عجيب به چشمم آمد! (ديوانه فوتبالی مثل من اصولاً نميتواند تصوّر کند کسی نگاهی غير عاشقانه به فوتبال داشته باشد! چه برسد به اينکه برای فوتبال بازی کردن روی اسفالت، لفظ "ارتکاب" را به کار ببریم!)تا آخر متنت را که خواندم شباهت عجيبی حس کردم در اين "مجبور بودن" تو و "تلويزيون نداشتن" استاد! :) ولی واقعاً حرف جالبی زدی!
پاسخحذفسلامازنوشته های شما و لئون خوشم میاد. منطق خوبی دارین . اما ازهمه اونا (هم تو این وبلاگ و هم وبلاگ آموزشی دل بردن به یغما! ) علاوه براین منطق جالب بوی گستاخی بلند می شه! گستاخی و غرور!
پاسخحذفدانیال گرامی وحشتناک یک چیزی معادل زیبا است در استتیک این کمترین :)-------ابوی عزیز :در خدمتیم قربان ... -------جناب بی نام :چه عرض کنم.در مقابل آن تفاخر و آن شرمندگی گمان کردم این درد کشیدن "بی غرض و جهت" اصیل است . ------------فرشاد خان : اوهوم-----------لافکادیو جان: من ضد فوتبال نیستم ( ضد فوتبال می خواهی برو به چهار دیواری تا با یک درست و حسابی روبرو شوی)و پنهان نمی کنم که کشته مرده اش هم به هکذا ...اما مسئله اینجا است که این بنده فوتبالش افتضاح بود و می دانی برای کسی که فوتبالش افتضاح است فوتبال بازی کردن چه چیز جفنگی است . البته اینطور ها هم نبود که ما قدرت انتخاب نداشته باشیم . بین بازی فوتبال و والیبال مسخره ی من در اوردی قدرت انتخاب داشتیم که این گناهکار دفع افسد به فاسد می کرد:) --------دنا خانم (؟):سلام ، گستاخی و غرور که خوب نیست . انشالله با بالاتر رفتن سن و سال و خوردن سرهای این فقرا به سنگ روزگار درست بشود ....
پاسخحذفخوب مسئله همین جاست مکابیز جان! استفاده ابزاری از هایدگر!نکن آقا!اصلا اصالت چیست؟ چرا همه به سمت اصالت میل می کنند؟در این دوره زمانه طرف رگ گردنش را می گذارد تا تلویزیون بخرد حال تلویزیونش خراب می شود و پول تعمیر ندارد! می آید می گوید که تلویزیون فلان است و... تا خودش را راضی کند!اگر کسی اصیل نباشد مقبول نیست در عرف!به نظرم یک جورهایی محکومیت در اصالت وجود دارد.تا نظر شما چه باشد؟
پاسخحذفامیر جان چیز بسیار لذت بخشی است استفاده ی ابزاری از هایدگر ( مخصوصا هایدگر)...درباره ی دغدغه ی اصالت داشتن خوب حرفت قابل تامل است .شاید این دغدغه، عکس العمل ما به پیرامون است وقتی در محاصره ی چیزهای قلابی و نمایشی هستیم .اما اینکه اصالت چیست . خوب من تعریفی دقیق در نمایشنامه ی هنر یاسمینا رضا خواندم که همیشه در ذهنم هست . البته این حرف را روانشناس یکی از شخصیت ها می گوید و کمی هم خنده دار است :"اگر من منم بخاطر اینکه تو تویی و اگر تو تویی بخاطر اینکه من منم ، من من نیستم و تو تو نیستی ...اما اگر من منم بخاطر اینکه من منم و تو تویی بخاطر اینکه تو تویی من منم و تو تویی "امیدوارم درست نقل کرده باشم .
پاسخحذف