وقتی فیلم محبوبی را که بارها دیده ایم و نسخه ی ویدئویی اش را در خانه داریم روی صفحه ی تلویزیون پیدا می کنیم . تا آخرش می بینیم و از همیشه بیشتر لذت می بریم....
1) وقتی فیلم محبوبی را که بارها دیده ایم و نسخه ی ویدئویی اش را در خانه داریم روی صفحه ی تلویزیون پیدا می کنیم . تا آخرش می بینیم و از همیشه بیشتر لذت می بریم. دلیلش چیست ؟
شاید چون فیلم نه به خواست ما که به خواست تصمیم گیرنده ای ناشناس پخش می شود . در این انفعال لذت یک مواجهه ی غافلگیرانه امکان پذیر می شود. مثل وقتی که هم آغوشی نه حاصل یک برنامه ریزی قبلی که حاصل یک نگاه یا تماس غیر منتظره است .
به همین دلیل گاه که داخل تاکسی نشسته ایم و رادیوی بی کیفیت اتومبیل موسیقی مورد پسندمان را می گذارد تاثیرش شگفت انگیز است . حتی اگر آرشیو موسیقی مان کامل باشد ، نمی توانیم و نباید از این غافلگیری چشم بپوشیم . شاید رادیو گوش کردن ( البته تحت شرایطی) آماده کردن خود برای این غافلگیری است . چند برنامه ی بد یا طبق سلیقه ی تو ،"بد" پخش می شود و بعد آن چیزی که قرار است از این جهان دوست نداشتنی دورت کند می آید .این در تلویزیون هم پیش می آید و حتی در مجلات ....چه می گویم ! پیش می آید که کتابی را از سر بیکاری ورق میزنی و ناگهان محکم بلندت می کند و می کوبدت زمین ( و اگر بخواهیم از ایده ی بارتی ارتباط با متن استفاده کنیم تو را مورد تجاوز قرار می دهد) .اتفاقی که برای من در عنفوان نوجوانی افتاد ...در میان کتابهایی که پیوند قلبهای دانیل استیل یکی اش بود آن را دیدم و بعد هم آنچه نباید (یا باید) اتفاق می افتاد اتفاق افتاد ..کتاب هم همین بود که اسمش را گذاشته ام روی وبلاگ .
2) تیم برتون فیلم های بد را می ستاید چون فاصله شان را با واقعیت حفظ می کنند . من می خواهم از او استفاده کنم و بگویم لازم نیست همه ی محصولات یک ویترین هنری عالی باشد .مسئله ابدا نسبی گرایی نیست . در واقع من در این جایگاه کاملا به محصولات خوب و محصولات بد معتقدم . چیزهایی هست که اگر سازنده اش را گیر بیاورم باید تمام محذورات اخلاقی و حقوقی ام را به کمک بطلبم تا به قتل نرسانمش .حتی مسئله مسئله ی تیم برتون ( تمایز با واقعیت) هم نیست ...مسئله امکان پرواز است . امکانی که فقط در سقوط ممکن می شود .بدها لازمند . لازمند برای اینکه رستگاری ( در اینجا بخوانید فراتر رفتن) جز در التقاط حاصل نمی شود .این شبیه عقیده ی این سینایی است در ضرورت وجود شر در جهان.عقیده ای که اگر من خدا پرست بودم بیشتر از انکار مذبوحانه ی شر ( افلاطونی اگوستینی آخوندی) به دادم می رسید .
3) چیزی که برای یک رسانه همگانی و از آن فراتر برای یک ویترین هنری به اندازه ی یکسره مبتذل شدن و یکسره عامی شدن خطرناک است یکسره فرهیخته شدن است . آنها که می گویند " این اشغالها را دور بریزید " دشمنان اوج گیری هستند. آنها هموار در محدوده ی استاندارد و ایمنی پرواز باقی خواهند ماند . به آنها باید گفت این اشغالها را نگاه دارید. آشغال ترین چیزهای ممکن را ...چرا که آنها امکان می دهند تا غافلگیر شوی ...تا در یک لحظه کلیدت زده شود و روشن شوی....ناگهان !
این خیلی خوب بود.
پاسخحذفمرسی مکابیز. و خدا رو شکر...حالا ماکسیما بردی یا خانم خوشگل تور زدی؟ :)پ ن:یک وقتی جناب محمد سلام هم یه چیزی تو این مایه ها در فاروم سابق نوشته بود. با این فرق داشت اما خوب جد و اباد هر دو ایده یه جایی به هم گره میخورند. خلاصه ایشون هم مرسی.
پاسخحذفوقتی چیزهایی رو که بهش فکر کردی از زبان دیگری و در قالب جملاتی که از ذهن دیگری بیرون آمده می بینی تازه فکرهای خودت هم برات مفهوم پیدا می کنه. خیلی وقتها شنیدن آهنگ هایی که دوستشان دارم تو تاکسی خیلی بیشتر حال داده تا شنیدن همان آهنگ تو خانه.
پاسخحذفاول سلامراستش خیلی با خودم کلنجار رفتم تا اینجا چیزی بنویسم ، راستش مطمئن نبودم شایستگی اش رو دارم یا نه و اگرچه مدت هاست که مطالبتان را چه در گفتمان ، چه در اینجا و چه در گزاره می خوانم ، اما این اولین نوشته ام در این بلاگ است به هر حال ، کاملا با مطلبی که گفتید موافقم ، البته تا آنجایی که می گویید آشغال ها را نگه دارید .به نظرم درست لحظه ای که آشغالها را ( به عمد ) نگه داریم ( به این منظور که شاهکار ها بیشتر متبلور شوند ) ، داریم برنامه ریزی می کنیم و همون عنصر غافلگیری رو به هلاکت می رسونیم .مثل این می مونه که در آرشیو موسیقی شاهکارمون ، به عمد چند موسیقی آشغال قرار دهیم تا شاهکارهایمان بیشتر بهمان بچسبد
پاسخحذفgod of dust and rainbows, help us to see... that with out dust, the rainbow would not be
پاسخحذفممنون آقا میثم-----------هیچ کدومش ملودی خانم .البته امیدمو همچنان از دست ندادم و میشه گفت بازش یافتم :). بقول معروف تا وقتی کودکی به دنیا می آد امید هست . چون نشون می ده دنیا اونقدر ها هم رو نظم و نظام نیست و حتی اگر روشهای پیشگیری رو سه قفله کنی باز ممکنه از دستت دربره.و بچه به دنیا بیاد...--------سلام ایکار جان . منظور من هم این نیست که شما خودت برنامه ریزی کنی ...منظورم اینه که مثلا بنوان یک برنامه ساز یا مثلا مدیر فرهنگی یا از این جور چیزها سعی نکنی فضا را پاستوریزه کنی ...ولی حرف شما قابل تامل است . غافلگیر شدن بیشترش شانسیه چه برسه به رستگار شدن !
پاسخحذفنميدونم اين طنز كودكي مه به دنيا ميآد رو از وودي آلين يا كس ديگري كش رفتي يا از خودته ولي در هر صورت خيلي بانمك بود
پاسخحذفعین نقاشی ..... تیرگی باید باشه تا نور خودش رو نشون بده.
پاسخحذفولی من با اینی که تو ستون خواندنی هات گفتی مخالفم ها. به نظرم این هم تو اون دسته ای از آشغال ها که گفتی می گنجه. حالا از ما گفتن.
پاسخحذفمکابیز جانخوشحالم که خیلی زود به این مطلب که خیلی از آشغال ها واقعا قابل تحمل نیستند اشاره کردی و تو خواندنی ها نوشتی!با تو تقریبا در مورد اینکه آشغال باید باشه برای مقایسه مخالفم(نمی دانم منظورت همین هست؟) چرا با آشغال؟ چرا با یه حد واسط نه؟ متوجهی! این یک طیف است. چرا یک چیز معمولی را با شاهکار مقایسه نکنیم؟البته قبول دارم که شاهکار مخصوصا در این دوران کم است و الخدر مورد فیلم هم فکر می کنم قضیه همان اصالت است! مثلا خودم را می گویم وقتی که پالپ فیکشن را با سانسوری 50 دقیقه ای دیدم به خودم قول دادم که دیگر فیلم سانسور شده نبینم و خوب هنوز هم از سه سال پیِش سرش هستم! می دانی که فیلم لااقل یک اصالتی دارد که واقعا قابل قبول نیست که با قیچی اصلاحش کرد و این مثلا با یک تابلوی تقلبی نقاشی بسیار متفاوت است. مثل این است که بگیری روی سر مونالیزا روسری بگذاری.
پاسخحذففرشاد جان بطور کلی بخواهی نگاه کنی من و وودی آلن نداریم :) ولی خوب نه راستش، از کسی کش نرفتم .... فقط اون مضمونی که هر کودکی که بدنیا می آد دلیلی برای امیدواریه چون نشون دهنده ی اینه که خدا هنوز به بشر امیداوره از تاگور باید باشه به گمونم ...-------------------درسته جناب شوخی روزگار ...فقط با این تفاوت که تاریکی در نقاشی هم ارزش با روشناییه ...دست کم از نظر استتیک ....ولی آشغال با شاهکار هم ارزش نیست . باز هم دست کم از نظر استتیک.----------------آقا میثم به نظرم او "آشغال " اشتر اک لفظی چیزی باشه ...چون آشغال پست ام ناظر به زیباشناسی بود اما آشغال خواندنی ها ناظر به اخلاق . به این ترتیب من مخالفم که مثلا برخورد ما با یک شعر نژاد پرستانه باید مثل برخورد ما با یک شعر بد باشه . شعر نژاد پرستانه را فارغ از ارزشهای استتیک باید بگذاریم دم در ...تا نظر شما چه باشد ...--------------آره امیر جان ...همینطوره ....یک طیفه . ولی خوب کسی کمر به حذف متوسط ها نمی بندد . اما یک سری قمه کش داریم که می خواهند در راستای "فرهنگ سازی" آنچه به نظرشان مبتذل است را از ریشه بزنند و یک فضای پاک فرهیخته ی سطح بالا بسازند .ما این بر خورد ر ا در دهه ی شصت سینمای خودمان دیدیم . از تویش چی بیرون آمد ؟ جیم جارموش ؟ نه ...ابولفضل جلیلی !
پاسخحذفسلام! شاید این اتفاقی که میگید بیفته و آدم ناگهان وسط آشغالها غافلگیر بشه. اما این دلیل نمیشه که از وجود آشغال دفاع کنیم چون باعث <ناگهان> میشه . ما چه بخوایم چه نه آشغالها هستن و ماهمیشه امکان غافلگیر شدن رو داریم اما مهم اینه که دلمون کدوم سمت میکشه. سمت عمق یا سمت سطح. سمت عالی یا سمت مبتذل... این چیزی که میگید مثل استدلال اونهایی میمونه که میگن زمین باید از ظلم پر بشه تا امام زمان بیاد، پس مابیشتر ظلم کنیم که زودتر بیاد!!... البته افراطی گری و تک صدایی و عدم آزادی خوب نیست و مثلآ برخوردهای سینمای دهه ی شصت-که البته زمانه اونطور اقتضا میکرد شاید- اما همه حتی آشغال کارها هم معنی خوب وبد رو میفهمن و گاهی برای<نان> به آشغالکاری میفتن و دلشون نیست این جنس کار...
پاسخحذفاين خاطه دبيرستان خاطره خودت بود؟
پاسخحذفسن و سال نوشته ها تون و تفکرتون بیشتر از خودتون به نظر می رسه!(مربوط به خواندنی ها بود که البته از کسی نظر نخواسته بودین اما من دادم! )
پاسخحذفخوب گفتی...
پاسخحذفجناب رمضانی : سلام. ظلم با مسئله ی اخلاق درگیر است . همانطور که گفتم به نظر این معصیت کار در اخلاق چنین سلوکی پسند یده نیست . این یک مسئله ی زیباشناسانه است ....اما واقعیت این است که متن هم یک کمی بقول معروف دلی بود و خیلی جا ندارد از آن دفاع کنم ...---------------آره فرشاد جان ....خاطره ی خودم بود-----------دنا جان شما لطف دارید اما خیلی هم کم سن و سال محسوب نمی شوم . ده سالی گذشته از آن ماجراها ....ده سال ---------------مرسی جناب مازی
پاسخحذف