خوب بعد از اینکه وارد وبلاگ شدید پست یکی مانده به آخر آن را بخوانید . زن رشتی بیشتر از سه سال است که مرده ....
خوب بعد از اینکه وارد وبلاگ شدید پست یکی مانده به آخر آن را بخوانید . زن رشتی بیشتر از سه سال است که مرده .بعد از یک تلاش طولانی برای زنده ماندن . به عبارتی از وقت آه و ناله کردن برایش گذشته . اما خوب ! خواندن ان پست و نوشته ی های زن رشتی و بخصوص آخرینش ، شما را به یک مواجهه ی تمام عیار با "مرگ " دعوت می کند . برای من که چنین بود . کسانی که اعتقاد دارند می توانند فاتحه ای بخوانند . کسانی هم که وبلاگ دارند می توانند لینک وبلاگش را مثل سنگ قبری در وبلاگشان بگذارند .البته شاید پس از این وقتی که جوکی با مضمون زن رشتی می شنوید مثل قبل خنده تان نگیرد . شاید هم بگیرد .اما در هر حال یاد زنی می افتید که رشتی بود و در سی و چهار سالگی مرد .
فکر کن دوست خود ادم همین شرایطو داشته باشه. دوستی که تمام شور و نشاط جمع رو یکجا داشته باشه و یهو بره.مکابیز عزیز! این پستت یاد وخاطره دوست نازنینی رو برام زنده کرد که فاصله بین ابتلاش به سرطان و مرگ فقط 2ماه بود. بهت و ناباوری شدیدی که از این نبود بهم دست داده بود محرک نوشتن پست "بودن" بود.تا اخرین لحظه فقط و فقط امید به بودن و ماندن.ناگهان...چطور میشه نبودن چیزی که تا دمی پیش با تو بود رو پذیرفت.به قول تو مواجهه تمام عیار با مرگ!http://www.mehdika.persianblog.com
پاسخحذفمن موفق نشدم آرشیوش را باز کنم مشکل منم یا نه؟؟سه چهارتای آخری رو خوندم آنچه جذابش میکرد تجربه حس فقدانیه که مطلقا نمیتونی کاری بکنی و حس شکوه و ترس همزمانیه که تو در برابرش ناتوانی مثل برنامه نیم ساعته تلوزیون در مرثیه پوپک گلدره که من هایهای گریه کردم نه اینکه پوپک گلدره از اون رو که میشناختمش و یا جای خالی یه بازیگر خوب(که اصلا هم بازیگر خوبی نبود را حس میکردم نه... درد فقدان و نتوانستن بود درد امتداد خطی بود که تو فضا گم میشد و خارج از امکانات من قرار میگرفت فکر میکنم یکی از بهترینهایی که در باب فقدان خوندم" فراتر از بودن "بوبن باشه
پاسخحذفمنم موفق نشدن ارشیوش را باز کنم رها جان ...
پاسخحذفآخر کامنت شما به کجا میره؟ در انتها رها شده یا تموم شده؟
پاسخحذف