مکابیز جان از تو انتظار نداشتم. حواست کجاست؟ شاید هم داری شوخی می کنی. این جنگ که دیگر مثل جنگ ایران و عراق نمی شود! ما اصلا نمی فهمیم چی شد، چون با سنگر شکن های هسته ای شخم مان می زنند می رود پی کارش. این مکالمه برای جنگ ایران و عراقی مناسب بود که به تهران هم کشیده شده باشد.
به رویا: در مثال مناقشه نیست.تاثیر گذاری یک متن مهمتر از آن تشابهی است که شما عنوان کردید. انتقال حس نگرانی مکابیز (و مانی) آن قدر تاثیر گذار بود که تهدید جنگ برای کسانی که آن را شوخی فرض میکردند هم جدی شود.
Jess جان ادم به خدا ایمان نیاورد این ها را به چه کسی واگذار کند ؟در این جور مواقع وجود خدا از سونا هم آرامش بخش تر است.البته خدا خودش می داند من بیشتر از ده دقیقه نمی توانم داخل سونا دوام بیاورم.----------------رویا جان شوخی که مسلما نمی کنم.واقعیت این است که من نمی دانم جنگی اگر پیش بیاید چگونه جنگی خواهد بود و من در آن وسط چکار خواهم کرد.اگر تجربه ی عراق را در نظر داشته باشیم گمان می کنم جنگ به همین طریق به کسی که در حاشیه ی شهر زندگی می کند نزدیک شود.فاجعه در روزهای بعد( شاید از هفته ی دوم)خودش را نشان می دهد.در تصویرهایی که از بغداد هفته ی اول جنگ میدیدیم زندگی مردم تاحدودی جریان عادی اش را طی می کرد.ولی باز این هم دلیل نمی شود.شاید همانطور که شما می گویی در روز اول همه جا را شخم بزنند(که البته من بعید می دانم دلیلش را بعد از بسته شدن این پرانتز می گویم)آنها ابتدا بمب های گران قیمت شان را روی چیزهای مهم تر(از نظر خودشان)خواهند انداخت.ما برای چنین سیستمی صرفا حشراتی هستیم که دور و بر نیروگاهها و سد ها و مراکز حساس امنیتی می لولیم.------------البرز جان غرض های خیلی مهمی داشتم.می خواستم مسئله ی زمان شرقی را مطرح کنم که سکون و پیوستگی اش توسط ساعت غربی که در هیئت "بمب" از آسمان می رسد، تکه تکه و غیر هارمونیک می شود...خب، مزخرف گفتم :)واقعا غرض و مرض خاصی نداشتم.همینطوری ویری فاصله های زمانی را میان خودم و آن یاروی آن طرف خط حدس زدم و نوشتم.
نميدونم شاملو بود، کی بود، حالا هر کی، يه بار تو يه سخنرانی اي گفته بود اونايی که شعرای منو تفسير ميکنن، يه چيزايی از توش در ميآرن که خودم خبر نداشتم موقع گفتن شعرا. حالا اين که ميگم از نوشتن فاصله زمانی بين sms ها غرض داشتی يا نه، چون وقتی آدم ميخونه اینو، دقيقاً اين اخلاق گشادی و منتظر بودن که ببينيم چی ميشه و اينای ما تو ذهن متبادر ميشه. خلاصه اينجوريا. مام گفتيم حرفای عميق بزنيم مثلاً. (شهر قصّه : خر که مقعر نميشه!)
البته مطمئنم که ما را نشانه نخواهند گرفت! اما چه می شود کرد که قرار است پایگاه های هوائی و دریائی را هم بزنند، خب پس لابد توی تهران هم خواهد خورد دیگر. پیش گوئی های زلزله یادتان هست؟ این شهری که نه ترافیک و نه شهرسازی درست و حسابی دارد با چند تا بمب غیر هسته ای هم فوری آب و برق اش قطع می شود و راههایش بند می آید. بعد شما چطوری می خواهید بروید شمال؟ مگر تا حاشیه ی تهران بدوید!
یادم رفت بگم که بعد از بمباران از لوله های شکسته ی گاز هم گاز نشت می کنه که باعث رخ دادن آتش سوزی های متعدد در تمام شهر خواهد شد.بقیه ش رو هم کسی که به این مسائل شهری آشنا تره تکمیل کنه. کلاً تابلوئی میشه از فاجعه.
بی نام: نه گمونم --------------------رویا: من که نمی خواستم بروم شمال:)طرف پشت خط می خواست برود که هیچ هم معلوم نبود موفق شود.یعنی اصلا کدی وجود ندارد که حرفش یک خیالبافی ابلهانه نبوده باشد.برای یک آدم که در تهران زندگی می کند شمال اولین مفر است.چه در روزهای طولانی و کسل کننده ی عزاداری،چه نوروز ،چه تعطیلات غیرمترقبه ی احمدی نژادی و هر اتفاق خوش آیند و بدآیندی که بیفتد...پس احتمال دارد که شمال بعنوان اولین گریزگاه ، به فکر یک آدم معمولی در تهران فاجعه زده برسد.
فقط واسه عوض کردن بحث...این داستان کوتاه رو که یه جایزه ای هم برده تازه خوندم، اگه نخوندیش یه نگاه بنداز!http://www.khabgard.com/adab/lib/25_Story_Miane_hofrehaye_khali_Esmaeili.htmگمونم میونهت با خوابگرد هم زیاد خوب نیس؛ ولی این قصه (هم!) از اون نیست.
سلام!همونطور که میدونی٬ تعدادی از نمايندهگان اقلیت و اکثریت مجلس دارن برای کشوندن احمدینژاد به مجلس و پرسش از عملکرد ضعيف دولتش امضا جمع میکنن. ما بر اون شديم تا با يه حرکت مدنی برای تسريع اين کار نامهای به نمایندهگان مجلس بنویسیم و خواستار طرح سؤالهامون بشیم. تا به حال بیش از ۱۲۰ وبلاگنویس و خوانندهگان وبلاگها این نامه رو امضا کردن. شما هم میتونی با مراجعه به لينک اين پيام٬ اين نامه رو امضا کنی و بهش لينک بدی. مطمئنآ حمايت شما میتونه تأثير زيادی در موفقيت اين حرکت داشته باشه.يا حق!
واقعا بی انصافیه اگه فکر کنی من چامسکی رو از عینک جمهوری اسلامی می بینم. اما در مورد سوالت که کدوم تحلیلش رو غیر قابل اعتماد می دونم. من جدا تصمیم گرفتم بیش از این در این بحث شرکت نکنم. چون ظاهرا دوستان آنچنان آمریکا ستیز شده اند که سکوت بهتر است! چون دلم نمی خواهد بیش از این در این جو غوطه بخورم!
سلام.هرچند به صراحت گفته اي در تعيين زمانهاي حدفاصل پاسخها قصد و غرضي نداشته اي؛ نمي توانم بپذيرم. چرا پاسخي به كوتاهي "من هيچي" (آخرين پاسخ راوي) نيم ساعت طول مي كشد تا داده شود؟! اين نيم ساعت به چه گذشته است؟! تامل برانگيزي متن تا اندازه بسيار مديون همين وضع فاصله هاي زماني ميان پاسخها است. فاصله هايي كه خود –بي نياز به واژگان- احوال راوي و مخاطبش را روشن مي كنند.نوشته ي خيلي خوبي بود. بي تعارف بگويم از نظر مباني و بنيادهاي فكري می تواند قطعه ای هنری ارزیابی شود.
ما مخلصتریم. متاسفانه آقای بوش و دارودسته چنان آبرویی از آمریکا بردند که آدم نمی دونه چی بگه. به هر حال من از لحن تو اصلا ناراحت نشدم. اما چنان جوی به عقیده من وجود دارد. راستی تو ایمیلی چیزی نداری؟
به ایرج :سلام.خوشحالم که نوشته را پسندید .----------دن سیفون:آقا چقدر خوش بینی به ذات بشر.یارو میون صدنفر دیگه که داره باهاشون اس ام اس رد و بدل می کنه اصلا یادش میره که من جواب دادم یا نه !------------dr jack :فرض اول که محال است .اما علاوه بر فرض دوم فرض دیگری هم ممکن است!بهرحال خدا ما رو از شر همه ی انگلیسی دان ها(یا به قول عزیزان گروه ورزش، انگلیسی دان نماها ) که خدا می داند چرا در یک وبلاگ فارسی کامنت انگلیسی(درست و غلطش فرقی نمی کند) می گذارند حفظ کند :)
از جنگ که بگزریم این موضوع جنگ باعث شد امت بلاگستان برای آپ کردن بهانه ایی داشته باشندمن تقریبا دوهفته برای ورود به وبلاگ از فیلتر شکن استفاده می کردم . ولی الان متوجه شدم وبلاگت فیلتر نیست .خودرگیری از نوع ک...لی
بگو مکابیز , از جنگ بگو که تو این ارتش ما رو بیچاره کردن با پیشبینی استراتژی ها و تاکتیک های دشمن !تصور کن ارتشی که فرمانده های دسته اش قراره امثال من باشن , چی از آب در میاد !
سلام.وبلاگی اخیرا در زمینه فلسفه, ادبیات, هنر و روانشناسی راه اندازی شده به نام ارفه. به نظرم می آید که به علایق شما نزدیک باشد.گفتم حالا که همه کار درستان عالم :) می آیند و در وبلاگ شما کامنت می گذارند, یک تبلیغی اینجا برایش کرده باشیم. آدرسش را در لینک وب سایت هم گذاشته ام.http://www.orpheus.blogfa.com/
والله من هم که دو ماه از صبح تا شب و از شب تا صبح تو شیراز بودم و نظاره گر دختران آن بلاد , جریان این شهره شدن رو نفهمیدم . البته بی انصافی نکنم , یک درصد کمی هم بودند که حق شون شهره ی خاص و عام شدن بود , اما این حوریان اندک بهشتی هم اکثرا خانواده دار و متعهد به اصول خانواده بودند !خلاصه شیراز که تموم شد , باید دید دوره ی بعدی کجا می افتم !
پویا جان منظورت نامه ی خانم شاخساری است ؟من هم احیانا مثل شما و دوستان خود ایشان احمدی نژاد را نه از نظر اخلاقی و نه از نظر عملی در موقعیتی که مخاطب چنین حرفهایی باشد نمی بینم.اما چرا به ان لینک داده ام؟به اعتبار و ابروی نویسنده ای که وبلاگ فرنگوپولیس را ساخته.من آنچنان به تفکیک انگیزا و انگیخته و مستقل دیدن سخن از گوینده (دست کم به آن معنایی که پوزیستویستها می گویند)اعتقاد ندارم.در واقع همین نامه را اگر یکی از این اصلاح طلب های حرفه ای نوشته بود بعید نبود فحشی هم زیر لب(یا استغفرالله گویان روی لب) بدهم...اما سیما شاخساری به استناد متونی که در فضای وب از او خوانده ام آنقدر برایم قابل اعتماد است که نامه اش را دلسوزانه و به عنوان تنها کاری که از او بر می اید تلقی کنم.اینکه نویسنده ی فرنگوپولیس احمقی مثل احمدی نژاد را اینچنین مورد خطاب قرار می دهد به من نشان می دهد که مصیبتی که در راه است تا چه اندازه جدی است و ادمهایی که می خواهند هم آزادی و حقوق برابر هموطنانشان را پاس بدارند و هم به لشگر کشان عصر جدید باج ندهند در چه موقعیت تراژیکی قرار دارند.
من با توجه به شناخت قبليام از ايشان انتظار چيزي در حد همين نامه را بيشتر انتظار نداشتم. اينكه آدم براي احمدينژاد از نبود آزادي در آمريكا و تاييد نظرات آن جناب سخن بگويد، چيزي بيشتر از "بيچاره" بودن است. من كه ياد "جبهه ضدامپرياليستي" حزب توده به رهبري امام خميني ميافتم. به نظرم هم كليت مواضع ايشان و نظرات ضدامپرياليستي ايشان ادامه همان خط مفنضح است. اماحتي اگر مانند تو دقيقا به عكس اين موضوع باور داشته باشيمو براي نويسنده اعتباري قائل شويم، آيا اين توجيه كردن صرف نيست كه بگوييم اين "تنها كاري است كه از او برميآيد"؟ آيا متن نامه را جبر محيط به او تحميل كرده؟
مکابیز جان این موقعیت بهراستی تراژیک است، ولی راهش آن نیست که حقیقت را به کناری بگذاریم و اصول و پرنسیپها را فراموش کنیم، حتا اگر گذرا و موقتی باشد. من هم در نیت نیک ایشان تردیدی ندارم، ولی نیت نیک که همه چیز نیست. انتقاد (!) احمدینژاد از تبعیض را (در هر کجای جهان) بجا و روا دانستن، یا کژفهمی است، یا آگاهانه خود را به ناآگاهیزدن، آن هم به قصد گذاشتن هندوانه زیر بغل کسی که خود در موضوع جنگآفرینی طرفِ موردِ بازخواست است. میشد چنین ننوشت ولی باز هم محترمانه، و با حفظ حقیقت و پاسداشت مرزهای اخلاقی، آزادی زندانیان را از جناب رییسجمهور خواستار شد.دوستان نزدیک و قابلاعتماد هم میتوانند اشتباه کنند.
با سلام و با آرزوی موفقیت برای شماامیدوارم با نظرات خود وبلاگ اعتیاد ویرانگر را در جهت بهتر شدن یاری رسانید باتشکر
پاسخحذفجالب بودشاگه فک میکنی مثه من از این دنیا خسته شدی ببینتف به این زندگی
پاسخحذفخدایا ...خودت جزای این کامنت گذاران بالایی را بده.من که باشم که کامنت شان نمایش ندهم.(هومن و آرمان عزیز ...واگذارتون کردم به خدا :)
پاسخحذفواگذار به خدا؟!خب میبینم که در این لحظات صعب، "همچون غریقی که برای نجات خویش..."دچار ایمان موقت شدی!
پاسخحذفبا مطلبی در مورد سود حاصل از smsها به روزم با تشکر
پاسخحذفمکابیز جان از تو انتظار نداشتم. حواست کجاست؟ شاید هم داری شوخی می کنی. این جنگ که دیگر مثل جنگ ایران و عراق نمی شود! ما اصلا نمی فهمیم چی شد، چون با سنگر شکن های هسته ای شخم مان می زنند می رود پی کارش. این مکالمه برای جنگ ایران و عراقی مناسب بود که به تهران هم کشیده شده باشد.
پاسخحذفيه چيزی بپرسم؟ از ذکر دقيق اين فاصله ها بين سؤالای اين يکی و جوابای اون يکی غرض و مرضی داشتی؟ بد ميره به آدم گشادی آدما ميون اين فاصله ها.
پاسخحذفبه رویا: در مثال مناقشه نیست.تاثیر گذاری یک متن مهمتر از آن تشابهی است که شما عنوان کردید. انتقال حس نگرانی مکابیز (و مانی) آن قدر تاثیر گذار بود که تهدید جنگ برای کسانی که آن را شوخی فرض میکردند هم جدی شود.
پاسخحذفJess جان ادم به خدا ایمان نیاورد این ها را به چه کسی واگذار کند ؟در این جور مواقع وجود خدا از سونا هم آرامش بخش تر است.البته خدا خودش می داند من بیشتر از ده دقیقه نمی توانم داخل سونا دوام بیاورم.----------------رویا جان شوخی که مسلما نمی کنم.واقعیت این است که من نمی دانم جنگی اگر پیش بیاید چگونه جنگی خواهد بود و من در آن وسط چکار خواهم کرد.اگر تجربه ی عراق را در نظر داشته باشیم گمان می کنم جنگ به همین طریق به کسی که در حاشیه ی شهر زندگی می کند نزدیک شود.فاجعه در روزهای بعد( شاید از هفته ی دوم)خودش را نشان می دهد.در تصویرهایی که از بغداد هفته ی اول جنگ میدیدیم زندگی مردم تاحدودی جریان عادی اش را طی می کرد.ولی باز این هم دلیل نمی شود.شاید همانطور که شما می گویی در روز اول همه جا را شخم بزنند(که البته من بعید می دانم دلیلش را بعد از بسته شدن این پرانتز می گویم)آنها ابتدا بمب های گران قیمت شان را روی چیزهای مهم تر(از نظر خودشان)خواهند انداخت.ما برای چنین سیستمی صرفا حشراتی هستیم که دور و بر نیروگاهها و سد ها و مراکز حساس امنیتی می لولیم.------------البرز جان غرض های خیلی مهمی داشتم.می خواستم مسئله ی زمان شرقی را مطرح کنم که سکون و پیوستگی اش توسط ساعت غربی که در هیئت "بمب" از آسمان می رسد، تکه تکه و غیر هارمونیک می شود...خب، مزخرف گفتم :)واقعا غرض و مرض خاصی نداشتم.همینطوری ویری فاصله های زمانی را میان خودم و آن یاروی آن طرف خط حدس زدم و نوشتم.
پاسخحذفنميدونم شاملو بود، کی بود، حالا هر کی، يه بار تو يه سخنرانی اي گفته بود اونايی که شعرای منو تفسير ميکنن، يه چيزايی از توش در ميآرن که خودم خبر نداشتم موقع گفتن شعرا. حالا اين که ميگم از نوشتن فاصله زمانی بين sms ها غرض داشتی يا نه، چون وقتی آدم ميخونه اینو، دقيقاً اين اخلاق گشادی و منتظر بودن که ببينيم چی ميشه و اينای ما تو ذهن متبادر ميشه. خلاصه اينجوريا. مام گفتيم حرفای عميق بزنيم مثلاً. (شهر قصّه : خر که مقعر نميشه!)
پاسخحذفمعذرت می خواهم که این کامنت من ربطی به پستتان ندارد. فقط می خواستم بپرسم آیا وبلاگ دلبری دیگر تعطیل شده است؟
پاسخحذفبه گمانم تبلیغی برای ایرانسل بود (لوکیشن 20 )
پاسخحذفالبته مطمئنم که ما را نشانه نخواهند گرفت! اما چه می شود کرد که قرار است پایگاه های هوائی و دریائی را هم بزنند، خب پس لابد توی تهران هم خواهد خورد دیگر. پیش گوئی های زلزله یادتان هست؟ این شهری که نه ترافیک و نه شهرسازی درست و حسابی دارد با چند تا بمب غیر هسته ای هم فوری آب و برق اش قطع می شود و راههایش بند می آید. بعد شما چطوری می خواهید بروید شمال؟ مگر تا حاشیه ی تهران بدوید!
پاسخحذفراستی آن نقل قول "بودن یا نبودن" هم از آن مینیمال های شاهکار است!
پاسخحذفیادم رفت بگم که بعد از بمباران از لوله های شکسته ی گاز هم گاز نشت می کنه که باعث رخ دادن آتش سوزی های متعدد در تمام شهر خواهد شد.بقیه ش رو هم کسی که به این مسائل شهری آشنا تره تکمیل کنه. کلاً تابلوئی میشه از فاجعه.
پاسخحذفبی نام: نه گمونم --------------------رویا: من که نمی خواستم بروم شمال:)طرف پشت خط می خواست برود که هیچ هم معلوم نبود موفق شود.یعنی اصلا کدی وجود ندارد که حرفش یک خیالبافی ابلهانه نبوده باشد.برای یک آدم که در تهران زندگی می کند شمال اولین مفر است.چه در روزهای طولانی و کسل کننده ی عزاداری،چه نوروز ،چه تعطیلات غیرمترقبه ی احمدی نژادی و هر اتفاق خوش آیند و بدآیندی که بیفتد...پس احتمال دارد که شمال بعنوان اولین گریزگاه ، به فکر یک آدم معمولی در تهران فاجعه زده برسد.
پاسخحذف:( اعصاب نگذاشتند این دو پست شما و مانی برای ما...
پاسخحذفجنگ مطمئنا غافلگیرانه نخواهد بود
پاسخحذففقط واسه عوض کردن بحث...این داستان کوتاه رو که یه جایزه ای هم برده تازه خوندم، اگه نخوندیش یه نگاه بنداز!http://www.khabgard.com/adab/lib/25_Story_Miane_hofrehaye_khali_Esmaeili.htmگمونم میونهت با خوابگرد هم زیاد خوب نیس؛ ولی این قصه (هم!) از اون نیست.
پاسخحذفسلام!همونطور که میدونی٬ تعدادی از نمايندهگان اقلیت و اکثریت مجلس دارن برای کشوندن احمدینژاد به مجلس و پرسش از عملکرد ضعيف دولتش امضا جمع میکنن. ما بر اون شديم تا با يه حرکت مدنی برای تسريع اين کار نامهای به نمایندهگان مجلس بنویسیم و خواستار طرح سؤالهامون بشیم. تا به حال بیش از ۱۲۰ وبلاگنویس و خوانندهگان وبلاگها این نامه رو امضا کردن. شما هم میتونی با مراجعه به لينک اين پيام٬ اين نامه رو امضا کنی و بهش لينک بدی. مطمئنآ حمايت شما میتونه تأثير زيادی در موفقيت اين حرکت داشته باشه.يا حق!
پاسخحذفمیدونم... همین جوری گفتم شما. منظورم این بود که "هر کس". (این روزا زبون آدم هم پیچ میخوره.)
پاسخحذفواقعا بی انصافیه اگه فکر کنی من چامسکی رو از عینک جمهوری اسلامی می بینم. اما در مورد سوالت که کدوم تحلیلش رو غیر قابل اعتماد می دونم. من جدا تصمیم گرفتم بیش از این در این بحث شرکت نکنم. چون ظاهرا دوستان آنچنان آمریکا ستیز شده اند که سکوت بهتر است! چون دلم نمی خواهد بیش از این در این جو غوطه بخورم!
پاسخحذفJess:از پیمان اسماعیلی قبلا مرض حیوان را در همین خوابگرد خونده بودم.اما اینو نه نخونده بودم،دستت درد نکند.------------dr jack:مخلصیم...
پاسخحذفسلام.هرچند به صراحت گفته اي در تعيين زمانهاي حدفاصل پاسخها قصد و غرضي نداشته اي؛ نمي توانم بپذيرم. چرا پاسخي به كوتاهي "من هيچي" (آخرين پاسخ راوي) نيم ساعت طول مي كشد تا داده شود؟! اين نيم ساعت به چه گذشته است؟! تامل برانگيزي متن تا اندازه بسيار مديون همين وضع فاصله هاي زماني ميان پاسخها است. فاصله هايي كه خود –بي نياز به واژگان- احوال راوي و مخاطبش را روشن مي كنند.نوشته ي خيلي خوبي بود. بي تعارف بگويم از نظر مباني و بنيادهاي فكري می تواند قطعه ای هنری ارزیابی شود.
پاسخحذفما مخلصتریم. متاسفانه آقای بوش و دارودسته چنان آبرویی از آمریکا بردند که آدم نمی دونه چی بگه. به هر حال من از لحن تو اصلا ناراحت نشدم. اما چنان جوی به عقیده من وجود دارد. راستی تو ایمیلی چیزی نداری؟
پاسخحذفعجب ریفیق پایه ای! در حال استرس فرار کردن نیم ساعت پشت خط منتظر شنیدن هیچ چیت موند...
پاسخحذفDo you lot sometimes workwork, as in get something done?
پاسخحذفیا من انگلیسی بلد نیستم یا این یارو مارو دست انداخته
پاسخحذفبه ایرج :سلام.خوشحالم که نوشته را پسندید .----------دن سیفون:آقا چقدر خوش بینی به ذات بشر.یارو میون صدنفر دیگه که داره باهاشون اس ام اس رد و بدل می کنه اصلا یادش میره که من جواب دادم یا نه !------------dr jack :فرض اول که محال است .اما علاوه بر فرض دوم فرض دیگری هم ممکن است!بهرحال خدا ما رو از شر همه ی انگلیسی دان ها(یا به قول عزیزان گروه ورزش، انگلیسی دان نماها ) که خدا می داند چرا در یک وبلاگ فارسی کامنت انگلیسی(درست و غلطش فرقی نمی کند) می گذارند حفظ کند :)
پاسخحذفااااااایوووووووووووووووووووووول!خیلی با حال بود خداییشیک کلاغ چل کلاغ!حال کردم!...سربزنخوشحال می شم!
پاسخحذفچه حالی کردم با این پیام مخاطب سایت رجا نیوز! کاش دم دستم بود با انگشت چششو در میاوردم!
پاسخحذفاز جنگ که بگزریم این موضوع جنگ باعث شد امت بلاگستان برای آپ کردن بهانه ایی داشته باشندمن تقریبا دوهفته برای ورود به وبلاگ از فیلتر شکن استفاده می کردم . ولی الان متوجه شدم وبلاگت فیلتر نیست .خودرگیری از نوع ک...لی
پاسخحذففارغ از تمام بحثها امیدوارم به خیر بگذره!
پاسخحذفبگو مکابیز , از جنگ بگو که تو این ارتش ما رو بیچاره کردن با پیشبینی استراتژی ها و تاکتیک های دشمن !تصور کن ارتشی که فرمانده های دسته اش قراره امثال من باشن , چی از آب در میاد !
پاسخحذفسلام.وبلاگی اخیرا در زمینه فلسفه, ادبیات, هنر و روانشناسی راه اندازی شده به نام ارفه. به نظرم می آید که به علایق شما نزدیک باشد.گفتم حالا که همه کار درستان عالم :) می آیند و در وبلاگ شما کامنت می گذارند, یک تبلیغی اینجا برایش کرده باشیم. آدرسش را در لینک وب سایت هم گذاشته ام.http://www.orpheus.blogfa.com/
پاسخحذفیک ساعت بعد از خواندن آن کتاب و فهمیدن رویکرد اسلامی به مساله جنسیت سیمون دوبوار فریادی کشیده و می گوید : به خدای کعبه که رستگار شدم !
پاسخحذفوالله من هم که دو ماه از صبح تا شب و از شب تا صبح تو شیراز بودم و نظاره گر دختران آن بلاد , جریان این شهره شدن رو نفهمیدم . البته بی انصافی نکنم , یک درصد کمی هم بودند که حق شون شهره ی خاص و عام شدن بود , اما این حوریان اندک بهشتی هم اکثرا خانواده دار و متعهد به اصول خانواده بودند !خلاصه شیراز که تموم شد , باید دید دوره ی بعدی کجا می افتم !
پاسخحذفمنظورت از لينك دادن به آن نامه بيمعني و ذليلانه چي بود مكابيزجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخحذف...نمي گويم فراموشم مکن هـــــــــرگـــــــــــز ولي گاهی به ياد آور رفيقی را که مي دانی نخواهی رفت از يادش...
پاسخحذفپویا جان منظورت نامه ی خانم شاخساری است ؟من هم احیانا مثل شما و دوستان خود ایشان احمدی نژاد را نه از نظر اخلاقی و نه از نظر عملی در موقعیتی که مخاطب چنین حرفهایی باشد نمی بینم.اما چرا به ان لینک داده ام؟به اعتبار و ابروی نویسنده ای که وبلاگ فرنگوپولیس را ساخته.من آنچنان به تفکیک انگیزا و انگیخته و مستقل دیدن سخن از گوینده (دست کم به آن معنایی که پوزیستویستها می گویند)اعتقاد ندارم.در واقع همین نامه را اگر یکی از این اصلاح طلب های حرفه ای نوشته بود بعید نبود فحشی هم زیر لب(یا استغفرالله گویان روی لب) بدهم...اما سیما شاخساری به استناد متونی که در فضای وب از او خوانده ام آنقدر برایم قابل اعتماد است که نامه اش را دلسوزانه و به عنوان تنها کاری که از او بر می اید تلقی کنم.اینکه نویسنده ی فرنگوپولیس احمقی مثل احمدی نژاد را اینچنین مورد خطاب قرار می دهد به من نشان می دهد که مصیبتی که در راه است تا چه اندازه جدی است و ادمهایی که می خواهند هم آزادی و حقوق برابر هموطنانشان را پاس بدارند و هم به لشگر کشان عصر جدید باج ندهند در چه موقعیت تراژیکی قرار دارند.
پاسخحذفمن با توجه به شناخت قبليام از ايشان انتظار چيزي در حد همين نامه را بيشتر انتظار نداشتم. اينكه آدم براي احمدينژاد از نبود آزادي در آمريكا و تاييد نظرات آن جناب سخن بگويد، چيزي بيشتر از "بيچاره" بودن است. من كه ياد "جبهه ضدامپرياليستي" حزب توده به رهبري امام خميني ميافتم. به نظرم هم كليت مواضع ايشان و نظرات ضدامپرياليستي ايشان ادامه همان خط مفنضح است. اماحتي اگر مانند تو دقيقا به عكس اين موضوع باور داشته باشيمو براي نويسنده اعتباري قائل شويم، آيا اين توجيه كردن صرف نيست كه بگوييم اين "تنها كاري است كه از او برميآيد"؟ آيا متن نامه را جبر محيط به او تحميل كرده؟
پاسخحذفمکابیز جان این موقعیت بهراستی تراژیک است، ولی راهش آن نیست که حقیقت را به کناری بگذاریم و اصول و پرنسیپها را فراموش کنیم، حتا اگر گذرا و موقتی باشد. من هم در نیت نیک ایشان تردیدی ندارم، ولی نیت نیک که همه چیز نیست. انتقاد (!) احمدینژاد از تبعیض را (در هر کجای جهان) بجا و روا دانستن، یا کژفهمی است، یا آگاهانه خود را به ناآگاهیزدن، آن هم به قصد گذاشتن هندوانه زیر بغل کسی که خود در موضوع جنگآفرینی طرفِ موردِ بازخواست است. میشد چنین ننوشت ولی باز هم محترمانه، و با حفظ حقیقت و پاسداشت مرزهای اخلاقی، آزادی زندانیان را از جناب رییسجمهور خواستار شد.دوستان نزدیک و قابلاعتماد هم میتوانند اشتباه کنند.
پاسخحذف