۱۳۸۵/۱۱/۱۲

سینه خیز

ورزشکار کت و شلوار خاکستری پوشیده ،از همانها که اکثر اعضای تیم ملی کشتی یا وزنه برداری یا جودو یا والیبال جمهوری اسلامی می پوشند...


ورزشکار کت و شلوار خاکستری پوشیده ،از همانها که اکثر اعضای تیم ملی کشتی یا وزنه برداری یا جودو یا والیبال جمهوری اسلامی می پوشند،با سینه های برجسته و گردن کوتاهی که از دور شبیه عباس جدیدی اش می کند.سیبیل اما ندارد.


 


مسابقه دقایقی دیگر شروع می شود.باران آمده و زمین بطور طبیعی کاملا گل آلود است .در واقع شرط اصلی برگزاری مسابقه  گل آلود بودن زمین است و اگر باران نیاید مسئولین برگزاری مسابقه مجبور می شوند کل بیست و پنج کیلومتر جاده ی جنگلی را آب پاشی کنند.


 


ورزشکار کتش را در می آورد و با همان شلوار و پیراهنی که خیلی سفید به نظر می رسد آرام در فاصله ی درخت ها قدم میزند.این ورزش نسبتا تازه ای است و هنوز لباس خاصی برای آن تعریف نشده. یک ورزش رکوردی که سالها قبل ازرسمی شدن نصفه نیمه اش رویش شرط بندی میشده و جز ایرانی ها فقط چند کشور روپایی(از جمله هلندی ها که رکورد دار این رشته اند)در آن مهارت دارند.


 


ورزشکار با همان لباسها به سینه می خوابد روی زمین و پاهایش را از پشت بغل می کند و انحنایی شدید در بدنش ایجاد می شود تا بدنش کمترین تماس را با سطح زمین ایجاد کند. بعد از آن با بالابردن سر و سینه و کشیدن پاهایش شروع به خزیدن می کند. سرعتش در عرض چند ثانیه آنقدر می شود که کمی از دویدن یک دونده ی آماتور کندتر است. به دقیقه نمی رسد که دیگر در چشم انداز نیست.


 


 داخل چادری که.یک دکتر و یک پرستار(هر دو مرد) و همسر ورزشکار در آن اقامت دارند.تلویزیون چهارده اینچی روشن است که تصویرش به شدت برفکی است.مزدک میرزایی(به دلیل اینکه این ورزش هنوز گزارشکر ویژه ای ندارد)دارد روی تصویر توضیح می دهد.تصویری که جنگلی نیمه تاریک را نشان می دهد و هر از گاهی مردی سینه خیز کنان از یک طرفش وارد و از طرف دیگرش خارج می شود.بعد از آن جنگل خالی را می بینیم تا ورزشکار دوباره به حوزه ی دید دوربین بعدی برسد. در این فاصله های نسبتا طولانی و کسالت آور، مزدک میرزایی از تاریخچه و آینده ی این ورزش می گوید و هر از گاهی که حرف کم می اورد آرزو می کند اتفاق ناگوار سال قبل تکرار نشود.


 


پرستار با دکتر مشغول گپ زدن است. پسر عمو یا رفیق خیلی قدیمی به نظرمی رسند. صدایشان می آید روی گزارش مزدک میرزایی و همسر ورزشکار را عصبانی می کند. در میان حرفهایشان یک واژه به گوش زن آشنا می آید و بر می گردد و رو به آن دو و می گوید که شوهرش هم همین بیماری را دارد. دکتر از جا می پرد و می پرسد چرا در فرم ننوشته ؟زن شانه بالا می اندازد که لازم ندیده و مگر مهم است و از این حرف ها...


 


دکتر و پرستارهاج و واج  به هم نگاه می کنند. دکتر می گوید احتمال مرگ مبتلایان به این بیماری در ورزش "سینه خیز" آنقدر زیاد است که می تواند بعنوان یکی از روشهای خودکشی به حساب بیاید. هر دو چیزی درباره ی ترکیدن ششها می گویند و سعی می کنند زن را به طریقی مجاب کنند. راهی برای متوقف کردن ورزشکار وجود ندارد یا دست کم در آن لحظه به ذهن آن سه نفر نمی رسد.


 


من از اینجا حس می کنم در حال سینه خیزکردن هستم. متوجه نمی شوم که چه اتفاقی افتاده. فقط خودم را سینه خیزکنان در اعماق جنگل حس می کنم و نفس نفس زنان...احساسی دور،از مرگی نزدیک ...

۶ نظر:

  1. سلام به وجدان بیدار نویسنده در نیمه شبان !من یاد نهنگ هایی افتادم که خودشونو به ساحل پرت می‌کنن و اونجا میمونن تا بمیرنولی نوع حرکت رو دقیق متوجه نشدم که پرتابیه یا لغزشی یا ایلوسیو

    پاسخحذف
  2. ......ناگهان تصوير تلويزيوني بالا پاييني ميره و منظره درختان و ورزشكاران جاي خودشونو به دريا و موج سواري و يه موسيقي تند گورومب گورومب ميده. جواد خياباني مياد رو تصوير و از اينكه ارتباطشون با جنگل محل برگزازي رقابتها قطع شده از بينندگان عذز خواهي مي كنه واعلام ميكنه همكارانمون در تلاشند تا...زن ورزشكار خيره به صفحه تلويزيون بي اختيار رو زمين ميشينه.--------هوا تاريك شده.مسابقه در حال اتمامه. شركت كنندگان خسته و خراب يكي يكي از خط پايان ميگذرند.خبري از ورزشكار نيست.حتمآ يه جايي تو دل جنگل تاريك بي حركت و فشرده در خود, با چهره اي كه نشانگر درد عميقي در اخرين لحظاتش بوده, راحت شده.

    پاسخحذف
  3. یه شعر خوب گذاشتم تو وبلاگم. لطفن بشنوید.

    پاسخحذف
  4. به درخواست تو در چند خط و خيلي مختصر در كامنتها نظرم را درباره سوالت نوشتم (احتمالا خوانده‌اي) خواستم نظرت را درباره‌ش (چه منفي و چه مثبت) بدانم. فقط يك نكته: تنها به لحظه نهايي فرايند (بسته شدن كارخانه يا درآوردن چشم كارگران) نگاه نكن. ببين كه چرا توليد صنعتي و كارخانه‌ها روز به روز وضع فلاكت‌بارتري پيدا مي‌كنند و در اين وضعيت نظام حاكم، سرمايه‌داران خصوصي و اقتصاددانانشان (مثلا حامد قدوسي) و كارگران هر يك به چه ميزان مقصرند. در مورد نتيجه 8 سال سازندگي رفسنجاني و 8 سال اصلاحات خاتمي كه با هلهله و مشاوره‌هاي امثال قدوسي همراه بود بپرس. ببين اين "طبيعي" كه مطرح مي‌كند براي كجاست و .....خلاصه نظرت را درباره آن وشته خيلي كوتاهم هر چه هست حتما (لطفا!) به من بگو،

    پاسخحذف
  5. مکابیز عزیزدر انتها حسی از نوع پارانویای معکوس به خواننده دست میدهد. شگردی که پارانویا را به جای ورزشکار، مستقیما به مخاطب منتقل میکند.ممنون. لذتناک بود.

    پاسخحذف
  6. ضمنا ظاهرا وبلاگ لئون واسه من فیلتر شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    پاسخحذف