من شیفتگی ام را نسبت به تیم برتون مخفی نمی کنم .در معدود لحظات معدود "روشن بینی !" اما از خودم می پرسم آیا این شیفتگی معلول عواملی خارج از خود اثر سینمایی نیست ؟
من شیفتگی ام را نسبت به تیم برتون مخفی نمی کنم .در معدود لحظات معدود "روشن بینی !" اما از خودم می پرسم آیا این شیفتگی معلول عواملی خارج از خود اثر سینمایی نیست ؟ جوابم در آن لحظات مثبت است . تیم برتون علاوه بر فیلمساز برای من نوعی آلترناتیو تفکر هنری است . کسی که به پرسشهای دشواری که مانع از لذت بردن می شود نه لزوما قانع کننده که حیرت انگیز پاسخ می دهد . در واقع خود پاسخ انقدر لذت بخش و شگفت انگیز است که سئوال اهمیت اش را از دست می دهد .
1) دوست دارم تصور کنم تیم برتون در این آخرین فیلمی که از او دیدم سینما را آنچنانکه برایش اهمیت دارد تعریف می کند .در این تعریف، "فیلم" مثل شکلات هدفش را در خودش تعریف می کند ( در جایی از فیلم به گفته ای با این مضمون بر می خوریم که شکلات هدفی بیرون از خودش ندارد ) تیم برتون سینما گر را در جایگاه یک شکلات ساز که خودش به اندازه ی مصرف کنندگان اش از فرایند شکلات سازی لذت می برد می نشاند .فرایندی که منجر به تولید محصولی شگفت انگیز می شود . محصولی که نمی توان گفت به چه کار می اید . هدفی جز خودش و مزه اش ندارد .
2) صاحب کارخانه به دنبال جانشینی برای خودش می گردد . ما تقریبا از همان ابتدا می دانیم که این جانشین چارلی است . چارلی از بقیه ی مخاطبان نه باهوش تر است و نه قوی تر . اصولا خصوصیت منحصر بفردی ندارد . تیم برتون با زیرکی همیشگی اش معمولی بودن را در جهانی که همه چیز تو را به سمت موفقیت و ویژه شدن می کشاند به خصوصیتی نایاب و ارزشمند تبدیل می کند. گویی همان یک نفر که ویژگی اش نداشتن ویزگی است لیاقت جانشینی شکلات ساز ( فیلمساز ) را دارد .
3) شکلات ساز از همه ی جاه طلبی های خارج از "مزه" دست کشیده . در یک دیالوگ شاهکار خطاب به بچه ی ابله ـ نابغه ای که به او گوشزد می کند می تواند با اختراع تکان دهنده اش آدم را از طریق تلویزیون منتقل کند می گوید " ولی آدم که نمی تونه خوشمزه باشه " این هم نوعی پاسخ هجو آمیز ولی خوشمزه به پرسشگران و منتقدانی که دغدغه های رئالیستی دارند .قرار نیست خود ادم را آنچنانکه هست منتقل کنیم . می شود درباره ی اینکه تخم مرغ و سایر خوردنی ها را منتقل کنیم یا نه بحث کنیم . اما دغدغه ی انتقال خود ادم شکلات ساز را متعجب می کند .حق با او است . آخر آدم که نمی تواند خوشمزه باشد .
4)بچه ی چاق و خرفتی که تا جایی که می تواند از شکلات های شکلات ساز استفاده می کند کنایه ی غریبی با خودش حمل می کند . شکلات ساز به ولع بچه ی پرخور برای مصرف محصولاتش وقعی نمی گذارد . او در پاسخ بچه که می گوید عاشق شکلات های او است به سردترین حالت ممکن پاسخ می دهد "من هم همینطور " . تیم برتون ( شکلات ساز ) این ولع مصرف شکلات ( فیلم ) را تحقیر می کند. مصرف درست شکلات باید مثل ساخت شکلات توام با حیرت و شگفتی باشد . مصرف مداوم ان را به عادتی احمقانه تبدیل می کند . کنایه ی بچه ی پرخور که شکلات را با بلیط طلایی اش گاز زده با افتادن بچه در قیف شکلات ساز کامل می شود.
5)دخترک پرمدعایی هم که شکلات را نوعی وسیله برای ثبت موفقیت می بیند نمی تواند جانشین شکلات ساز باشد . اصولا ولع موفقیت و پیشرفت در فیلم های برتون تحقیر می شوند . اما در این فیلم بخصوص تیم برتون را می بینیم که در جایگاه یک داور بدجنس و شیطان چنین نگاهی به شکلات (فیلم) را به سخره می گیرد .شکلات نمی تواند بعنوان وسیله ای برای ثبت رکورد بکار برود . آن را باید جوید و قورت داد و تمام کرد . رکورد که زمینه در مالکیت دارد و خود مالکیت که زمینه در ثبوت دارد ( یاد مهارجه ی هندی اول فیلم نمی افتید که به حرف شکلات ساز گوش نکرد و قصر شکلاتی اش را زود نخورد ! ) در شکلات که یک خوردنی موقتی است جایگاهی پیدا نمی کند ( از این جهت شکلات را در مقابل آدامس قرار می دهد ) .بنابراین بیخود نیست که بچه ی پرمدعا اصولا "آدامس جو" است. اما وقتی از طرف کارخانه ی شکلات سازی بوی موفقیت و پیشرفت می شنود جذب آن می شود . شکلات ساز و تیم برتون به او می فهمانند که جایش آنجا نیست و بهتر است به آدامس جویدن و ثبت رکورد و جمع کردن مدال ها و جام هایش ادامه دهد .
6) دختر لوس و ننر کارخانه دار انگلیسی ( اگر درباره ی ملیت اش اشتباه نکرده باشم ) مرا به یاد پاریس هیلتون کله پوک و دغدغه های جدیدش برای ورود به دنیای مورد علاقه ی برتون انداخت .صد البته منظورم این نیست که او جانشین پاریس هیلتون در این فیلم است . اما می تواند نماینده ی چنین جریانی باشد.صحنه ای که سنجاب ها کله ی او را پوک تشخیص می دهند و می اندازندش در زباله دانی حقیقتا صحنه ی کیف آوری بود .
توضیح ضروری : این نوشته هر چه بود نمادگشایی از کار تیم برتون نبود. چنانکه در ابتدای نوشته اشاره کردم خواستم نگاه و پاسخ تیم برتون به سینما را از طریق این فیلم برای خودم و خوانندگان احتمالی توضیح بدهم . گو اینکه ممکن است هیچ کدام از آنها به فکر تیم برتون کبیر هم نرسیده باشد .این اهمیتی نخواهد داشت . در مقابل شیوه ی پاسخ او به مسئله ی شکلات که به گمان من نه تنها بر فیلم و سینما که برکل زندگی هم قابل اطلاق است .
به بهانه شکلات !با تاویلی که از چارلی و کارخانه ... برتون داری , موافقم .جان آگوست , داستان دال را آن طوری ساخته و پرداخته می کند که کاملا در راستای هدفی که در متن به آن اشاره کردی گام بر می دارد .دیدگاه های شخصی برتون به سینما در این فیلم بر خلاف ادوود که نگاهی صریح تر و بی پرده تر را در خود دارد , به صورتی غیرمستقیم و به بهانه شکلات در فیلم مطرح می شود .سوای از تمامی اینها , بد نیست یادی هم از بازی استادانه دپ در این فیلم بکنیم , بازیگری که با ارائه بازی قدرتمند از خود در قالب ویلی وانکا , بار دیگر مهر تاییدی بر توانایی های خود در عرصه بازیگری می زند . اما نکته جالب اینجاست که هر چند دپ در کارنامه بازیگری خود بازیهای ضعیف بسیاری داشته است , اما همکاریهای مشترک او با برتون همواره نقطه قوتی در کارنامه بازیگری او به شمار می آیند ...ادوارد دست قیچی - ادوود - اسلیپی هالو و همین فیلم , همگی بازی درخشان دپ را در خود دارند ...
پاسخحذفممنون جناب مكابيز، از بابت كامنت.من جمله پست آخر رو وقتي مي نوشتم يادم نيامد كه كجا خواندمش! بيشتر به جمله كامو فكر مي كردم كه گفته بود شروع به فكر كردن، شروع به تحليل رفتن تدريجي است و وقتي با كامنت شما دوباره به بلاگتان آمدم متوجه شدم كه از پست كيفرگاه شما بوده به همين علت هم در همان جمله لينك به پست كيفرگاه شما دادم. بابت كپي بي اجازه معذور داريد ما را! همچنان از پست هايتان لذت مي برم.موفق باشيد.
پاسخحذفصحنه آخر فیلم برداشتت را تا حدودی تایید میکند. وقتی میبینیم خانه آن بچه فقیر به همان باغ خوراکی منتقل شده و دوربین که از خانه و میز غذا جدا میشود میفهمیم یکی از ونکا ونکا ها راوی داستان بوده. بازیگر بوده. کارگزار تیم برتونِ کارگردان.
پاسخحذفمنظورت از اينكه خاتمي بهترين استاد فلسفهي ايرانيه چيه؟
پاسخحذففهميدم!
پاسخحذفبه امید : بازی جانی دپ واقعا خود جنس است.من گمان نمی کنم کسی جز او می توانست بدبینی و سرسختی عمیق شکلات ساز را با دنیای کودکانه اش همراه کند . به اچ اس :خوشحالم که مطالب این وبلاگ را می خوانید از بابت لینک و نقل مطلب هم ممنونم .همچنین امیدوارم خداحافظی تان از وبلاگ نویسی موقتی باشد .به لئون : آره صحنه ی آخر که واقعا تیرخلاصه بر سینمای آدمهای واقعی !به فرشاد : خوب احتمالا شما این محمود خان خاتمی را با مرد عبا شکلاتی اشتباه گرفته بودید که خوشبختانه سوتفاهم بر طرف شده . خلاصه اینکه آن یک واو را دست کم نگیرید . انقدر که این دو نفر فرق دارند انجلینا جولی و ایت الله خزعلی با هم فرق ندارند :)
پاسخحذفاین فیلم نیمه موزیکال را تلویزیون ایران پخش کرده؟! در ضمن دیدن این فیلم روی پرده سینما "مزه" دیگری دارد. فکر نمی کنم صحنه های فیلم در صفحه تلویزیون به این خوشمزگی باشد.
پاسخحذفتبریک میگم مکابیز ;) روز جالبیه که هولمز (2) از شما رو بخونیم (اسمایلی درخواست به شیوه موذیانه! )
پاسخحذفعلاقهمند شدم سر كلاسهاش برم البته كلاسهاي اون بدون واوه
پاسخحذفاول كه ديدم نوشت خاتمي از نظره تو بهترين استاده فلسفهي ايراني است كمي گيج خوردم. بعد فكر كردم شايد رازش توي فلسفهي ايرانيش باشه. فلسفهي ايراني مثلا فلسفه عوامفريبي و دروغگويي و .... بعد گفتم كه اين مكابيز از اونا نيست كه به مردم و ايرانيها فحش بده خلاصه گفتم كه از خودت بپرسم. ولي در همين حين اون صفحه كه لينك داده بودي باز شد و تمام رشتههاي ما رو پنبه كرد!
پاسخحذفجناب سجاد صالحی : بله تلویزیون ایران نشان داد .سانسور چندانی هم درکار نبود .تاجایی که من یادم می اید فقط چند صحنه ی کوتاه از اجرای موسیقی در تلویزیون به همراه چاک سینه ی نمایان مادر دخترخانم پرمدعا حذف شده بود .ملودی خانم این تبریک برای چی بود حالا :)والله این شماره گذاشتن برای نوشته ها که گاهی مرتکبش می شوم مال وقتی است که فکر می کنم حرفهای دیگری هم دارم اما حال نوشتن اش نیست.به عبارتی اینطور نیست که یک نوشته را دو یا چند قسمت کنم بعد قسمت اولش را بگذارم . این هولمز هم همینطوری شده .ولی خدا بخواهد حتما ادامه اش می دهم . دست کم برای اینکه خودم حالی ام شود چرا از این موجود خوشم می آید !فرشاد خان : می توانید سراغ کلاسهای محمود خاتمی را در دانشگاه تهران دانشکده ی ادبیات ،از برو بچه های گروه فلسفه بگیرید . ...البته دیگر باید بگذارید برای بعد تابستان .
پاسخحذفدر حاشیه: به نظر می رسد اعتبار تم و پرداخت داستان مال کارگردان دانسته شده، در حالی که باید این هردو را به نویسنده ی قصه ی اولیه (رولد دال؟) نسبت داد، نه؟
پاسخحذفجناب کامیار ب : با شما موافق نیستم .البته این بحث مفصلی است که مثلا باید بری لیندون را بر اساس ایده ها و دنیای کوبریک تحلیل کرد یا نویسنده ی اصلی . یا مثلا باید بتمن تیم برتون را بر اساس دنیای تیم برتونی تحلیل کرد یا سلسله داستانهای مصور بتمن .باید تصور کنید اگر کریس کلمبوس بتمن یا چارلی و کارخانه ی شکلات را می ساخت چه فیلم هایی ساخته می شد یا اگر پدرخوانده را بجای کاپولا اسپیلبرگ ساخته بود با چه چیزی مواجه می شدیم. من در چارلی و کارخانه ی شکلات بیش از هرچیز دنیای برتون را تشحیص می دهم و وقتی بخواهم درباره اش حرفی بزنم درباره ی اثری از "تیم برتون" حرف میزنم . اول بخاطر اینکه از میان هزاران داستانی که می توانسته انتخاب کند این داستان را انتخاب کرده . دوم بخاطر کدهایی که برتون از خودش در فیلمش می گذارد، کدهایی که حالا دیگر قابل تشخیص اند.تم داستان آنقدر مهم نیست که روح برتونی فیلم اهمیت دارد . تم داستان ادوارد دست قیچی چیست ؟یک موجود عجیب الخلقه ای که بجای دست قیچی دارد . این برتون است که آنرا به اثری تراژیک درباره ی هنرمند تبدیل می کند .
پاسخحذف- هووووم...تیرم به سنگ خورد:) دیدین توی کارتونها طرف میخواد خودی نشون بده, کله اشو بالا میگیره که بره جلو یهو سکندری میخوره و تلپی میوفته زمین؟ ادم لبخندزنان دلش میسوزه و میگه حیف! شده حکایت من. اون کامنت مربوط به سالروز تولد رفیق شوالیه اتون بود که شرلوک هولمز رو نوشت. از کسی پنهان نیست پس شما هم بدونین, من در به یاد اوردن سالگرد ها و بزرگداشتها بدترینم, همین دو هفته پیش تولد صمیمیترین دوستم رو 13 روز جلوتر تبریک گفتم. خلاصه...گوگل برای تولد سر دویل لوگو گذاشته بود و من هم گفتم خودشه. بذار اول صبحی تو بلاگ مکابیز یه خودی نشون بدیم و بقیه ماجرا :).- در مورد هولمز و شماره ها واضح بود که همینطوره. ممنون.
پاسخحذفسبک فیلمسازی برتون آنچنان غریب است و لذت بخش که آدم را مجبور می کندفیلمهایش را چند بار ببینیبخصوص وقتی که جانی دپ هم توی فیلمش بازی کندجانی دپ در بین بازیگران امروزی یک تک ستاره استاز بازیگران هم نسل او کسی را نمی بینم که قدرت بازیگری او را داشته باشدخیلی دوست دارم او را در نقش شاهزاده میشکین ببینمپ.ن 1:می گویند شکلات عشق و علاقه را زیاد می کند کسی چیزی می داند؟پ.ن 2:چرا هر جا شکلات هست جانی دپ هم هست؟
پاسخحذف