کسانی که موافق حمله ی نظامی و مداخله ی نظامی آمریکا و جهان غرب برای بهبود وضعیت کشور و دستیابی ایرانیان به دموکراسی هستند ....
کسانی که موافق حمله ی نظامی و مداخله ی نظامی آمریکا و جهان غرب برای بهبود وضعیت کشور و دستیابی ایرانیان به دموکراسی هستند معتقدند این رژیم دیگر اصلاح پذیر نیست . معتقدند هر راهی که می شده برای اصلاح این رژیم برویم رفته ایم. آنها معتقدند با شکست خوردن گفتمان اصلاحات در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی، دیگر احمقانه است که منتظر باشیم رژیم آن مقدار انعطافی را که لازمه ی پیروزی رفرم است در خودش ایجاد کند . من با آنها در این موضوع موافقم . این رژیم، رژیمی است متصلب که اجازه ی ترمیم به خودش نمی دهد و هرگاه نسیمی از آزادی و مدارا وزیده با طوفانی از خشم و برخوردهای نظامی و امنیتی حاکمان و وابستگانشان همه چیز را نابود کرده است . آنها نه تنها به اخلاق که به قوانین خودشان هم متعهد نیستند . بیشتر به یک گنگ می مانند که شعارش نابودی رقیب به هر طریقی است . یا پیروان نوعی هنر رزمی که آموزش می دهد قاعده ی مرحله ی آخر ( وقتی که داری همه ی سنگرهایت را از دست می دهی ) بی قاعدگی است . "از هر راهی می توانی برای سرکوب حریف استفاده کن ."
اما اگر به این دسته از هواداران مداخله ی بیگانه بگویی "چرا به انقلاب فکر نمی کنید " برایت مثالهای تاریخی می زنند . اولین مثال هم بهمن پنجاه و هفت است . ایرج با استدلالهایی قانع کننده می گفت آنچه در سال پنجاه و هفت رخ داد انقلاب نبود . اما حتی اگر آن را هم نپذیریم و مثالشان ( انقلاب پنجاه و هفت ) را بعنوان شاهدی بر سرنوشت انقلاب ها بپذیریم و حتی اگر همه ی انقلاب های دنیا را شکست خورده و فاجعه خیز بدانیم . یک موضوع باقی می ماند . و آن این است که وقتی حمله ی نظامی با موفقیت انجام شد چه اتفاقی می افتد ؟ مگر نه اینکه می گویند وقتی انقلاب می شود آدم ها به جان هم می افتند . مگر نمی گویند دوباره کشت و کشتار و ویرانی ها را خواهیم داشت ؟ بنابراین تنها در صورتی بعد از خمله آرامشی که حضرات بدنبالش هستند بوجود می آید که مهاجمین امنیت را با دستهای توانایشان حفظ کنند .در نتیجه مهاجمان بخش های کلیدی کشور را اداره می کنند تا وقت مقتضی به دست ایرانیان بسپارند. این مهاجمین باید تا کی بمانند ؟ تا زمانی که ملت برای دردست گرفتن سرنوشت خودش آماده شود . حتی اگر آنقدر ساده لوح باشیم که گمان کنیم مهاجمین در عرض یکی دو سال ما را از مشتی مردم جانورخو به شهروندان آرام و متمدنی ( از جنس شهروندان کشور خودشان ) تبدیل می کنند نتیجه ای جز این نمی توانیم بگیریم که حضرات طرفدار حمله ی نظامی اصولا معتقد نیستند که مردم ما توانایی "دموکراسی" را دارند .پس وقتی با شعار دموکراسی با جمهوری اسلامی می جنگند دروغ می گویند .مشکل آنها نه با رژیم جمهوری اسلامی که با خود ایرانیان است . آنها ایرانیان را مشتی نیمه متمدن می دانند که باید از پس آموزشهای تفنگداران نیروی دریایی آمریکا(مثلا) اندکی متمدن تر بشوند . حرفی نیست .من ارزشگزاری نمی کنم . فقط می گویم مشکل حضرات با جمهوری اسلامی بر سر دموکراسی نیست.چون آنها دقیقا به همان دلیلی که انقلاب را نفی می کنند به دموکراسی بی اتقادند . مشکل آنها با انقلاب هم از این رواست که انقلاب بند را از پای وحشیان بر می دارد . آنها حاضر نیستند نظم موجود بوسیله ی خود مردم واژگون شود اما پرهیزی ندارند اگر انسانهایی از جنس دیگر بیایند و این نظم را واژگون کنند و تا زمانی که تشخیص دادند ایرانی ها رام شده اند افسار آن را به دست خودشان ندهند .
در همه ی چیزهایی که در دفاع یا همدلی یا حتی سکوت دربرابر حمله ی نظامی آمریکا خوانده ام همواره سعی شده بود اشکالات انقلاب و محال بودن رفرم برشمرده شود .از آن هم نتیجه می گرفتند راهی جز حمله ی نظامی امریکا وجود ندارد . آنها از روی شرم و شاید حماقت نمی دانستند این اشکالات تنها با قبول یک پیش فرض برطرف می شود . اینکه ایرانی ها جماعتی نیمه متمدن هستند که باید یک دوره ی کوتاه (یا بلند)درکنار متخصصان و مربیان اهلی سازی بگذرانند. همچنین لازم است دوره ی کارآموزیشان را در فاصله ای که نظامیان بیگانه در کشور هستند بگذارند .چون مربیان همان مهاجمان کشور بیگانه هستند . طول مدت کارآموزی هم آنگاه به پایان می رسد که مربیان تشخیص بدهند .
نتیجی که من از پس استدالهایم گرفتم برای بیحوصله ها در زیر می اید :
۱) طرفداران حمله ی نظامی دموکراسی را زمانی برای ایرانیان مباح می دانند که یک دوره ی کارآموزی چند ساله یا چند ده ساله را نزد نظامیان کشور مهاجم گذرانده باشند .
۲) از دید آنها انقلاب به این دلیل بد است که قانون بد فعلی را نابود می کند و منجر به اغتشاش و خونریزی می شود بنابراین بی قانونی بدتر از قانون بد است .
۳) آنها معتقدند حمله ی بیگانه به این دلیل خوب است که متخصصان و مربیان دموکراسی ، در شرایط چند ساله ی بی قانونی ضمانت می کنند که شهروندان نیمه متمدن به جان بکدیگر نیفتند.
۴) حضرات فکر می کنند بعد از اینکه دوره ی تمدن پذیری به پایان رسید دموکراسی در ایران قابل اجرا است . زمان پایان کارآموزی ( یا باز آموزی ) هم مانند اغازش در صلاحیت خود مهاجمان است .
پ.ن: تمام پیش فرضهایی که از اول این نوشته پذیرفته ام برای پیشبرد بحث بوده . اگرنه هیچکدامشان مورد قبول من نیست . نه معتقدم همه ی انقلابها شکست خورده نه معتقدم شکست انقلابهای پیشین دلیل ممنوعیت انقلاب آینده است نه حتی معتقدم در صورت انقلاب لزوما تصفیه حساب و جنگهای داخلی خواهیم داشت . اما حتی اگر همه ی این فرضها هم پذیرفته شود خدشه ای به استدلال اصلی متن من وارد نمی شود .
دمت گرم
پاسخحذفچه خوب است پیدا کردن دوستی که ماهها او را ندیده باشی
پاسخحذف...مسئله ی دیگر اینست که هم شما و هم "ایرج" با زرنگی می خواهید ماهیت این نظام را رها کنید و به "استدلال بافی" خود بپردازید بدون آنکه این سیستم را کالب شکافی کنید ! ماهیت این رژیم درست بمانند رایش سوم است . شاه فقط یک دیکتاتور معمولی بود که بسادگی دیگر دیکتاتورها بزیر کشیده شد ، اما ج.ا یک "سیستم" تماما فاشیستی با بنیادهای مستحکم نظامی-عقیدتی-سیاسی است که بسادگی آماده است تا در خیابان جوی خون راه بیندازد و کوره های آدم سوزی بنا کند ، ولی از قاطر قدرت پیاده نشود . ددمنشی این سیستم را در دهه ی 60 دیده ایم ، در 18 تیر دیده ایم ، هر روز در کوچه و خیابان می بینیم ، و آن کسی که گمان این سیستم از اعدام یک-دو میلیون نفر در فردای "انقلاب کذایی" ابایی دارد یا کور است و حقایق را نمی بیند ، یا یکی است مثل "ایرج" که هم آنارشیست است ، هم شیعه ی علی و هم برای تمامیت ارضی ایران سینه چاک می کند !یک نیروی نظامی قدرتمند ، از میان "روشنفکران خاموش یا سرکوب شده" یک آلترناتیو قدرتمند بوجود می آورد ، امنیت داخلی و جغرافیایی کشور را تامین می کند ، دولت جدید را از هر بعد حمایت می کند تا سرپا بیاستد و کشور را آرام_آرام بسوی دموکراسی هول می دهد .
پاسخحذفجناب مکابیز ، به نتیجه ننشستن انقلاب تنها یکی از دلایلی است که می توان برای مخالفت با مفهوم "انقلاب" مطرح کرد . شما گویا فراموش کرده اید که ابتدا باید انقلابی بشود تا بتوان نتیجه ای برای آن در نظر گرفت ، ملت ایران هرگز در شرایطی نیست که بتواند یک انقلاب را آغاز نموده ، پیش ببرد و به نتیجه برساند . تجربه ی شکست دو انقلاب مشروطه و 57 ، عدم اتحاد میان اقشار جامعه و همچنین وجود تضاد(و نه تفاوت)طبقاتی میان طبقه ی فرادست و فرودست ، چنین شرایطی را برای ملت ایران دست نیافتنی می کند . تجربه نشان داده انقلاب تمام نیروهای آزادی خواه را به حاشیه می راند و راه را برای مشتی سودجو ، راهزن و لمپن باز می کند . اینکه بگوییم انقلاب و اشغال نظامی هردو یک سری ویژگی های مشترک دارند پس ... در اصل یک مغلطه است نه استدلال ، درست است که ایندو ویژگی هایی مشترک دارند ولی همه می دانیم مسیری که طی می کنند بکلی از هم جداست ، و مانند دو خط موازی هرگز به هم نمی رسند . عدم وجود یک آلترناتیو هم مزید بر علت است . به فرض که این ملت هزار رنگ ٍ هزار پارچه متحد شد و انقلابی را پی ریخت ، خوب این انقلاب بناست چه میوه ای بدهد؟ تمام گروه های سیاسی منسجم و به معنای حقیقی "اوپوزیسیون" را جمهوری اسلامی تار و مار نموده (توجه بکنید ، می گویم "تمام" ، نمی گویم بخشی) . عده ای که باقی مانده اند عموما به سه دسته ی : ورشکسته ها ، دلقک ها و نوکران تقسیم می شوند . ورشکسته ها در منجلاب نادانی غوطه می خورند ، دلقک ها فراوان ، اما بی دست و پا هستند(خوشبخستانه) و نوکرها نان به نرخ روز تناول می کنند و توانایی محور شدن را در سیاست ندارند و موجودیتشان همواره "زیر سایه ای" بوده .
پاسخحذفدر مورد اين سه خط آخر شنگول:اين نيروي نظامي قدرتمند علاوه بر نظاميگري و قدرتمند بودن بايد انگيزه اي هم براي انتخاب مناسب داشته باشه كه به سراغ روشنفكران خاموش يا سركوب شده بره و انتخاب درستي بكنه. چه انگيزه اي ممكنه داشته باشه؟ دلش براي چي ميسوزه؟ اگه يك جوري منو مطمئن كني كه اين نيروي نظامي قدر، دلسوز برپايي دموكراسي است و نه منافع خودش خيلي كمك بزرگي كردي. هميشه نگرانم شايد منافعش ايجاب كنه از اون جمع روشنفكر خاموش در ادامه كار حمايت نكنه و از هول دادن كشور به سمت دموكراسي منصرف بشه.واقعا هيچ آلترناتيو ديگه اي نيست؟
پاسخحذفخانم فروغ : اتفاقاً نگرانی درستی دارید . دقیقا ً نوک تیز منتقدان امروزه بوش در آمریکا حتی از طیف محافظه کار و نو محافظه کار به همین موضوع گیر میدهند: مگر ما مسوول دموکراسی در کل دنیا هستیم. دیگر بس است فکر منافع مان باشیم. مقاله دو ماه ژیش فوکویاما در مجله نیو یورک تایمز و مقالات بهاره فصل نامه محافظه کار ناشنال اینترست در چندین جا به همین موضوع تاکید دارند. مکابیز : دو سال است مقالات ایرج را می خوانم . ولی نمی دانم چرا وقتی به اجتماع مان نگاه می کنم چیزی که نشان از استعداد انقلاب باشد در آن نمی بینم. کاش حق با ایرج باشد.
پاسخحذف1) انقلاب به گواهی تجربه موجب به قدرت رسیدن لمپنها می شود. حال یکنفر بیاید و به ایشان حالی کند که نه دانتون و نه واشینگتن و نه لنین هیچیک -هرکوفتی بودند- لمپن و راهزن و اوباش نبودند. این صفات اتفاقا بیشتر به یکه بزنها و کابویهای یانکی چسبندگی دارد که به قرار تمنای این آقا یا خانم وطنفروش؛ قرار است بیایند و برای مدتی نامعلوم در این سرزمین چتر باز کنند.من به صراحت می گویم که "انقلاب" بنا به بودنش نیرویی مشروع و مشروعیتزا است که با داشتن پشتوانه فکری از سوی جریان روشنفکری هرگز به وادی هرج و مرج و نابودی امنیت نخواهد غلتید. از قضا نیروهای انقلابی به دلیل آماتور بودن و عدم وابستگیشان به دستگاه بوروکراسی؛ از فسادهای عادی شده در سیستم قدیمی پاک هستند و قابل معامله نیستند. نیروهای انقلابی درباره راهزنان و لمپنها هرگز اغماض نیروی پلیس را نخواهند داشت و همین است که می توانم به شما قول بدهم اگر در عراق به جای تباهی فعلی (اشغال نظامی) با یک انقلاب صدام سرنگون می گشت هرگز این مسخره بازی غم انگیز و مهوع فعلی را شاهد نبودیم. چرا؟! زیرا میان یک انقلاب (مشروع و مشروعیتزا) و اشغال نظامی (نامشروع) تفاوت است. امروز آدمکشان فلان دسته در عراق از "مقاومت در برابر اشغال" مشروعیت می ستانند و از اشغالگران نیز به نوبه خود از "تامین امنیت"! اما در شرایط انقلابی؛ آدمشکان به نام خود خوانده خواهند شد و نخواهند توانست ماسک "مقاومت" را برای پوشاندن چهره کریه خود به کار برند.2) دلیل دیگر آقا/خانم وطنفروش: عدم وجود آلترناتیو!صدالبته تا وقتی امثال شنگول-با صراحتی کمتر یا بیشتر- پرچم مخالفت با ج.ا. را در "مس مدیا" به دوش داشته باشند؛ آلترناتیوی برای ج.ا. به چشم نخواهد آمد. از دید من میان وطنفروشانی که به بهانه تامین ازادی؛تمنای نقض استقلال کشور را دارند و جنایتکارانی که به بهانه استقلال حاکمیت انسانها بر سرنوشت خویش را نفی می کنند تفاوت چندانی وجود ندارد و حاضر نیستم یکی را آلترناتیو دیگری بدانم. اما این به معنای "عدم وجود آلترناتیو" برای ج.ا. نیست. آلترناتیو ج.ا.؛ خود مردمند. قرار نیست بگوییم ایکس برود تا ایگرگ بیاید. بلکه می گوییم "نفی حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش" برود تا "دموکراسی" (به معنای واقعی و جوهری آن) بیاید.
پاسخحذففروغ:"واقعا هيچ آلترناتيو ديگه اي نيست؟"البته که هست خانم فروغ! منتها شنگول خان حوصله ندارد که صبر کند. او عجله دارد که چکمه پوشهای ینگه دنیایی زودتر بیایند و او را آزاد(؟!!!) کنند. او برای به خون کشیده شدن این سرزمین؛ برای تحقیر این کشور؛ برای له شدن این ملت میان دو سنگ اسیای نیروی اشغالگر و بازمانده اراذل ج.ا. ؛ برای شخم شدن این خاک با بمب افکنهای سوپر تکنولوژیک و تخریب همه زیرساختهای صنعتی و کشاورزی ساخته شده طی هشتاد سال اخیر؛ برای تعیین فرماندار نظامی آمریکایی از سوی رئیس جمهور آمریکا برای این مملکت؛ برای تکه پاره شدن این کشور و برای هرچیزی جز "انقلاب" آمادگی دارد. و اینهمه به چه دلیل؟گوش کنیم:...
پاسخحذف...4) جناب خائن سخنرانی وقیحانه خود را با دعا برای فرج جناب بوش به پایان رسانده و آرزوی قبیح خود برای اشغال نظامی کشور را به بهانه "احیای روشنفکری خاموش و سرکوب شده" سعی در توجیه می کند.این قباحت اخلاقی را چگونه باید پاسخ دهم که مکابیز ناگزیر به سانسور این کامنت من نشود؟! این بیشعوری مفرط را چگونه توضیح دهم؟! مگر بدیهیات را توضیحی لازم است؟! به این موجود تنها این را می گویم که صرف حضور نیروی اشغالگر به معنای سرکوب روشنفکری است. چرا که نخستین وظیفه جریان روشنفکری (به عنوان ناقد قدرت) نفی اشغال نظامی کشور است. در حضور قوای اشغالگر چه وظیفه ای برای روشنفکری جز این می توان سراغ گرفت؟! رفتار یانکیهای محبوب آقا/خانم خائن را امروز در عراق می بینیم. تعداد روزنامه نگاران زندانی در ابوغریب را در گزارش خبرنگاران بدون مرز می خوانیم. اوضاع امنیت کشور عراق تحت حاکمیت اشغالگران را شاهدیم. آخر الاغ جان!! این اربابان تو حتی به تعهد اساسی و مورد تاکید قواعد بین المللی (تامین امنیت سرزمین اشغالی بر عهده قوای اشغالگر است) عمل نکرده و نمی کنند. حالا قرار است بیایند و وظیفه تامین فضا جهت فعالیت روشنفکری را بر عهده گیرند؟! عامی کودنی مثل بوش که روشنفکری را در خود آمریکا تحت تعقیب قرار می دهد؛ قرار است اینجا حامی روشنفکران شود؟! چه بگویم آخر من به تو شنگول منگل؟!
پاسخحذف...3) وطنفروش کذایی ادامه می دهد که: "ج.ا. همانند رایش سوم یک حاکمیت توتالیتر است و امکان وقوع انقلاب در آن وجود ندارد". این دیگر شاهکار است!!!! واقعا یکنفر لازم است به این آقا/خانم یاد بدهد که وقتی مشغول استریپ تیز سیاسی مهوع خود است؛ در حضور اهل بخیه به "تاریخ" استناد نکند. من در گفتمان چهار وجه افتراق قاطع میان حاکمیت صنفی ج.ا. و حاکمیت توتالیتر نازی برشمردم که اینجا خیلی بسطش نمی دهم و خیلی سریع فهرستش می کنم:الف) در آلمان نازی هرگز و حتی یک مورد شاهد عبور از خط قرمز "بی خطایی پیشوا" نبوده ایم. در اینجا این خط بارها نقض شد و عمامه رهبر نظام پرچم گشت. از همه موارد قبلی که بگذریم؛ شعار شجاعانه اخیر گنجی همچنان هست تا چشم خائنینی را که سعی در تحریف تاریخ دارند از خیرگی کور کند: "خامنه ای باید برود".ب) آلمان نازی حکومتی بود که "منافع" خود را تنها در پیروی از اصول ایدئولوژیک می جست. مثالش را قبلا زده ام: اختصاص ترابری به انتقال یهودیان به اردوگاههای مرگ در حالی که گور هیتلر در استالینگراد داشت کنده می شد.ج.ا. همچنانکه بارها نشان داده است ؛ حاضر است برای دستیابی به منافع -البته صنفی و نه ملی- خود جای هر دوست و دشمنی را نشان دهد.ج)آلمان نازی در حاکمیت خود بین شش تا ده میلیون نفر (حدود یک دهم مردم ساکن در امپراتوری) را کشت. ج.ا. از چنین مرزی سالهای نوری فاصله دارد.د)آلمان نازی تا زمان تسلیم در برابر متفقین هیچگونه تزلزلی در حاکمیت خود نداشت. هیتلر در روزهای آخر زندگی خود و بی هیچ ارتش یا پلیسی در لانه زیرزمینی خود در برلین با یک تلگراف توانست هیملر (رئیس مقتدر اس.اس.) را عزل و محکوم به مرگ کند. هیملر هیچ مقاومتی در برابر این فرمان نکرد و -از ترس سربازان خود- گریخت.در ج.ا. -با درود به خاطره 18 تیر- دیدیم که یک تظاهرات چند صد نفره رهبر نظام را به التماس و قلب درد و روز سگ انداخت. پایان شرم آور آن ماجرا نشان از آن دارد که رهبر ج.ا. آن سخنرانی ملتمسانه را تنها از روی ترس انجام داده بود و هیچ صمیمیتی نسبت به دانشجویان نداشت.
پاسخحذفایرج خان با نظراتتان موافقم اما یک کم زیاده روی نکردید؟ با چهار خط کامنت نوشتن میشه اینقدر شخصیت طرف را خوب شناخت؟
پاسخحذفخانم فروغ : قدرتهای بزرگ ناگزیر هستند ملتهای ضعیف را تغذیه کنند تا بتوانند از جانب آنها تغذیه شوند ! در دنیای سرمایه داری امروز یک همزیستی مبتنی بر "محور قدرت" شکل گرفته که در آن قدرتهای بزرگ ، از ملتهای ناتوان ، قدرتهای کوچکی پرورش می دهند تا "منافع" خودشان را بصورتی کنترل شده تضمین کنند. هرچند "هدف" این پروسه چیز دیگری بوده ولی ، ناخواسته یک "همزیستی" بوجود آورده ، که در آن قدرت از جایگاه فاعلی بزیر کشیده شده و مفعول می شود. متوجه هستید چه می گویم؟ اینجا برای هر دو طرف مورد بحث(متجاوزین و ملت مورد تجاوز) دموکراسی های ضعیف بهتر از دیکتاتوری های قدرتمند است. بنابراین اصل ماجرا بر اساس "نفع" شکل گرفته و پرسش شما بی مورد است .
پاسخحذفایرج ، شما حرف مرا خوانده اید ، ولی نفهمیده اید ! "انقلاب به گواهی تجربه موجب به قدرت رسیدن لمپنها می شود" . اصلا ماهیت انقلاب اینست ، کلمه ی انقلاب این معنا را می دهد ، چاره ای نیست اگر انقلاب در جهت استقرار دموکراسی باشد. برای آنکه انقلابی به دموکراسی منتهی شود باید قدرت پخش شود ، شما به عنوان یک "آنارشیست" باید بدانید که قدرت هرقدر کمتر و غیر متمرکز تر باشد ، پروسه ی دموکراتیزه کردن پیشتر رفته. در تمام انقلابها ، از جمله آنهایی که شما مثال آوردید ، پس از آمدن قدرت بدست انقلابیون ، میان آنان بر سر "قدرت" جنگی درگرفته ، چه بصورت نظامی و چه بصورت دیپلماتیک . شما باید اینرا بفهمید که برای قدرت سه سرنوشت وجود دارد : میان گروه های سیاسی پخش شود ، به یک گروه بخصوص سپرده شود ، از میان برود . این سومی را که کاری نداریم(زیادی آنارشیستی است!)و گزینه ی دوم هم که منتهی می شود به دیکتاتوری ، پس می پردازیم به اولی . برای بوجود آمدن اولی باید ابتدا چند گروه و تشکل و حزب سیاسی قدرتمند وجود داشته باشد که ابتدا قدرت را از حکومت حاکم بگیرند و سپس بنا به خواست مردم آن را میان خود پخش کنند ، بدون آنکه حق مالکیتی بر آن نسبت بخود قائل شوند(جز اینست؟). خوب من چنین جریانی را در ایران سراغ ندارم ، اگر شما دارید خواهش می کنیم به ماهم معرفی کنید . شاید هم شما می خواهید این جریان را بوجود بیاورید؟ :)
پاسخحذفپیرامون عدم وجود آلترناتیو برای ج.ا من همچنان بر گفته های پیشین خود پا می فشارم. سرنوشت روشنفکران ایرانی یا فرار از ایران و محو شدن تاثیرش بر جامعه بوده ، یا سرکوب شده و به زندان افتاده ، یا از ترس این دو خانه نشین شده و سکوت اختیار کرده . برای امثال ایرج تنها آزادی خواهان ایران که متشکل از یک جریان قدرتمند روشنفکری هستند تشکیل شده اند از "خودم ، گنجی و گنجی" .او نمی فهمد که آلترناتیو نه یک جریان فکری ، بل یک محور اجتماعی-سیاسی است که برای سرنگون کردن یک سیستم و نشستن بر جای آن ، باید به مراتب از آن قدرتمند تر باشد . چنین آلترناتیوی نه تنها امروز در ایران وجود ندارد ، که شاید پنجاه سال دیگر هم بوجود نیاید . دست آخر هم پس از آن همه روده درازی و بافتن لاطائلات مالیخولیایی به آنجا می رسد که بگوید :"آلترناتیو ج.ا.خود مردمند " !! که می شود لری همان : "آلترناتیو سیاسی برای ج.ا وجود ندارد"
پاسخحذفایرج ، تفاوت هایی که شما میان رایش سوم و ج.ا بر می شمارید درست هستند ، ولی چیزی از صحت تشابه میان ایندو سیستم توتالیتر نمی کاهند ! تنها تفاوتهایی در قالب و رویکرد آنها هستند که خوب بر می گردند به نوع ساختاری هریک و اینکه ج.ا در سیاستهایش بیش از آنکه ایدئولوژیک باشد پراگماتیک است . حتی گاهی ایدئولوژی را هم فدای منافع خود می کند . ولی نمی دانم تفاوت در قالبها چه چیز را عوض می کند؟ تنها راهی که می تواند یک سیستم فاشیستی را از میان بردارد یا حمله ی نظامی خارجی است ، یا کودتای نظامی داخلی . که در هر دو باید اهرم اصلی قدرت این سیستم ، یعنی "ارتش" از میان برده شود و ملت ، نه ملت ایران و نه هیچ ملت دیگری توانایی این کار را ندارد .
پاسخحذفبه فرشاد:رفیق جان! شخصیت کدام است؟! زیبایی نت این است که در آن ریاکاری معنا ندارد. شخصیت ما در شبکه چیزی جز "متون"ی که می نویسیم نیست. شاید خالق آی.دی. ایرج2531 اصلا یکی از جاسوسهای سی.آی.ای. باشد. اما و صد اما... هویت آی.دی. ایرج2531 صرفا همین متونی است که توسط او نوشته شده است. ما در شبکه "عمل"ی جز نوشته های خود نداریم. به این ترتیب شخصیتی جز این نوشته ها نیز برای ما وجود ندارد.تندخویی من خالق آی.دی. "شنگول" را هدف تگرفته بود. بلکه متنی را هدف گرفته بود که به بهانه مخالفت با ج.ا. پرچم بی شرافتی و بی وطنی را به نمایش می نهاد. صدالبته اگر از این آی.دی. متون دیگری نیز نوشته شده بود، ممکن بود که -بر پایه آن متون دیگر- در لحن من خطاب به او تغییری ایجاد شود، اما فعلا از این آی.دی. چیزی جز "تمنای نقض استقلال کشور به قبیحترین شکل ممکن یعنی اشغال نظامی" ندیده ایم و همین کافی است که این "متن" را از گفتگو محروم بدانیم و به هشدار صرف نسبت به او بسنده کنیم.
پاسخحذفشنگول: حدس ميزدم به همزيستي اشاره كني. مشكل من هم همين جاست. اين همزيستي يه توافق دوطرفه و متوازن نيست. مثل همزيستي يه نزولخوار با يه مستاصل ماي هست. كه طرف دوم مجبوره به اين همزيستي تن بده. آزادي انتخاب نداره. درسته كه دموكراسي نياز ضروري ماست ولي آيا سزاست كه اين نياز رو از طريقي بدست بياريم كه به تداومش اعتمادي نيست ؟ منظورم اينه كه آيا تضميني هست كه در ادامه اين پروسه همزيستي شرايط طرف مقابل ايجاب كنه ما رو وادار به تن دادن به همزيستي ديگه اي از نوع مثلا ديكتاتوري نكنه؟
پاسخحذفبه شنگول:1) پس امثال گاندی و سون یات سن و ... خیلی بیجا کردند که مزاحم این "همزیستی مبتنی بر قدرت" شدند!!! هان؟!منفعت چیست؟! مگر "منافع" صرفا در "نان و مسکن" خلاصه می شود؟! نخستین منفعت ما در این است که ملتی باشیم که از برای خود می زید نه از برای میل و خواسته دیگران. نخستینم منفعت ما در این است که تحقیر نشویم.همه مثل شما آقای شنگول از "هویت" خود به بهای "خوردن و خوابیدن و جفتگیری کردن" حاضر به صرف نظر نیستند. شما هم بهتر است اینترنت را با آبریزگاه اشتباه نگیرید.از این نکته اصلی و اساسی که بگذریم، آنچه سام گفت مطلبی قابل صرفنظر کردن نبود. همچین معلوم هم نیست که این مغولان جدید نفع خود را در دموکراسی(؟!) برای ما بدانند. همین الان بعضا اظهار پشیمانی می کنند که حزب بعث را متلاشی کردند و می گویند برای حفظ امنیت (تو بخوان اعمال سلطه) در عراق بد نبود از حزب بعث استفاده می کردند.ماجرا بر خلاف این وعده های بی پشتوانه امثال شنگول اصلا دموکراسی و ... نیست. ماجرا "سلطه" است. دموکراسی هم به هیچ ترتیبی بدون نفی سلطه دیگری قابل حصول نیست.
پاسخحذف...توني بلر ميگفت ايران افغانستان و عراق نيست كه راه حل نظامي براش متصور باشه. شايد اينجور به نظر بياد كه بلر معتقده ايرانيا خيلي بهترن يا مستحق حمله نظامي نيستن بايد بهتر و متمدنانه تر با اونا برخورد كرد. ولي شايد منظورش اينه كه براي ايرانيا نه كرزاي مناسبي داريم نه جلال طالباني يا ..اين آخري تو عراق( الآن اسمش يادم نيست)...واگر كسي رو داشتند كه چهره نسبتا موجهي از نظر بين المللي و ملي بود در اقدام نظامي شك نميكردن. حقيقتا ما از داشتن سياستمردان با هوش و توانا به شدت محروميم چه در ميان مخالفان چه در ميان موافقان ج .ا
پاسخحذفشنگول .. يادم رفت سوالمو بپرسم : مطمئني تو همزيستي ما با آمريكا او از مقام فاعلي به زير كشيده خواهد شد؟ من اخيرا دارم به اين نتيجه ميرسم كه آمريكايي ها با هوشمندي فوق العاده اي جريانات جهاني رو به نفع خودشون تنظيم ميكنن. از فروپاشي شوروي بگير تا مداخله هاي نظاميش و ....حتي تغيير دادن مفهوم ترور و مبتذل كردن اون در حد جنايت.آيا راهي هست كه متضمن استقلال حركت ما در اين همزيستي باشه؟
پاسخحذفايرج والا همين حرفا رو ميتوني به آي دي شنگول تر و تميزتر بزني. بذار تو فضاي آسوده تر و روشن تري فكرامونو بريزيم روي هم...شايد ايده جديدي دراومد كه از اول مدافع يا مخالفش هيچكدوم از ما نبوديم...حرص نخور بابا سر صبحي!
پاسخحذفگیلگمش جان ...خیلی خوشحال شدم دیدمت اینجا . به ما سر بزن رییس.اگه وبلاگی چیزی هم داری آدرسشو بنویس هوار شیم سرت . به رفقا :من در اولین فرصت جوابی می نویسم .علی الحساب عرض کنم که نوشته ی من الترناتیوی ارائه نمی داد . یعنی اصلا نمی گفت انقلابی در پیش است یا نه . صرفا داشت پارادوکسیکال بودن حرف طرفداران حمله ی نظامی را بیان می کرد . به عبارتی حرف من حرفی وطن پرستانه یا آزادیخواهانه نبود .تحلیل منطقی عقیده هوادارا حمله بود برای روشن شدن اینکه دعوای انها دعوای دموکراسی نیست . آنها( طرفداران حمله نظامی ) گفتمان انقلاب را ترویج نکردند با این توجیه که دوران انقلااب ها گذشته و انقلابها خرابی و خون به بار می آورند ( مخالفت آنها با انقلاب تاکتیکی نیست ) اما با حمله ی نظامی موافق اند .هر آدم ساده ای می فهمد که دعوایشان جابجایی حاکمیت است تا مگر از کنار فاتحان به نان و نوایی برسند . از آنجا می گویم مخالفت آنا با انقلاب تاکتیکی نیست که هیچ گاه سعی در ترویجش نداشتند . هیچ کوششی نکردند . اصلا زمانی نبوده که کوشش کنند . تازه سه سال است که گفتمان اصلاح طلبی شکست خورده و حدودا سه سال است که حمله ی نظامی تبلیغ می شود .
پاسخحذفمخلصیموبلاگ نویسی بلد نیستم و فعلا هم رو سر امید هوار شدم
پاسخحذفمن فکر میکنم انقلاب در کله ها باید اتفاق بیافتد و نه در خیابان ها. این هم راهش کشیدن مردم به خیابان ها نیست. راهش ایجاد آرامش به هر نحو و باز کردن پنجره های ارتباطاتی به هر نحو و دادن آموزش در هر زمینه ای به هر نحو است.... حمله نظامی به هر شکلی باید نفی بشود. من اصلا کاری ندارم که اگر حمله نشود چه میشود. نتیجه اش اصلا اهمیتی ندارد.
پاسخحذفسارای گرامی،من نیز با شما در این که انقلاب باید در کلهها آغاز شود، همصدا هستم؛ اما پرسش اینجاست که چگونه ؟ آیا در جامعهای غیردموکراتیک که تنها یکی-دو روزنامهی انتقادی، آن هم تا اندازهیبسیار کم جرأت به چالش کشیدن قدرت و نظام را دارند، و روشنفکرش یا از فرودگاه ربوده میشود، و یا از ترس جان، صدایش در نمیآید، میتوان آموزش و روشنگری ِ همراه با آرامش ایجاد کرد ؟!آیا برای کوشش روشنگرانه نیازی به یک بستر دموکراتیک نیست؟ آیا در ایران ِ اکنون میتوان در چارچوب دموکراتیک(حزب، سندیکا و ...) در اعتراض به سیاستها و دریافتِ حق به هر نحو تلاش کرد؟ (ماجرای اتوبوسرانان)تنها نگاهی گذرا به آزاداندیشان و روشنفکرانی که گام در این راه گذاشته و قربانی شدهاند، بسنده میکند.در اینجا روی سخنم به ایرج گرامی نیز هست: به نگر من جنگ هیچگاه راه حل درست و انسانی نبوده و نیست (دست ِ کم پس از برشت و بورشرت و ... دیگر نمیتوان و نباید هوادار جنگ بود)، ولی از یاد نبریم که جنگ لزوماً با توپ و تانک و بمباران معنا نمیشود؛ ج.ا هم بیست و اندی سال است که با مردم ایران در جنگ است، و آن هم نبردی یکطرفه! وظیفهی هر روشناندیش ایرانی در گام نخست فریاد در برابر این تجاوز است.
پاسخحذفاینکه چگونه، مسلما مسیر سختی است. شاید من هم جواب درستی نداشته باشم. اما به هر حال از تغییر جادویی تلقیات یک فرهنگ و مردم ممکن تر و آسان تر است. از اشغال نظامی یک کشور، از به باد دادن آنچیزی که به هر حال در طول تاریخ ذره ذره جمع کرده ایم، انسانی تر و شرافتمندانه تر است. اگر میتوانستیم در چهارچوب روزنامه ها و سندیکاها اعتراض کنیم که دیگر مشکلی نبود... با اینحال به نظر من درها و پنجره ها میشود بست اما روزنه ها را نمیشود گرفت. همه ما با مردم و با همدیگر در ارتباطیم. وظیفه همه ما در درجه اولی پرداخت به حقیقت و در درجه بعدی انتقال آن به دیگری است. نکته بیربط دیگر اینکه مشکلات ما صرفا سیاست نیست. هزاران مشکل دیگر در میان ما جاری است که با گفتگو و آموزش قابل حل است. زمان میبرد و انرژی میخواهد ، به هر حال حقیقتا تصور اینکه کسانی از آنسوی دنیا بیایند و بخواهند مشکلات ما را حل کنند و به این دستاویز بخواهیم تن به این حقارت بدهیم جدا گریه دار است... برایم عجیب است فراموشی این نکته که کسی دلش برای ما نسوخته. فکر میکنند برای رضای خدا میخواهند بیایند کشور را دموکراتیک کنند؟!!!!
پاسخحذفبه سارا،من مخالفت چندانی با نگر شما ندارم؛ و باز هم میگویم که به هیچ روی موافق یورشنظامی به ایران نیستم، ولی همزمان پرسشهایی به ذهنم میآیند که نمیتوانم بهراحتی رهایشان کنم!نوشتهاید مسیر آگاهسازی بسیار دشوار است و شاید هم پاسخ درستی برایش ندارید! به نگر من مشکل دقیقاً هماینجاست؛ من بر این گمانم که کار روشنگری و آگاهسازی نیازمند حداقلی از فضای دموکراتیک و آزادیِ بیان است. دستگاه سیاسی ما، دستگاهی توتالیتر و آمیخته به ایدئولوژیِ مذهبیست، با چندین و چند خط قرمز که عبور از آنها عواقب ناگواری برای روشنگران بهدنبال دارد. آنانی که میخواهند در این مسیر گامبردارند، و از خط قرمزها بگذرند، یا باید چمدانشان را برداشته و به مهاجرت و تبعید بروند، و یا در زندانها روزگار سپری کنند! (نمونه زیاد است، از نامها میگذرم) و یا به گفتهی گنجی "حافظوار" بگویند و بنویسند! بنا بر این طرفداران کوشش روشنگرانه در ایران باید به این پرسش بسیار مهم پاسخ گویند که چگونه میتوان در وضعیتِ کنونی، سرسختانه با یورش نظامی مخالفت کرد و همزمان به روشنگری پرداخت، و تا چه زمانی قرار است این روند بهطول انجامد؟ و آیا اینان حاضرند مسئولیت افرادی را که در این میان به هر شکل قربانی میشوند، بر عهده بگیرند؟!نوشتهاید اگر میشد در چارچوب حزب و سندیکا تلاش کرد که دیگر مشکلی نبود. نه، سارای گرامی، چنین نیست! ما اگر اینها را داشتیم، تازه کارمان آغاز میشد. در غرب هم آزادیِ حزب و نهادهای مدنی وجود دارد، اما مشکل هم بسیار زیاد است؛ مهم وجود امکان هر چند محدود ِ(حداقلی از دموکراسی) خبررسانی و روشنگری در اینجاست، آنچه که در سرزمین ما نیست!...
پاسخحذف...نکتهی آخر دربارهی اشغال نظامیست؛ از درون سخنان مخالفین سرسخت یورش نظامی گهگاه چنین برمیآید که اینان شمشیر خونین خودی را به پرچم بیگانه ترجیح میدهند! من نمیفهمم که این دیگر چه منطقیست؟ ستم ستم است، خودی و غیرخودی ندارد! این حس ملیگرایانهی افراطی زمانی برای من درخور ارجنهادن است که ما سرزمینی آزاد و دموکرات داشته باشیم و همزمان یک نیروی بیرونی دست به یورش و اشغال کشور بزند؛ آنگاه باید برای این حس هورا هم کشید، ولی نه اکنون! براستی از چه چیزی باید در برابر نیروی خارجی دفاع کرد؟ از تاریخ باشکوهمان! آیا این نظام چیزی از آن باقی گذاشته است؟! از رییسجمهور و ... ؟! از کدام ناموس باید دفاع کرد؟ زهرا کاظمی را از یاد بردهایم (نمونههایی چون او زیاداند)؛ از خون ریختهشدهی شاعران! از آنانی که شبها در گوشهای از خیابان در کارتون میآرمند؟! شاید بد نباشد زمانی که با خشم و بهدرستی یورش نظامی را نفی میکنیم، به این نکتهها نیز بیاندیشیم.
پاسخحذفسوال: چرا همه فکر می کنن اگر اراده بر حمله به ایران باشه حتما و حتما در نهایت منجر به فتح نظامی مملکت میشه؟ اصلا بر فرض که همچین بشه... اصلا به این فکر کردید که این همه چقدر به درازا می کشه؟ بر فرض راوی (که من باشم!) چندین ماه...! به اینکه چه وقایع و تحولاتی در طی این مدت در داخل و خارج از کشور رخ میده فکر کردید؟ سوال: حالا که هنوز نه به داره نه به بار کل حوادث تروریستی ای که در اقصی نقاط دنیا(!!!) رخ میده رو به نحوی با حکومت ایران مرتبط می کنن... فرض بگیریم که این گفته صحیح باشه....به جهنمی که دنیا (دست کم خاور میانه) پس از حمله نظامی امریکا به ایران بهش تبدیل میشه هیچ فکر کردید....؟؟یعنی واقعآ موضوع به همین سادگیست که بله! میان و عرض چند ساعت(چند روز تا حد اکثر 2ماه!) میزنن و میگیرن و بهتره نگیرن و فلان و بهمان....!؟
پاسخحذف