یک حدس است. حدسی برگرفته از تجربه شخصی البته: عشق و کینه لازم و ملزوم یکدیگرند. خوب دعوت تو به چیست؟! به مدارا؟! یا به شفقت؟!از پاراگراف آخر متنت به نظر می رسد که به مدارا دعوت می کنی. اما از پرسشی که طرح کرده ای ( و من حدسی در پاسخ آن زده ام) دعوت به شفقت را می شنوم.هردو را می پسندم. مدارا لازمه مدنیت است و شفقت لازمه کمال فردی. اما نهایتا عشق بی کینه در توان بشری شاید نباشد.اما می توان عاشق بود ( و در نتیجه کینه ورزید و نفرت داشت) و در عین حال مدارا کرد و بر خلق شفقت داشت. همچنانکه نفرتی که از ستم و جنایت داریم مانع از آن نیست که حتی بر فلان ساواکی آلوده به ستم و جنایت نیز شفقت بورزیم و با غفلتزدگان دوستدار ولایت فقیه که ستم را دادگری می بینند؛ مدارا کنیم و به عنوان طرفی جهت گفتگو بپذیریمشان.
قبول دارم که عشق و کینه ملازم همدیگرند . نیچه هم جمله ای با این مضمون دارد که آنکس که نفرت ورزیدن بلد نیست دوستی نمی داند . من مسئله ام تخیل و تصور "دیگری" است . یعنی گمان کردم که این بی پروایی از فقدان تخیل و تصور "دیگری"برخاسته . و این مبنای جنایت است .یک کسی که به مرد مقدس چند صدملیون آدم فحش های جنسی می دهد نمی تواند دیگری را درجایگاه خودش تصور کند . کسی هم که با فشار یک کلید صدهزار نفر را می سوزاند نمی تواند دیگران را ( همراه با رنج هایشان ) تصور کند .
منم چند سال پیش فهمیدم یه همچین جشنی هست و به یه طریق خیلی موثقی شنیدم که چقدر سفارت انگلیس حمایت میکنه از برگزار کنندگان این مراسم... کاردار سابق انگلیس توی یفارت تهران منظورمه...
موفق باشید . به کلبه مام یه سر بزنید
پاسخحذفیک حدس است. حدسی برگرفته از تجربه شخصی البته: عشق و کینه لازم و ملزوم یکدیگرند. خوب دعوت تو به چیست؟! به مدارا؟! یا به شفقت؟!از پاراگراف آخر متنت به نظر می رسد که به مدارا دعوت می کنی. اما از پرسشی که طرح کرده ای ( و من حدسی در پاسخ آن زده ام) دعوت به شفقت را می شنوم.هردو را می پسندم. مدارا لازمه مدنیت است و شفقت لازمه کمال فردی. اما نهایتا عشق بی کینه در توان بشری شاید نباشد.اما می توان عاشق بود ( و در نتیجه کینه ورزید و نفرت داشت) و در عین حال مدارا کرد و بر خلق شفقت داشت. همچنانکه نفرتی که از ستم و جنایت داریم مانع از آن نیست که حتی بر فلان ساواکی آلوده به ستم و جنایت نیز شفقت بورزیم و با غفلتزدگان دوستدار ولایت فقیه که ستم را دادگری می بینند؛ مدارا کنیم و به عنوان طرفی جهت گفتگو بپذیریمشان.
پاسخحذفقبول دارم که عشق و کینه ملازم همدیگرند . نیچه هم جمله ای با این مضمون دارد که آنکس که نفرت ورزیدن بلد نیست دوستی نمی داند . من مسئله ام تخیل و تصور "دیگری" است . یعنی گمان کردم که این بی پروایی از فقدان تخیل و تصور "دیگری"برخاسته . و این مبنای جنایت است .یک کسی که به مرد مقدس چند صدملیون آدم فحش های جنسی می دهد نمی تواند دیگری را درجایگاه خودش تصور کند . کسی هم که با فشار یک کلید صدهزار نفر را می سوزاند نمی تواند دیگران را ( همراه با رنج هایشان ) تصور کند .
پاسخحذفموافقم با نظرتون، دوست داشتيد به وب من هم سربزنيد
پاسخحذفولی به قول مکابیز اگر "کس دیگری" را در این دنیا غیر از خودهایمان متصور باشیم باید در نفرت و شکل آن تامل کنیم قاعدتا....
پاسخحذفمنم چند سال پیش فهمیدم یه همچین جشنی هست و به یه طریق خیلی موثقی شنیدم که چقدر سفارت انگلیس حمایت میکنه از برگزار کنندگان این مراسم... کاردار سابق انگلیس توی یفارت تهران منظورمه...
پاسخحذف