۱۳۸۴/۱۰/۱

خندیدن . ترسیدن . متحد شدن .





۱ )« احمدی نژاد حرفهای مضحک می زند . احمدی نژاد بی ریخت است . احمدی نژاد هپلی است . احمدی نژاد دلقک ترین سیاستمدار تاریخ ایران است ....» این گزاره ها جماعت را حسابی متحد کرده ....


۱ )« احمدی نژاد حرفهای مضحک می زند . احمدی نژاد بی ریخت است . احمدی نژاد هپلی است . احمدی نژاد دلقک ترین سیاستمدار تاریخ ایران است ....» این گزاره ها جماعت را حسابی متحد کرده . بی عدالتی و گند و کثافت و خفقان بیداد می کند . ما برای خندیدن به احمدی نژاد متحد شده ایم  . مثل  روسپی هایی که  وقت  درد کشیدن خنده شان می گیرد . لابد ناگهان به کسی که رویشان مشغول است نگاه می کنند و می بینند یا رو چه  جفنگی است . خنده شان می گیرد و می زنند زیر خنده .اما آن یارو ابله تر از ان است که  این خنده ها ، عیش اش را منقض  کند . چه می گویم !  بیشتر تحریک می شود و سرعت اش را می برد بالا ...


 


۲ ) . . . می خواستیم آب باریکه ای که می رسد قطع نشود .گفتیم به هاشمی راه می دهیم  و نمی گذاریم اوضاع خراب تر از این که هست بشود . همه از چپ و راست و سنتی و مدرن و پست مدرن متحد شدیم . ترس ما را متحد کرده بود .ترس حافظه مان را مخدوش کرده بود  . هیچ چیز نمی شنیدیم . هر کس حرف دیگری داشت همدست لولو ، اهل معامله با لولو ، دشمن هر نوع اعتدال و عقل سلیم به نظر می رسید . همه با هم موافق بودیم . نباید بگذاریم این یارو بیاید . به هر قیمتی شده نباید بگذاریم . « دوستان  ! به هر قیمتی شده ! موضوع شوخی بردار نیست . من خودم فلان سابقه و بهمان پرونده را دارم . اما حالا وقت این حرف ها نیست . بیایید دست هایمان را به هم بدهیم . بیایید در آغوش هم جلوی این هیولا را بگیریم .»


 


۳ ) ظاهرا تغییر ظریفی در انگیزه ی اتحاد ما ایجاد شده . اگر پیش از آمدن احمدی نژاد ترس از او ما را متحد کرده بود . حالا خندیدن به او عامل اتحاد است .بگذریم از این که این خنده های عصبی روی دیگر همان ترس است .   گاهی از خودم می پرسم چرا هیچ گاه از شرم متحد نشده ایم ؟  شرم از اینکه در چنین کشوری زندگی می کنیم . چون  تا زمانی که واقعا شرمنده نباشیم . به معامله کردن ادامه خواهیم داد و همه چیز ( حتی پیش شرط زندگی مان را ) به مطالبه تبدیل خواهیم کرد .  تحرک و اتحادی  که بر مبنای مطالبه باشد به مفت نمی ارزد  .از این نظر اقلیت و اکثریت یه یک اندازه محکوم اند  . اصلا  همه  جفنگی تحولات سیاسی ایران به همین دلیل است . به این دلیل که ما به مرزی قائل نیستیم که اگر مخدوش شود دیگر مطالبه معنی نخواهد داشت . مثل آدمی که آدم دیگری سوارش شده و با شلاق می زند به کفل اش که تند تر برود . و یارو از سوارکارش  می خواهد آرامتر شلاق بزند . یا کمتر بزند . یا برود و بگذارد یک آدم سبک تر سوارش شود .لباسهای شیک تری بپوشد و حفظ آبرو کند و غذاهای مقوی تری به او بدهد....  

۵ نظر:

  1. سلام وبلاگ جالبی داری وقت کردی به وبلاگ منم بیا و نظر بده و اگر هم خواستی تبادل لینک کنمنتظرم...

    پاسخحذف
  2. متاسفم. هر چه قدر در این مطلب دنبال چیزی گشتم که باهاش مخالف باشم، چیزی پیدا نکردم.پس این ها که می نویسم در جهت موافقت است، متاسفانه.نمی دانم شما که روشن فکر هستید تلویزیون نگاه می کنید یا نه؟ یا بدتر تلویزیون ِ رسمی ِ حکومت . من اما نگاه می کنم . زیاد هم نگاه می کنم. مجموعه ای پخش می شد به اسم " نقطه چین " . یک شخصیت داشت " بامشاد " . که هر گند کاری ای می کرد می انداخت تقصیر دیگران. خب خیلی شبیه است به ما. این طفلک ِ بی چاره - احمدی نژاد - برای من نماد خباثت و کثافت نیست. فکر هم نمی کنم این بابا روی ما افتاده است. بیشتر این طفل شبیه کودک عقب افتاده و معصومی هست که قرار است همه ی کاسه و کوزه ها سر اش شکسته بشود. بشود دلیل بد بختی ما . در حالی که این بنده ی خدا چه قدر بیشتر از من و ما مقصر است در این وضعیت؟تنها فرق اش شاید این است. او موافق این وضع است و من و ما مثلن مخالف!" گلستان " یک چیزی را از سریال " اختاپوس " که " صیاد " ساخته نقل می کند. که فلان شخصیت سریال می گوید " ای لعنت و فلان بر اسکندر که آمد خراب کرد. شما چرا این همه وقت درست اش نکردید ". - که خب این نقل به حافظه است -خب یک مثلی هم هست. " تو کلاه خودت رو بچسب تا باد نبره ". تا پای بر باد رفتن کلاه وسط می آید متحد شدن و همه ی این ها تعطیل می شود. حالا حتا داستان این خندیدن ِ باشه. چون فعالیت بی خطری هست این طور همه گیر شده.

    پاسخحذف
  3. ... باز هم منظورت واضح نیست. اما اگر درست فهمیده باشم: نکته مهم اینجا است: تقریبا 90% افراد طبیعی در حقیقت و به واقع از -خود-شان شرم نمیکنند( حداقل در بیشتر اوقات). مگر اینکه اینقدر از لحاظ روانی بیمار شده باشند که به افسردگی رسیده باشند. حالا این واقعیت را( که در ذهن من واقعیت است) میگذارم کنار واقعیت دیگری که به آن باور دارم و آن اینکه وضعیتی که در آن هستیم و وضعیت کشورمان اما به راستی شرم آور است( درحدیکه باز هم 90% مردم این را درک میکنند) خوب نتیجه چه میشود؟ تقریبا میرسیم به ایران خودمان و مغز ناب ایرانی( و تا حدودی مطلب شهرام صولتی): همه مقصرند غیر از -خود- ما و خودمان! این همه تمام مردم نافهم و تمام اجزا دولت را تشکیل میدهد.

    پاسخحذف
  4. خانم سارا .پیش از انکه سعی کنم منظورم را واضح کنم باید بگویم تقسیم روانشناسانه ی ادم ها و بویژه روانشناسانه کردن گفتگو های فرهنگی از نظر من نوعی <جادوگر سوزان> است . (آدم طبیعی و ادم غیر طبیعی ) بد نیست در این زمینه نگاهی به تاریخ جنون فوکو بیندازید . البته بخش کلینیکی قضیه را کنار می گذارم . یعنی ان بخشی که مربوط به درمان بیماریها است . اما آنچه را در مطب پزشکان ( روان پزشکان ) روی می دهد بهتر است به حوزه ی گفتگوهای فرهنگی راه پیدا نکند . اما توضیح نوشته ام :احساس شرم طبیعتا در اینجا با ان احساس شرمی که در مطب روان پزشکان تعریف می کنند تفاوت دارد . مثلا مارکس گفته است حرکت انقلابی از احساس شرم اغاز می شود ( قریب به مضمون ) شرم معلول چیست ؟ معلول درک موقعیت خود . اگر کسی به موقعیت خودش واقف نباشد طبیعتا شرم نمی کند ( باز هم خواهش می کنم مطلب را در روانشناسی تخفیف ندهید ! ). ما همه باید شرمنده باشیم ( اگر معتقدیم آزادی پیش شرط آدمیت و نه یک مطالبه در کنار سایر مطالبات است و اگر معتقدیم این آزادی به شنیع ترین شکل ممکن نقض می شود) مسئله درک شرم نیست . یا درک این که وضعیت کشور ما شرم آور است ( این که اصلا گفتن ندارد ...همه می دانند ) مسئله این است که ما . یعنی تک تک شهروان باید شرمنده باشیم که در چنین کشوری زندگی می کنیم . در کشوری که مرزهای ما بعنوان انسان مخدوش می شود . کامو در <انسان طاغی> اشاره ی خوبی دارد . او می گوید یک برده زمانی دست به حرکت بر علیه ارباب اش می زند که مرزی داشته باشد . یعنی چیزی که اگر ارباب نقض اش کرد دیگر تحمل نکند .در آن صورت وقتی مرزش نقض شد معامله نمی کند . نمی گوید بجای ده ضربه پنج ضربه بزن در واقع از زمانی که ارباب این مرز را می شکند برده طغیان می کند . برده در اینجا مطالبه ندارد . بلکه کل وضعیت برده بودنش را منکر می شود . اما ما با تبدیل کردن احمدی نژاد به موضوع خنده فاصله ای که وجود ندارد میان خودمان و وضعیت شرم اور موجود ایجاد می کنیم . وضعیت شرم اور را می پذیریم اما ان را به خارج از خودمان حواله می دهیم .

    پاسخحذف