اولا که شک نکنید شما اگر اهل خواندن هستید ( حتی خواندن همین وبلاگ ) قصد دارید ظرف همین چند روز ( یا حداکثر چند ماه ) آینده یک داستان مزخرف بنویسید .....
چگونه یک داستان مزخرف بنویسم ( بخش نخست )
اولا که شک نکنید شما اگر اهل خواندن هستید ( حتی خواندن همین وبلاگ ) قصد دارید ظرف همین چند روز ( یا حداکثر چند ماه ) آینده یک داستان مزخرف بنویسید .اما کمی احساس شرمندگی می کنید . انگار که به همسر رفیق تان نظر داشته باشید . این حس اشتباه است . تمایل به نوشتن داستان مزخرف یک امر کاملا طبیعی ( و حتی غریزی ) است . شما همانطور که به خوابیدن و غذا خوردن و سکس تمایل دارید ، میل دارید که داستان مزخرفی تولید کنید . ضمن اینکه اگر بخواهید یک دوست دختر خوشگل تر یا یک شوهر پولدارتر گیرتان بیاید مطمئن باشید با نوشتن یک داستان مزخرف راحت تر به نتیجه می رسید .بنابراین خجالت را کنار گذاشته و شروع کنید . نگاه کردن به سلسله فرمولهایی که در زیر می آید هم می تواند شما را در این امر حیاتی یاری کند .
الف ) سکسی فلسفی روانشناسانه با روش معکوس سازی
( ویژه ی برادران )آن دختر بود که دماغ کوفته ای ناهمواری داشت ، وزنش نود کیلو بود و هر روز از زیر پنجره ی اتاق شما رد می شد و به سلام مشتاقانه ی شما یک پاسخ سربالا می داد . آن را به خاطر دارید ؟ خوب . کافی است ...شروع کنید : او را به نازک بدن خوش صورتی تبدیل کنید که می خواهد شما را درگیر رابطه با خودش و دغدغه هایش کند . مدام می آید سراغ شما . از در بیرونش می کنید از پنجره وارد می شود . هر چه می خواهید دست به سرش کنید نمی رود . آنقدر می ماند که شما را تا مرز فروپاشی عصبی درمانده می کند . کسل می کند . باید کاری کنید . خیلی جسمانی است . همه اش جسم است . نمی گذارد شما به نوشتن برسید . شما را درگیر احساسات خارج از کنترل می کند . او را باید بیرون کنید و به نوشتن ....و نوشتن و «آه این میل بیان ناپذیر نوشتن » ادامه دهید ... نوشتن وقتی اتفاق می افتد که از خوابیدن با دختر فارغ شده اید . همه چیز در فواصل این هم آغوشی های مکانیکی و آزاردهنده اتفاق می افتد . برای خواننده توضیح دهید . همه چیز را ...تک تک احساساتتان را ...همه ی اندیشه هایتان ...درباره ی لجنی که رابطه های حنسی و بدتر از آن رابطه های احساسی تولید می کند حرف بزنید ...مستقیما توی چشمهای خواننده نگاه کنید و با او حرف بزنید ....خیلی حرف بزنید ...بعد از حرف زدن خودتان ابراز انزجار کنید ...همانطور که از خوابیدن های مکررتان با دختر ابراز انزجار می کنید ...یادتان باشد که این تناقض تناقضی ژرف و بنیادی است . عامدانه و هنرمندانه است . اصلا اصل اساسی کتاب شما است ! خلاصه عکس همه چیز را ابتدا به خودتان بقبولانید و بعد صادقانه ( بیش از حد صادقانه ) اعتراف کنید ...شما حالا یک روایت اول شخص مدرن با گرایش های روانکاوی نوشتن (همان میل بیان ناپذیر نوشتن ) تولید کرده اید ....اسم کتاب را بگذارید «من و کلمات » یا « زن و کلمات » یا ...«{...} و کلمات » یا نه ...عنوانهای دو کلمه ای از مد افتاده را رها کنید ..اسمش را بگذارید « من و زن و تمام تنهایی های آن گربه ای که خیابان را با قدماهای ابری اش پیمود و بعد خوابش برد بی وحشت از بمب اتمی» ...و از این قبیل اسمها که بعدها اگر خواستید شعر هم منتشر کنید توی ذوق نزند . یادتان باشد اگر کسی هم با شما مصاحبه کرد بگویید هرگز تفاوت داستان و شعر را نفهمیده اید .بعد یک طوری که انگار خودتان هم نفهمدیده اید چه حرف نبوغ آمیزی زده اید به دستهایتان نگاه کنید و این حرف را یک بار دیگر زمزمه کنید .
(ویژه ی خواهران ):یادتان هست که در تمام تولدها و عروسی و ها و عزاها ....چشم می دواندید و تخمین میزدید و حساب می کردید که چگونه و با چه روشی می توان فلان کسک را گیر انداخت ؟ یک طوری که قبل ا اینکه دستش به شما بخورد پای سفره عقد نشسته باشید ؟ یادتان هست که کم کم معتقد می شدید نه سواد مهم است نه قیافه نه شخصیت و باز هم معتقد می شدید اگر زن زن باشد می تواند مرد عملی و الکلی و همجنسباز را سر راه بیاورد ؟ یادتان هست که مدام با خود می گفتید تنها عیب یک مرد می تواند این باشد که به خواستگاری آدم نیاید ؟ خوب ...روش معکوس سازی در خدمت شما است . مردان با تنوع در طرحها و رنگهای مختلف می خواهند با شما ازدواج کنند . اما شما ازدواج را مسدود کردن . خفه کردن و نوعی تن فروشی توجیه شده می دانید . شما مرد ثروتمند و خوش قیافه ای را که قصد ازدواج با شما دارد چنان با واژه هایتان در هم می کوبید که از خجالت اشک اش قل می خورد روی گونه هایش ....به او می گویید حاضرید باهاش بخوابید اما هرگز به ابتذال قرارداد ازدواج تن در نمی دهید . به او می گویید اگر خواهان یک تکه گوشت است بیاید بگیرد و بعد با لبخند معنی داری ترکش می کنید ....حتی می توانید یک هم آغوشی برای تحقیر او ترتیب بدهید ...یک هم آغوشی که بعد از تمام شدنش او را چون موش خیسی درمانده و مضحک رها می کنید ...با همان لبخند گوشه ی لب ...شما در این عالم فقط یک چیز می خواهید ...تنهایی و رستگاری ...اصلا هم برایتان اهمیت ندارد به خواستگاریتان بیاید یا نه ....همینطوری بدون ازدواج با او ( تنهایی و رستگاری ) حاضرید بخوابید ...البته یک مرد هم هست . مرد اثیری ....مردی فارغ از همه دنیا ....مردی که با شما درباره ی اوم.درباره ی نیروانا و درباره ی و درباره ی داستایوفسکی و محی الدین ابن عربی صحبت می کند ....اینها را بنویسید ....اسم کتاب را هم بگذارید « آشفتگی » یا «زن در نگاه زن » یا « من در نگاه من » و یا « {...}در نگاه.{...} » برای عنوان های غیر دو کلمه ای شاعرانه هم می توانید به بند ویژه ی برادران در همین بخش نگاه کنید . البته بهتر است در عنوان غیر دو کلمه ای شما کمی زنانگی و غریزه جنسی هم وول بزند ...مثلا این عنوان بدی نخواهد بود « تبدار تر کن تب تنی که با تن ات یک تن شد » و البته هنگام مصاحبه علاوه بر اشاره به اینکه هرگز تفاوت شعر و داستان را نفهمیده اید بگویید « من نمی توانم خودم را ...تنم را و غریزه ام را انکار کنم ...حالا اسم این را هرچه می خواهند بگذارند اما نمی توانند وادار کنند من خودم نباشم »
خب من سعیم را کردم که یک داستانک ( فیلمنامه اک ) بر مبنای اصل قرار دادن رابطه جنسی که می تواند یکی از اصلی ترین دست مایه های موجود برای خلق داستانهای مزخرف باشد ( هر چند در کنار این بن مایه , موضوعات جنسی کاملا قابلیت تبدیل شدن به شاهکاری بی نظیر را نیز چه در هنر و چه ادبیات دارند ) بنویسم , شاید بد نباشد همچون روزگار قبلتر , یک نقدی چیزی درباره آن داستان بنویسی , می دانم پر از ایراد است چون به صورت آنلاین آنرا نوشتم و خب پس از نوشتن هیچ ویرایشی هم روی آن انجام ندادم ( شاید چون می خواستم کمی به زمان خلق وفادار باشم ) , اما خیلی دوست دارم با یک نگاه منتقد درباره ساختار فیلمنامه ( به ویژه تلاشی که برای سودبردن از پراپ کردم ) نظرت را بگی .
پاسخحذفحق با توئه ....سکس می تونه مثل خیلی چیزای دیگه دستمایه ی خلق شاهکار هم باشه ...ولی یک مسئله ای وجود داره . بقول معروف هر چیزی را در این جهان می شود به لجن کشید !در مورد فیلمنامه ی انلاینی هم که نوشتی چشم امید جان .حالا بعنوان منتقد که نمی دونم چقدر ازم ساخته باشه ( بدون تعارف الکی می گم ...خودت میدونی که من رو فیلمنامه تسلط نسبی هم ندارم )ولی به هرحال نظرمو مینویسم .
پاسخحذفاگر کسی باشه که این ایده های سرشار از نبوغ رو به مرحله اجرا در بیاره بدم نمیاد ماحصلش رو بخونم.یا اگر این پیشنهادات استنتاجاتی از متونی با ارزش هستند خودشان را بخوانم.
پاسخحذفبه لجن کشیدن هر چیز شدیدا وسوسه کننده است . خالی کردن یک مفهوم از تمام ارزشهایی که در گذر زمان به دست آورده می تونه زمینه مناسبی برای خلق شاهکار باشه . می دونی من به لجن کشیدن را هم چندان با شاهکار بودن متضاد نمی دونم . یک اثر می تونه خودش را بر مبنای لجن کشیدن یک شاهکار ادبی یا هنری بنا کند اما در نهایت تبدیل به شاهکار ارزنده دیگه ای شود . معیار ما کجاست ؟!
پاسخحذفبه لجن کشیدن هر چیز شدیدا وسوسه کننده است . خالی کردن یک مفهوم از تمام ارزشهایی که در گذر زمان به دست آورده می تونه زمینه مناسبی برای خلق شاهکار باشه . می دونی من به لجن کشیدن را هم چندان با شاهکار بودن متضاد نمی دونم . یک اثر می تونه خودش را بر مبنای لجن کشیدن یک شاهکار ادبی یا هنری بنا کند اما در نهایت تبدیل به شاهکار ارزنده دیگه ای شود . معیار ما کجاست ؟!
پاسخحذفامید :سئوالی که مطر می کنی خیلی بنیادی است . من یک جواب می توانم بدهم و البته می دانم پاسخ دقیقی نیست . جواب من این است . فاصله ای ظریف که مبنایش آگاهی مولف است . اگر مولف <آگاهانه> به قصد پارودی یا به لجن کشیدن یک ایده بنویسد کارش با کسی که نا آگاهانه و به قصد آفرینش یک اثر درجه ی اول آن کار را می کند تفاوت خواهد داشت .مثل تفاوت وقتی که تو عمدا مزخرف می نویسی برای اینکه یک ایده را هجو کنی و زمانی که با جدیت تمام مزخرف می گویی ....اما برای کاوش مرزهایی که یک پارودی را می سازند باید بیشتر بحث کرد .
پاسخحذفجناب مکابیز از این مطلب شما در سایت http://www.goftgoo.com/forums/showthread.php?t=1742استفاده شد.خبر دادم که به اصطلاح سرقت ادبی نکرده باشم
پاسخحذف