۱۳۸۴/۹/۱۸

در حاشیه ی مضحکه ی مصیبت خوانی

1)بیایید بدون روده درازی بپریم وسط گود .  بسیاری از وبلاگ نویسان و غیر وبلاگ نویسان از  حرف زدن درباره ی  فاجعه و مرگ لذتی اروتیک می برند ....


 


1)بیایید بدون روده درازی بپریم وسط گود .  بسیاری از وبلاگ نویسان و غیر وبلاگ نویسان از  حرف زدن درباره ی  فاجعه و مرگ لذتی اروتیک می برند . این را از  شاعرانگی نوشته هایشان هر گاه که مرثیه می نویسند می شود دریافت .آنچنان آهنگین و حزن انگیزو آرام می نویسند که آدم گمان می کند همین چند دقیقه پیش به {اوج لذت } رسیده اند .این نوشته ها نه هولناکی مرگ را در خود دارد نه زشتی و بی معنای اش . فقط حزن دارد و اندوهی رقیق که مثل گرد خوش بویی بر کلمات می نشیند .


 


2) مردن کار مسخره ای است . اما مردن در یک هواپیمای قراضه ی روسی از ان هم مسخره تر است .من نمی دانم چرا می خواهند از یک مرگ مضحک تراژدی بسازند . تراژدی برآمده از سرنوشت است . سرنوشتی که با ان مبارزه می کنیم اما شکست می خوریم تا حقیقتی متولد شود . همانطور که مرگ مسیح تراژدی بود . یا زندگی گنجی تراژیک است. اما آنچه بر اساس یک اشتباه فنی روی میدهد نه تراژدی که یک حادثه ی  قابل پیشگیری  جفنگ  است . صد نفر ادم می میرند چون یک شیئی پرنده نتوانسته طبق برنامه اش فرود بیاید .این به آن معنی نیست که نباید بر حادثه دل سوزاند یا تاسف خورد . حتی به این معنی هم نیست که نباید مسببین حادثه را تنبیه کرد . بلکه فقط می گویم نباید  به این مرگ مضحک عظمت داد .


 


3) ما عاشق حرف زدن هستیم تا ابراز وجود کنیم ( همانطور که من دارم این کار را می کنم ) یعنی حادثه را نه برای خودش که برای نمایش خودمان ( آنچه فکر می کنیم و آنچه احساس می کنیم ) باز می گوییم . به همین دلیل است که هر حادثه ای روی میدهد همه ی ما مثل ملخ میریزیم تا سهم خودمان از ابراز وجود را برداریم   اما در مقابل تراژدی خفقان می گیریم یا حداکثر ان را به یک حادثه تبدیل می کنیم ( همانطور که تراژدی گنجی را به حادثه تبدیل کردند و به وقتش به فراموشی سپردند ) .



4) در این وسط یکی پیشنهاد داده برای احیای حقوق صنفی شان تحصن بگذارند . من به آدمیت کسی که این پیشنهاد را بخواند و بالا نیاورد ( یا لااقل احساس تهوع نکند ) شک می کنم .توجه کنید که برای احیای حقوق طبیعی ( گذشته از مجادله برانگیز بودن این اصطلاح ) و در حمایت از پیش شرط زندگی ( آزادی ) و یا حداقل در اعتراض  به حبس روشنفکران و نویسندگان نمی خواهند تحصن کنند ؟ بلکه می خواهند از فاجعه پیش آمده برای بهتر کردن وضیت قبیله شان استفاده کنند که لابد دفعه بعد با یک هواپیمای بهتر  بفرستندشان بالا ....روز به روز بیشتر به این حرف پی میبرم که اعتراض های صنفی در کشوری که دارد به سمت توتالیتر شدن می تازدنعل وارونه زدن است ...حکایت ان یارویی است که مالش را برده بودند ...ترتیب زنش را هم داده بودند . دلش خوش بود پایش را از خط بیرون گذاشته .

۱۸ نظر:

  1. ......« ای مزدا» ...............« ان زمان که خرد پاک تو فراز اید،توانایی مینویی واندیشه نیک،با کنش خود» ........« جهان را به سوی راستی پیش می راند و پارسای» ........ای مزدامی خواهم........« تا ان زمان که ستایشگر ودرود گوی تو هستم» ...............« پیوسته از نیروی بیکران تو برخوردارگردم.» .......گزیدهای از گاتها

    پاسخحذف
  2. ای مرد پیر ....دیگر از این کامنتهای بی ربط در اینجا نگذار که ممکن است فحشی بد ...ان فحشی که اهورا مزدا را خوش نیاید در دلم و البته آه ....در دلم نثارت کنم !

    پاسخحذف
  3. مکابیز نازنین، تو یک نابغه یی. چه دید تیز بینی. من به تو و ممکلکتم که انسانی چون تو دارد افتخار می کنم. خوب ضعفهای انسانها را می بینی. برایم خیلی جالب است که تحلیل تو را راجع به این شخصی که پیشنهاد تحصن داده بدونم. چون تحلیل خیلی جالبی از مرثیه سراها داشتی همون ملخهایی که هر حادثه یی رخ می دهد به دنبال یافتن سوژه ای برای خود مطرح کردن هستند. من علاقمند هستم بدانم که چه تحلیلی از ذهن کژ و معوج این فرد پیشنهاد دهنده ی تحصن دارید؟

    پاسخحذف
  4. جناب دکتر صنعتی ...اولا از تعارف ها و لطف شما ممنونم . اما منظور شما را درست متوجه نشدم ....اگر منظورتان نقد شخصیت فرد پیشنهاد دهنده است البته این کار ا به خودی خود کار غلطی نیست ...اما در این مورد خاص از من چنین کاری بر نمی آید . چرا که نه ایشان را درست می شناسم و نه می دانم چه کرده و چه نکرده اند . نهایتا این نوشته به حدسهایی درباره ی شخصیت صاحب یک متن یک وبلاگ تبدیل خواهد شد که صرفا جنبه ی سرگرم کنندگی خواهد داشت .

    پاسخحذف
  5. می گم آخرش حالا چرا ترمز می بری؟ بابا فهمیدیم یه چیز جالب متوجه شدی که دیگران به همین سادگی ها متوجهش نمی شن، و آدم مو از ماست کشی هستی.. ولی آخه دیگه پیشنهاد یارو درسته که احمقانه و پوپولیستیه، ولی دیگه نباید به آدمیت کسی که بخواندش و بالا نیاورد شک کرد که!! بابا نباید این همه افسارگسیخته عصبی بود! اصلا منظورم این نیست که چرا توهین می کنی یا فلان و فلانا.. منظورم اینه که کلا اگه یه خورده خونسرد تر باشیم، و به مسائل به عنوان یک ناظر آگاه نگاه کنیم، نه یک ناظر عصبی،، برای خیلی چیزای خودمونم بهتره :))

    پاسخحذف
  6. خوب، شاید چون در مرگ نیازی به اثبات فاچعه ی پیش اومده نیست.. و همین افکار عمومی رو کاملا متوجه فاجعه می کنه،، و چون افکار عمومی به این مساله حساس می شن، آدم هایی که دوست دارن شلوغ کنن، از این حساسیت افکار عمومی سواستفاده می کنن. مشخصه که اگه کسی قصد جلب توجه داشته باشه، هر چی هم داد بزنه گنجی گنجی، چندان مشتری جمع نمی کنه.. ولی کافیه چهار تا حرف احمقانه ی عامه پسند بزنه... موافقم، تهوع آوره.. --البته خونسردی هم بد چیزی نیست، به قول امید مهرگان: "اوضاع بد است. اين سخني مأيوسانه نيست، بلكه حرفي است شبيه وراجي درباره وضع هوا يا ترافيك روزانه. اتفاقاً چنين حرفي را بايد با خونسردي و عاري از هر نوع توهم و شور و ژست مأيوسانه زد. (نقل از وبلاگش http://mehrgan.debsh.com/ )"

    پاسخحذف
  7. The Represent خانخوب شد اینجا دیدمت . حدود یک هفته ی پیش کلی سعی کردم اما نتوانستم در وبلاگت کامنت بگذارم ( یا خودت بخش اظهار نظر را بسته بودی یا من نتوانستم پیدا کنم ) ...غرض اینکه چند پست از وبلاگت خیلی عالی بود ...مخصوصا آن تکه ی اس ام اس های شبانه با دختر همکلاسی ...بگذریم . در مورد عصبیت نوشته هم خوب بله . عصبی است . اصلا افراطی است . اما از صاحب آن وبلاگ بعید است از <ناظر آگاه و خونسرد> صحبت کند ! این اسطوره است . ناظر آگاه را می گویم . ناظر یا منفعل است یا فعال ( حتی اگر این فعالیت فرار کردن یا همان بالا آوردن باشد ) . مسئله را جدلی تعبیر نکن . نمی خواهم موضعم را توجیه کنم . می خواهم بگویم این اسطوره که روشنفکر یا وبلاگ نویس یا هر چیز دیگری می تواند یک ناظر آگاه خونسرد باشد را باور نکن . ما در جهان واقع شده ایم و موقعیت ها بر سرمان هوار می شوند . یا فریادی میزنیم و میدویم ...یا می نشینیم و به دعاگویی و ثنا گویی و مرثیه خوانی و حداکثر به لاس زنی با حوادث مشغول می شویم . حد وسطی وجود ندارد . اصلا این اخلاق تعادل مدار حد وسط محور ارسطویی منحط...( می بینی . دارم باز افراطی می نویسم . عمدا افراطی می نویسم )چیزی نیست جز اختراع آنها که می خواهند از جایشان تکان نخورند . یک حد تفریطی مشخص می کنند تا موضع خودشان آن وسط بماند و موضع های اصولی افراطی معنی بدهد . بخصوص در مقابل چنین زرنگ بازیهایی باید ایستاد .اگر نیاستیم .اینها با اسطوره هایشان جهان را ( زبان را ) به حالتی در می آورند که ما دیگر در ان جایی نداریم .... ----جناب بابا جوابی که به The Represent تا حدودی در نفی خونسردی بود که توصیه ی شما هم هست ...اما سوتفاهم نشود . لحن این متن ها ....مثل همین کامنت واکنشی هستند به خودشان ....من خودم خونسردم ( یا ممکن است باشم ) اما زیبایی شناسیم برای لحن ان متن یا این متن حکم به عصبیت میدهد . هر متن خودش دنیایی است که من زیبایی شناسی را حاکم ان می دانم .وقتی زیبایی شناسی حکم به عصبیت می دهد اگر بخواهی به زور خونسردانه بنویسی نوشته ات اخته می شود .

    پاسخحذف
  8. منظور بنده تحلیل این پیشنهاد بود نه تحلیل ان شخص که بنده نه ان شخص را می شناسم و نه علاقه ای به شناختش دارم. تحلیل پیشنهاد را علاقه دارم بشنوم. شما یک نابغه ایید. چه کاره هستید؟ شک ندارم که با ریاضیات هم سروکار دارید... مخلصتان

    پاسخحذف
  9. درباره این ماجرای عصبی بودن نوشته های مکابیز (و شاید خودش) که بحثش بود میخواهم یک جمله ای از پروست نقل کنم (در یکی از گرمانت ها بود) :همه ْ چیزهای عظیم و مهمی که می شناسیم کار "عصبی" هاست. همه مکتب ها را آنها بنیان گذاشته اند و همه شاهکارها را آنها ساخته اند و نه کسان دیگر. بشریت هرگز نخواهد فهمید که چقدر مدیون آنهاست و بخصوص آنها برای ارائه این همه چیز به بشریت چقدر رنج کشیده اند.(هوی... به خودت نگیری یک وقتی!!!)

    پاسخحذف
  10. اصلا منظور من این نبود که خودت خونسرد باش... نمی دونم، با همون حرف مهرگان که بایا نوشته موافقم. بی خیال، خودت چه طوری؟ :)

    پاسخحذف
  11. حقارت آمیز ترین کار علم حذف نظر دیگرانه. خیلی خوبه که به جای " نقد و نظر " بنویسید " نظرات مثبت شما درباره ی من و نوشته ام " . این طوری تکلیف آدم مشخص میشه. شنیده بودم سانسور کار افراد ضعیف هست که نظراتشون سست و بی اساسه. شما دیگه چرا جناب قدر قدرت ِ نابغه؟ سانسور چی بودن همه جوره بوده اما نابغه ای که سانسور چی باشه و تموم نوشته اش داد بزنه چقدر دوست داره دیگران فکر کنن روشن فکر و متفاوته خیلی خیلی بد هست.

    پاسخحذف
  12. البته منظور " کار عالم " بود نه کار علم!!!

    پاسخحذف
  13. باور کن چند دقیقه ای فکر کردم تا فهمیدم چرا این پیشنهاد باید تهوع آور باشد. یعنی در ابتدا هیچ نکته تهوع آوری در آن ندیدم! :)...

    پاسخحذف
  14. " مرد چون این بشنید، برفت ". عجب!

    پاسخحذف
  15. جناب دکتر صنعتی . از لطف شما و توجهی که به این وبلاگ دارید ممنونم . ------- The Represent خان . شاید هم حق با مهرگان باشد . اما او در نوشته ی <<بلاهت موزون>> به توصیه ی خودش عمل نکرده بود . من او را به تناقض گویی متهم نمی کنم اما بطور کلی گمان می کنم نمی شود موضوع مطرح شده در یک متن اینچنینی را به همه ی متن ها تعمیم داد . ولی بقول خودت بیخیال ... ---------خانم سارا : در انتها دیدید ؟ --------جناب شهرام صولتی . نوشته ی شما نوشته ی قابل تاملی بود اما متاسفانه چنین نوشته هایی را من از کامنتها حذف خواهم کرد .بطور کلی نوشته هایی که واجد یکی از ویژگی های زیر باشند حدف خواهند شد:1) از واژه های به اصطلاح بالای هجده سال در آنها استفاده شده باشند. 2)حاوی توهین مستقیم به شخص یا اشخاصی درون محیط وب باشند (مصداق توهین آمیز بودن را هم من تعیین خواهم کرد ) 3) اطلاعات خصوصی شخص یا اشخاصی را بدون اجازه ی انها افشا کند . کامنت شما بخاطر داشتن دو ویژگی اول حذف شد . بنابراین حذف ان هیچ ارتباطی به محتوای انتقادی آن نداشت . من ان کامنت را در کامپیوترم ذخیره کرده ام . اگر خواستید برای بازبینی و ارسال مجدد در اختیارتان می گذارم . اگر هم نه لب مطلب آن کامنت را نقل می کنم و جوابش را می نویسم . <<شما در ان کامنت گفته بودید هم آن خانم دارد از مرگ لذت می برد . هم من که به مرثیه نویسی او اعتراض می کنم . هم شما که ماهیت اعتراض من را بر ملا می کنید .شما همچنین گفته بودید نوشتن از مرگ چه در قالب مرثیه سازی باشد چه در قالب آنچه من نوشتم مبتذل کردن مرگ است . >>اما به نظر من شما به مطلب من توجه نکردید . من به مرثیه سرایی ها انتقاد نکردم . من به سانتی منتالیسم حاکم بر آنها اعتراض کردم .یعنی به زیبایی شناسی حاکم بر آن متن ها .به دلیل آنکه از مرگ به احساس رضایت می رسیدند . همچنین به تقلیل ماجرا به یک احقاق حق صنفی . ----------پانوشت : من کامنتها را بخصوص اگر در آنها نکته ای در خور گفتگو مطرح شده باشد بی پاسخ نخواهم گذاشت .چون معتقدم وقتی این مسئولیت را می پذیری که دیگران را به گفتگو و نقد و نظر نوشته هایت دعوت کنی . باید پاسخگو باشی . بنابراین بقول معروف دیر و زود دارد . اما سوخت و سوز خیر ....

    پاسخحذف
  16. خب! تا وقتی که قانون و باید و نباید توسط شما نوشته نشده این فضای محل مربوطه هست که به من می گه چه طور بنویسم. فضای اینجا هم به نظرم نه خانواده گی اومد و نه بچه گانه. اما باید و نباید این محیط اختیاری به خود شما مربوطه. اما وقتی نظری حذف می شه خوب هست که همان زمان گفته بشه برای چی. گر چه فکر می کنم اگر مشکل تون با واژه بود می تونستید جای گزینی براش انتخاب کنید. من حقیقتن نمی دونم در نظر شما برای اون واژه ، گزینه ی مناسب برای جای گزینی چیه.البته قضیه ی توهین که ابعاد اش را هم خودتون تعیین می کنید خیلی گل و گشاد است. مخاطب نا آشنا مثل من ، شما و اخلاق شما را نمی شناسد تا متوجه بشود توهین به دید شما چه هست و چه نیست. من فکر می کنم به نظرم به کسی توهین نکردم. اگر خیلی هم سخت گیرانه بخواهم نگاه کنم شاید تنها جمله ی آخری را بشود مصداق توهین گرفت.باری ، همه ی این ها حرف اضافه است. نظر من نیست و شما به حرفی که نیست پاسخ داده اید. پس کسانی که از بیرون ناظر گفت و گوی ما هستند - و در اصل " گوی " شما - نمی دانند ماجرا چیست. و شما به چه جواب داده اید. و آیا من متوجه ی مطلب شما نشده ام ، یا شما ئید که متوجه نشدید نقد مرا.در آخر تمام حرف ِ حذف شده ی من - با همان ادبیاتی که دوست دارم - این بود که هم آن جمع و هم شما به آن قول ِ معروف " شده اید حمالان پوچی ". احتمالن بی آن که خود متوجه شده باشید. من هم اگر وارد این" وَر بازی" - جای گزین مناسب برای آن کلمه !! - شدم بیشتر برای آژیر کشیدن بود!. که این راهی ست که گویا نا آگاهانه پیش گرفته اید. توضیح این که منظور از حمال فقط حمل کننده است. خدای نا کرده توهینی نیست. امید وارم برای شما هم مصداق اش نباشد تا باز مرا روانه نکنید داخل صندوق چه ی سر بسته!

    پاسخحذف
  17. يك چيز ديگه هم هست , این اتفاق ( به ویژه پیامدهای بعد از آن ) یک بار دیگر به ما یادآوری کرد که اسطوره تا چه اندازه می تواند تاثیرگذار باشد , به ویژه اگر از مفهومی مبتنی بر زبان , تبدیل به مفهومی گرفتار برخود زبان شود . به کارکرد واژه شهید در این ماجرا دقت کرده ای ؟! که چقدر ساده و راحت با سودجویی از آن توانستند بخش بزرگی از اعتراضات را خاموش کنند .

    پاسخحذف
  18. بله دیدم... البته نه به این تهوع آوری که شما گفتید. آستانه تحریک من شاید بالاتر باشد....

    پاسخحذف