وقتی دونفر با هم دعوا می کنند و جدا می شوند، آنکه بیشتر تحقیر شده، آنکه احساس بازنده بودن می کند، ماجرا را رها نمی کند. هی می رود این طرف و آنطرف به بدگویی ادامه می دهد. آنکه دعوا را پشت سر گذاشته، آسیب دیده اما حس حقارت ندارد، سعی می کند به راه خودش برود. پروژه های تازه برای زندگی اش تعریف کند. مسئله فراموش کردن یا بخشیدن نیست. مسئله طرحی است برای ادامه دادن به زندگی.
به ابعاد حقوقی هشتاد و هشت کار ندارم. آنها که خون ریختند و خون شستند البته باید روزی جواب پس بدهند. بخشودن و نبخشودن هم جدا از شاکی های خصوصی خودش یک روند است. اینطور نیست که ناگهان بشود بخشید یا ناگهان بشود حکم به عدم بخشایش داد. فعلا می خواهم ببینم چه اتفاقی افتاده که علی رغم اینکه در این سالها، سعی شده مسئله برخورد با آنچه فتنه می خوانند یک روند طبیعی قضایی معرفی شود، ناگهان در سایت منسوب به رهبری تصویری منتشر می کنند که یک نفر (قاضی اعظم) در آن حکم به نبخشیدن داده است.(+) طرف مقابل همیشه گفته که مسئله قضایی نیست. یک طرف کشته شده ها و آسیب دیده ها و حصرشدگانند. طرف دیگر یک شخص که بجای همه تصمیم می گیرد. کل مردم را از یک خط باریک تماشا می کند و سیاست را به احساسات شخصی پیوند زده است. حالا اینکه کسانی چنین عکسی را در سایت منسوب به رهبری منتشر کنند که از هر لحاظ بر این ادعاها تاکید می کند، صرفا ناشی گری است یا جنبش سبز در سایت ایشان هم نفوذی دارد؟
به نظر می رسد زخم روحی جنبش هشتاد و هشت (که طرفداران سرکوب اش، در همان سال اعلام کردند که کاملا شکست خورده است) دارد هر روز در ذهن سرکوبگران بزرگتر می شود. هرسال احکام سنگین تری طلب می شود. الان کار بجای رسیده که یک نفر که می گویند استاد دانشگاه است، فانتزی انداختن طناب دار بر گردن موسوی و کروبی و رهنورد پیدا کرده و بیانش هم می کند.(+)
در پاپ و رپ فارسی یک موقع "دیس لاو" خوندن مد شده بود (شاید الان هم مد باشد). اولش خیلی ملایم شروع شد و بعد مثل همه ی هیستری های جمعی، شدت گرفت. مثلا اگر زمانی حداکثر هشدار خواننده دوست شدن با یکی دیگه بود. کم کم کار به فانتزی کتک زدن و کشتن و حتی سلاخی طرف رسید " ی جوری می کشمت که غسالخونه....بگه قاتل طرف قصاب بوده" .
در "نٌه دی خوانی" هم دارد این اتفاق می افتد. اولش قضیه این بود که "آقا اینها کار بدی کردن. دیگه راهشون نمی دیم تو حکومت. اصلا میریم با یکی دیگه (از گزینه های روی میز احمدی نژاد بود و محسن رضایی) دوست میشیم. خیالی نیست." اما بعد از چهار سال متن نه دی خوانی ها شده "نمی بخشمت. می کشمت. دارت میزنم." و الخ.
من گمان می کنم، در مقابل این رفتارهای هیستریک، بهترین واکنش عبورکردن با خونسردی است. ما برای خودمان و سرنوشت مان برنامه داریم، زخم خورده ایم ولی داریم برای التیام پیدا کردنش تلاش می کنیم. زخم های شما حماسه سازان نه دی هم اگر خودتان انگولکش نکنید کم کم بهتر می شود.
به ابعاد حقوقی هشتاد و هشت کار ندارم. آنها که خون ریختند و خون شستند البته باید روزی جواب پس بدهند. بخشودن و نبخشودن هم جدا از شاکی های خصوصی خودش یک روند است. اینطور نیست که ناگهان بشود بخشید یا ناگهان بشود حکم به عدم بخشایش داد. فعلا می خواهم ببینم چه اتفاقی افتاده که علی رغم اینکه در این سالها، سعی شده مسئله برخورد با آنچه فتنه می خوانند یک روند طبیعی قضایی معرفی شود، ناگهان در سایت منسوب به رهبری تصویری منتشر می کنند که یک نفر (قاضی اعظم) در آن حکم به نبخشیدن داده است.(+) طرف مقابل همیشه گفته که مسئله قضایی نیست. یک طرف کشته شده ها و آسیب دیده ها و حصرشدگانند. طرف دیگر یک شخص که بجای همه تصمیم می گیرد. کل مردم را از یک خط باریک تماشا می کند و سیاست را به احساسات شخصی پیوند زده است. حالا اینکه کسانی چنین عکسی را در سایت منسوب به رهبری منتشر کنند که از هر لحاظ بر این ادعاها تاکید می کند، صرفا ناشی گری است یا جنبش سبز در سایت ایشان هم نفوذی دارد؟
به نظر می رسد زخم روحی جنبش هشتاد و هشت (که طرفداران سرکوب اش، در همان سال اعلام کردند که کاملا شکست خورده است) دارد هر روز در ذهن سرکوبگران بزرگتر می شود. هرسال احکام سنگین تری طلب می شود. الان کار بجای رسیده که یک نفر که می گویند استاد دانشگاه است، فانتزی انداختن طناب دار بر گردن موسوی و کروبی و رهنورد پیدا کرده و بیانش هم می کند.(+)
در پاپ و رپ فارسی یک موقع "دیس لاو" خوندن مد شده بود (شاید الان هم مد باشد). اولش خیلی ملایم شروع شد و بعد مثل همه ی هیستری های جمعی، شدت گرفت. مثلا اگر زمانی حداکثر هشدار خواننده دوست شدن با یکی دیگه بود. کم کم کار به فانتزی کتک زدن و کشتن و حتی سلاخی طرف رسید " ی جوری می کشمت که غسالخونه....بگه قاتل طرف قصاب بوده" .
در "نٌه دی خوانی" هم دارد این اتفاق می افتد. اولش قضیه این بود که "آقا اینها کار بدی کردن. دیگه راهشون نمی دیم تو حکومت. اصلا میریم با یکی دیگه (از گزینه های روی میز احمدی نژاد بود و محسن رضایی) دوست میشیم. خیالی نیست." اما بعد از چهار سال متن نه دی خوانی ها شده "نمی بخشمت. می کشمت. دارت میزنم." و الخ.
من گمان می کنم، در مقابل این رفتارهای هیستریک، بهترین واکنش عبورکردن با خونسردی است. ما برای خودمان و سرنوشت مان برنامه داریم، زخم خورده ایم ولی داریم برای التیام پیدا کردنش تلاش می کنیم. زخم های شما حماسه سازان نه دی هم اگر خودتان انگولکش نکنید کم کم بهتر می شود.
شوما برای التیام زخمتان تلاش کنید حرفی نیست ولی 1400 سال است که اسلام با همین حسین حسین گفتن ها زنده است.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفاین امام زاده ی تقلبی نه دی که جعل شد تا بلکه به کمر جنبش سبز بزند و فلج دولت کودتا را شفا دهد؛ هرچه می گذرد خود تبدیل به وزنه ای بر گردن کودتاچیان شده؛ این جماعت را مفلوکتر و در نتیجه عصبی تر می کند. جماعتی که باورشان شده بود تاریخ را رسانه تعریف و بلکه خلق می کند؛ غافل از آن بودند که حتی اگر چنین باشد نخستین رسانه ذهن جمعی مردم یک جامعه است و اصلا تاریخ یک قوم فراتر از نوشته های مورخین ؛ خاطره ی مشترکی است که افراد آن قوم را بهم پیوند می دهد.
این است که همه ی جیغهای رقت انگیزی که درباره ی حماسه بودن نه دی زده می شود؛ هیچ اثری بر تصویری که از اتوبوسهای قطار شده و ساندیسهای توزیعی و میدان انقلاب خلوت در اذهان ما حضور دارد نخواهد گذاشت و بلکه هرچه بیشتر ما را به پوزخند زدن و صاحبان جیغ را به عصبی تر شدن واخواهد داشت.
در مقابل هرچند جانیان عاشورای 88 سعی دارند از آن روز تصویر کف و سوت ارائه دهند؛ ذهن جمعی قدرت رسانه ای کودتا را طرد می کند و آن عاشورا هرچه خونین تر؛ هرچه شکوهمندتر و شسته شده و صیقل یافته تر در گذر زمان ذهن جماعت را تسخیر می کند.
یک نکته ای که سبب می شود در این ماجرا حقیقت اینقدر آسان بر اباطیل چیره شود جدا از "ان الباطل کان زهوقا" بودنش؛ این است که کودتا خود را در مقابل و علیه طبقه ی متوسط تعریف کرد . و خوب یا بد؛ بپسندیم یا نه؛ طبقه ی متوسط امروز در ایران در غیاب طبقه ی کارگر (با آن لاغری مفرطش) ؛ فساد اشراف اقتصادی و سکون و رکود ده نشینان تنها طبقه ی واجد خودآگاهی و می توان گفت قلب تپنده و بخش حیاتی جامعه ی ایران است. و به همین دلیل همچون لوکوموتیوی سایر بخشهای جامعه را به دنبال خود می کشد. امروز در ایران آگاهی (اعم از صادق و کاذب) در طبقه ی متوسط تولید می شود و به سایر بخشهای جامعه نشت می کند و اینان را صاحب موضع و اندیشه می کند. به این ترتیب فارغ از آنچه تلویزیون ضرغامی یا نمایندگان مجلس جیغ و هوار کنند؛ خاطره ی 88 آنگونه در ذهن جمعی جامعه شکل گرفته و خواهد گرفت که طبقه ی متوسط در ذهن دارد و از خوش شانسی ما این طبقه با همه ی کاستیها و حماقتهایی که در مسائل مختلف از خود نشان می دهد؛ در ماجرای کودتای 88 یکسره حقیقت را در آغوش دارد آنچنان که مادری قبر فرزند شهیدش را