بعد که همهٔ تلاشها برای عوض کردن بحث، و نادیده گرفتن موضوع بینتیجه میماند سر دردل مامان بابا باز میشود که «ما نمیدانیم این حرفها را از کجا یادگرفته. آبرویمان را برده. توی خونه ما از گل نازکتر به هم نمیگیم.» اگر بچه اهل مهد رفتن باشد طبیعتا باید مقصر را در آنجا جستجو کرد. اگر هم نباشد بالاخره همیشه یک جاری یا باجناق بیتوجه به تربیت کودکان وجود دارد.
البته باید مامان بابا را همیشه دلداری داد. اما میتوان به قدر معنی داری به فضای گل و بلبل و بهداشتیای که ترسیم میکنند شک کرد. واقعیت این است که مامان بابا وقتی عصبانی هستند (از همدیگر یا رییسشان یا رانندهٔ تاکسی) خیلی هم حواسشان نیست که چه میگویند.
در این قضیهٔ اوباشگری اینترنتی در صفحه فیسبوک سلبرتیها، عدهای خیلی حیرت زده میپرسند «اینا کی ان؟». من نمیخواهم بگویم اینها عصارهٔ فضایل ملتاند. این مدل تحقیرهای ملی البته روی دیگر سکهٔ همان دمیدن در بادکنک ملی است. ولی یک مسئلهای را نمیشود نادیده گرفت. تحقیرهای قومی، جنسی، جنسیتی و ملی آنقدرها هم ندرت ندارد. حتی لازم نیست آدم به صفحه ارمیا یا امیربهمن در فیسبوک آکادمی موسیقی گوگوش سربزند. کافی است موبایل داشته باشد و البته دوستانی که احساس بامزگی میکنند تا روزی یکی دو اسام اس با محتوای تحقیرهای قومی و جنسی و جنسیتی دشت کند. واکنش این دوستانٍ بامزه در مقابل اعتراض هم همیشه این است: «سخت میگیری بابا».
قولی از آدورنو هست که میگوید «کسانی که در مقابل آشویتس سکوت کردند بهتر است در مقابل سرمایه داری خفه شوند» من بر خلاف برداشت رایج از این نقل مشهور معتقدم همیشه حق اعتراض محفوظ است. منتهی دلیل این همه تعجب چیست؟ چرا کسانی که همیشه به آسان گرفتن دعوت میکردند حالا یک دفعه انقدر سخت میگیرند؟
وقتی علیرضا رضایی یا ابراهیم نبوی، سخیفترین کلیشههای تحقیر جنسی را در نوشتههایشان تولید میکنند همه ساکتاند. وقتی کلیشههای رایج تحقیر قومی و جنسی و جنسیتی در اسام اسها رد و بدل میشود همه لبخند میزنند. وقتی در دانشگاه و اداره و خیابان، دربارهٔ خصوصیترین اندام زنی که عبور میکند، یا یک کمی دورتر نشسته، بحثهای داغ فلسفی درمی گیرد کسی تعجب نمیکند. ولی خوب ظاهرا همهٔ ما مثل مامان بابای کذایی، اظهار تعجب را بخشی از آیین تبری جستن از واقعهٔ خجالت آور میدانیم. اینجا میتوان به سیاق جملهٔ ادورنو گفت: «کسانی که سخت نمیگیرند، حق ندارند تعجب کنند.»
این هشداره جدیه یا شوخی؟من می خوام تو ف ب این رو شر کنم خب|:&
پاسخحذفشوخیه. اگر جدی بود که خواندنش هم کپی رایت را نقض می کرد:)
حذفآدرس ایمیلت را نیافتم. من نیافتم یا نیست؟
پاسخحذفنیست می گون.ایمیل قبلی وبلاگ را از دست دادم و با توجه به امکانهای ارتباطی دیگر برای این یکی ایمیل نگذاشتم. اگر بالای پیامتان یک "غیر قابل انتشار" یا "خصوصی" بنویسید حکم ایمیل را خواهد داشت. البته گوگل پلاس هم هست که امکان پیام خصوصی می دهد.
حذفاون قسمت علیرضا رضایی و فلان را خیلی پسندیدم. چون فکر می کردم فقط من هستم که خنده ام نمی گیرد از اینهمه بی احترامی به زنان.
پاسخحذف