۱۳۹۳/۹/۲۰

صداقت، سینه‌سوختگی و تشویق حضار

اخبارگویی که هر روز اخبار کلیشه‌ای را به خورد مخاطبانش می‌دهد یک شب می‌زند زیر میز بازی. شروع می‌کند بد و بیراه گفتن به سیاست‌های دولت، سیلی زدن به رخوت مردم و تشویق همگان به بلند فریاد زدن. خل بازی مجری اخبار، گردانندگان شبکه را نگران می‌کند و اخراجش می‌کنند. اما بعد معلوم می‌شود این خل‌بازی آمار بینندگان را افزایش داده. بقیه‌ش را می‌توانید حدس بزنید. هر شب طرف می‌آید به همه بد و بیراه می‌گوید و ملت هم بعنوان بخشی از نمایش کلی تلویزیون تماشایش می‌کنند. تا اینکه عاقبت این نمایش سینه‌سوختگی هم خسته کننده می‌شود. این بخشی از داستان فیلم شبکه است.
چرا مجری تلویزیون به بخشی از نمایش تبدیل می‌شود؟ چرا علی‌رغم انتخاب تندترین لحن باز هم نمی‌تواند بازی را بهم بزند؟ چون هیچ نمایشی را نمی‌توان با ایفای نقش منفی در آن بهم ریخت. نقش منفی لازمه‌ی نمایش است و گاهی اصلا دلیل اصلی جذابیت آن. این مشکلی است که دست کم یک قرن است همه‌ی جنبش‌های ضد هنر به نحوی با آن سروکار داشته‌اند. دادائیستهایی که می‌خواستند به نمایش شرم‌آور تاریخ هنر و موزه‌ها در هدایت زیباشناختی توده خاتمه دهند امروز پای ثابت تمام کتابهای تاریخ هنر هستند. 

یکی از آخرین نمونه‌های ایفای نقش منفی در درام ایدئولوژی اینجا است:
+
موضوع این است که خطر اصلی برای اباذری یا هر کس که می‌خواهد یک تنه و به اتکای وجدان و سینه‌ی سوخته‌ش به جنگ ایدئولوژی برود زندان و شکنجه و اخراج نیست. خطر اصلی این است که به بخشی از ساختار چیزی تبدیل بشود که قرار است نقدش کند. در واقع این که یک مرد جان به لب رسیده که سیاست برایش تبدیل به عرصه رستگاری شخصی شده و با خودش قرار گذشته تحت هیچ شرایطی به کرگدن تبدیل نشود، بپرد وسط میدان و برون‌ریزی کند به خودی خود کافی نیست.  آدم خودش را تخلیه می‌کند. بیرون می‌ریزد. مسائل را با هم قاطی می‌کند و چون به نظر عصبانی می‌رسد، چون دلش خنک می‌شود فکر می‌کند کاری انجام داده است. بله قطعا کاری بوده. اما نه آنچنان موثر و نه آنچنان در راستای هدف.  این برون‌ریزی‌ها هرچه باشد کنش رادیکال نیست. ایفای نقش منفی در نمایشی است که از پیش ترتیب داده شده است.

 اگر یک نمایش را با ایفای نقش منفی در آن نمی‌توان نفی یا نقد کرد پس راه دیگری باید پیدا کرد. اباذری و کسانی که دلشان خنک شده مرتکب همان کاری می‌شوند که طرفداران پاشایی را بخاطرش سرزنش می‌کنند. انتخاب آسان. وا دادن.
 بین کسی که از شر پیچیدگی‌های جهان به یک موسیقی ساده و یک آیکون حاضرآماده‌ی نسلی پناه می‌برد و کسی که فکر می‌کند با بهم ریختن کافه می‌تواند بر این رخوت غلبه کند تفاوتی نیست. هر دو کاری انجام می‌دهند که برایشان تعریف شده. نقاب حاضرآماده‌ی مرد جان به لب رسیده را اباذری بر می‌دارد و نقاب حاضر آماده‌ی نسل خسته از نخبه‌گرایی و طرفدار احساس را دانشجویی که مثلا دارد نقدش می‌کند. اباذری به درستی می‌گوید شما انتخاب نمی‌کنید. گمان می‌کنید که انتخاب میکنید. این را می‌توان با همین شدت و حدت به خودش گفت. شما انتخاب نمی‌کنید. انتخاب می‌شوید که در این تعزیه شمرخوانی کنید. و چه کسی است که نداند تعزیه به اندازه‌ی امام حسین به شمر احتیاج دارد. 

اباذری چهار پنج بار می‌گوید "موضوع ساده است" کسی که اینهمه تکرار می‌کند موضوع ساده است خودش بهتر از هر کسی می‌داند موضوع ساده نیست. اگر ساده بود با یک بار گفتنش حل می‌شد. خیر موضوع ساده نیست. اباذری انتخاب کرده‌اید که کار ساده را انتخاب کند و حالا باید هزینه‌اش را بدهد.
هزینه‌ش؟ تبدیل شدن به یک آجر دیگر در این دیواری که می‌توانیم اسمش را بگذاریم سیاست‌زدایی
به نظر من دردناک‌ترین و البته هشداردهنده‌ترین لحظه برای اباذری لحظه‌ای است که تشویقش می‌کنند. اگر آنقدر عصبانی نبود. اگر تصمیم نگرفته بود که دل به دریابزند و آتش درونش را گواه حقانیت بگیرد، باید با شنیدن صدای اولین دستهایی که به نشانه‌ی تشویق بهم می‌خورند ازسالن فرار می‌کرد.

پ.ن: دیدن فیلم شبکه تجویز من است برای هر کسی که فکر می‌کنند صداقت و سینه‌سوختگی برای مقابله با تسلط ایدئولوژی کافی است.

۷ نظر:

  1. فکر میکنم برای شما هم پیش آمده که متنی بخونید یا حرفی بشنوید که صاحبش با ابزار ادبیات، اراده اش رو طوری پیش روی تون بذاره که نتونید هیچ نقدی یا نظری داشته باشید. انقدر ظریف و پیچیده میشه که یک کتاب برای نقدش لازمه و بعد خوندن اون کتاب خستگی ایی توی آدم میمونه که هدف نقد رو باطل میکنه. من توی این نوشته دوز و کلک های زیادی دیدم که توضیح یکیش هم به طور منسجم و کامل در توانم نیست. شاید اگر میدونستم هدف شما با من در قضاوت نزدیکه میتونستم.

    پاسخحذف
  2. ناشناس:
    اگر مایل بودید کامنت‌های این سه پست را نگاه کنید. شاید به کار تشخیص فاصله بیاید.
    https://plus.google.com/108572766709853509274/posts/J77nYzcd9JU
    https://plus.google.com/108572766709853509274/posts/g9vix2qqo5u
    https://plus.google.com/108572766709853509274/posts/8kZdpAzEgsi
    اینجا هم دوباره تاکید میکنم. اگر به جبهه‌بندی سیاسی باشد شخصا خودم را در جبهه اباذری میدانم. با لحنش هم مشکلی ندارم.(لحنش شاید بالاترین امتیاز را بگیرد از مجموعه کردار و گفتارش در آن جلسه). مشخصا درباره کل پروژه ی فکریش هم صحبت نمیکنم.
    این نوشته یکی بطور جزئی درباره ی آن یوسف اباذری‌ای است که در آن جلسه آن واکنش خاص را نشان میدهد یکی هم بطور عام درباره‌ی واکنش‌های رومانتیک به وقایع‌ست.

    پاسخحذف
  3. نقد جامع تری از موضوع را در صفحه آرمان ذاکری می توانید بخوانید:
    https://www.facebook.com/photo.php?fbid=1015387741821585&set=a.100580613302307.1244.100000511059683&type=1&permPage=1

    پاسخحذف
  4. نقد اقای ذاکری را خوانده‌م. با بخشهایی از آن موافقم. ولی خاستگاه نقد ایشان متفاوت است و همچنین بیشتردرباره‌ی اباذری متفکر و جامعه شناس است که بهرحال موضوع صحبت من نیست.
    کامنت خصوصی‌تان را هم خواندم. مخالفت با کنش رومانتیک به معنی مواقت با کنش‌های محافظه‌کارانه و مخالفت با هر نوع کنش انقلابی یا تغییرخواهانه نیست. بهرحال بحث در این باره زیاد است.

    پاسخحذف
  5. با این الگو آیا اصولاً می توان نقد کرد؟ آِا امیدی به رهایی از آنچه که نقدش می کنیم وجود دارد؟ آن خطر اصلی که هر منتقدی در معرضش است آیا امکان رفع شدن دارد؟

    پاسخحذف
  6. جواد (ناشناس اول)
    تقریبا همه ی نقدهایی که در مورد این ماجرا خواندم یه وجه مشترک داشت که اباذری را ول کن من را ببین. سعی در تذکر خطاهای اباذری انگار که یک جامعه شناس دارد نقد میکند و باید نکاتی را تذکر داد. به نظر من اون اتفاق یک نقد نیست یک گفتگو هم نیست. بیشتر از همه نمایان کننده ی فشاریست که یک ماه به ذهن حساس یک نفر وارد شده و شدت کوبیدن روی میز یا زیر میز زدن معیار اون شدت است. باذری نمی آید برون ریزی کند و بعد هم فکر نمیکند کاری کرده. می گوید: "پاشو بریم آقا ساعت هشت و نیمه". قبول ندارم ایفای نقشی میکند. کاش شما به جای تحلیل فیلم آن جلسه، به جای تقلیل به یک فیلم آنرا واقعیت حساب میکردید. منظورم فیلم شبکه نیست. تحلیلی فیلم گونه ی یک واقعیت طوری که انگار کارگردان این نکته ها را درونش قرار داده. صحبت از نقاب میکنید.
    اصلا موافق نیستم کسی که چندبار تکرار میکند موضوع ساده است میداند یا اصلا اینطور است که موضوع ساده نیست. از این حرفهایی ست که کسی که به حرف اش اعتقاد داشته باشد عصبانی نمی شود.
    تشویق ها برای اباذری در این شرایط نه هشدار است نه دردناک. اصولا شنیده نمی شود. مهم هم نیست. همه دست نمیزنند. همینکه شما دست نمیزنید بس است. قرار نبوده، ممکن نبوده دست نزنند. رفتار حاضران ربطی به اباذری ندارد چون تاثیری بر او ندارد و ایضا خطری.
    خیلی نا امیدکننده برای من آنجا که گفتید: "اباذری به درستی می‌گوید شما انتخاب نمی‌کنید. گمان می‌کنید که انتخاب میکنید. این را می‌توان با همین شدت و حدت به خودش گفت. شما انتخاب نمی‌کنید. انتخاب می‌شوید که در این تعزیه شمرخوانی کنید". از جهتی درست است. اباذری هم انتخاب نمی کند. در جهان انتخابی وجود ندارد. دوستی ایی وجود ندارد که از روی منفعت نباشد. اما چه کسی میتواند دوستی برای همصحبتی و سبک کردن بار زندگی را با دوستی برای نفع مالی در یک ظرف قرار دهد.
    حساسیت اباذری هم دردسر دارد هم منفعت. میتوانست از روز اول با خودش بگوید احمق ها زیادند و کاری از دست من ساخته نیست. اما نمیتواند. نمی خواهد بی تفاوت باشد. بارش سنگین میشود و صحنه ی زیبایی پدید می آید. اگر خنده دار نباشد باید بگویم مُثُل انسان را نمایان می کند. در مواجه با این صحنه من نمیتوانم ایرادی بگیریم یا نقدی کنم. فقط نظاره گر هستم. با کمی اغراق فکر میکنم هر کس به دنبال نقد ماجراست به بیراهه میرود.
    مساله ی من این نوشته بود و رویکردی که از ابتدا بر آن حاکم است. اینکه چرا زنو این مسیر را میرود؟ چرا به این شکل؟ چرا توجه اش معطوف این شده؟ و چرا این شیوه ی روایت؟
    میدانم کامنت پخش و پلایی ست. کاری از دستم ساخته نیست. امیدوارم منظورم را رسانده باشم.

    پاسخحذف
  7. حسین شیرزادی و ناشناس اول
    بله. فکر میکنم با ارزیابی در "لحظه" ودر "موقعیت" امکان گریز از آن وجود دارد. منتهی راه تضمین شده و دستورالعمل فرمالی وجود ندارد که همیشه جواب بدهد. نقد مدام بدون جبهه بندی پیشنهاد من است. در مورد موضوع اباذری کاملا قابل پیش بینی بود که خود حرفهای اباذری هم تبدیل به همان چیزی شود که نگرانش کرده. ابزار سیاست زدایی. اینکه گفتگو ساز بوده به خودی خود حسن نیست. فیلم گلشیفته و رفتارهای شاهین نجفی و صفحه بچه پولدارهای تهران هم به این معنی گفتگو ساز بوده اند. ولی در همه این موارد نتیجه گفتگو شکل گیری یک جبهه بندی کاذب بوده که باعث میشود سر هیچ و پوچ ادم چشم باز کند و ببیند در کنار کسی مثل مهدی خلجی ایستاده است. برای اینکه به هر ضرب و زوری از او فاصله بگیرد می رود آن طرف میبیند اوه. فرج سرکوهی آنجا است.تفکر جبهه‌ای خطرناک است.
    اباذری در این موقعیت بسیار فروتر از استانداردهای خودش ظاهر شده. برای هر کسی پیش می‌آید. اما وقتی این عکس العمل شلخته را بعنوان نمونه ی کنش رادیکال معرفی میکنند بر دوستان واجب است که نقد کنند. راهش هرچه باشد این نیست.
    بعنوان مثال آن که میگوید نمیشود بدون پرداختن به زیبایی شناسی به موضوع پرداخت و بعد با مرجعیت تحقیقات یک موسیقیدان میگوید این موسیقی مبتذل است. بعد هم حرفهایش را می چسبانند به ادورنو و فرانکفورتی ها و اعتراض نمیکند. موتزارت و شوئنبرگ را کنار هم قرار میدهد. با دانشجویی که مشخصا در جواب او باید گفت به "نوبت شما" زنگ بزند و درد دل کند کل کل میکند و آن تمثیل عامیانه (بنز و پراید) را بکار میبرد و الخ.
    ادم وقتی عصبانی باشد ممکن است اینطور از استانداردهای خودش عدول کند و هر کس حق دارد عصبانی باشد و تحت عصبانیت از استانداردهای خودش عدول کند. اما دوستان بجای دربست پذیرفتن حرف دوست، باید نقدش کنند. من در تشویق کردن حقیقی و مجازی اباذری نوعی بی تفاوتی راست‌گرایانه به سرنوشت او بعنوان یک متفکر دغدغه دار و جدی میبینم.

    پاسخحذف