.از من خواسته شده دربارهی بابای کامبیز، شوهر سابق گوگوش چیزی بنویسم
:در نگاه اول دو راه پیش روی من است
اول اینکه شبیه اورسون ولز، داستانی تعریف کنم از صعود و سقوط یک آدم جاهطلب که آرزویهای بزرگ و ذائقهی متوسطی داشت. یعنی یک چیز تراژیک. یک چیزی که به شما بگوید مهم نیست چکار میکنید. آخر سر همه چیز در سکوت یا ناله (چه فرق میکند) به پایان خواهد رسید. مهم این است که آخر آن تونل چیز بزرگی (اعم از رستگاری یا فاجعه) منتظرتان نیست. نوری که در انتهای تونل میبینید نه نور بیرون است نه نور قطار. فقط یکی هم از آن طرف تونل آواره شده و برای لحظاتی چراغ قوهاش را روشن کرده. به هم میرسید. نگاه مشکوکی به یکدیگر میاندازید و از هم رد میشوید. یکجایی هم خسته میشوید تکیه میدهید به دیوارهی تونل و دیگر بلند نمیشوید. اما تا همینجا هم که رفتم زیاد بود. چون من از آن راه نمیروم.
راه دیگر این است که برایتان یک کمدی تعریف کنم. قصهی آدمی فرومایه که معتقد بود اشرف پهلوی (رضوانالله علیه) به او نظر داشته و همه ی زنها عاشق سبیلاش بوده اند. ارسطو معتقد است کمدی هم میتواند موجب تزکیه شود. بطور سلبی. ما این آدم را میبینیم و به فرومایگیهایش میخندیم و از طریق این خنده، فرومایگیهای خودمان را پاک میکنیم. در این راه باید حتما به صحنهای اشاره شود که بابای کامبیز سعی میکند شهره صولتی را شبیه گوگوش آرایش کند و پشت صحنه از داریوش میخواهد یک طوری به شهره نگاه کند که بهروز گوگوش را نگاه میکرد. بهروز، دزد ناموسٍ کمدیها است و شوهر سابق گوگوش و بابای کامبیز، آن خسیسی که در انتهای داستان سرش از همه جنبهها بیکلاه میماند. شهره که هیچ، لیلا هم گوگوش نمیشود. کاباره را هم که مصادره میکنند. اشرف هم بیشتر گرفتار جمع و جور کردن بقایای پهلوی و انتقال مسالمتآمیز اموال به آن طرف آب است.حالا اینطور بیمزه شد و من خودم باید این را اعتراف کنم. اما اگر واقعا کمدی مینوشتم خندهدار میشد
اصلا پردهای که در آن بابای کامبیز سعی میکند مدل نگاه ملیح گوگوش را قبل از فیلمبرداری برای شهره بازسازی کند و همزمان روی صدای شهره لب میزند خودش میتواند فصل نوینی در تئاترهای کمدی موزیکال باشد. عبرتآموز هم که
خودبخود میشود.اما از آنجایی که هر وقت کسی دو راه معرفی کند منظورش این است که خودش میخواهد از راه سوم برود من هم به هیچکدام از این دو راه نمیروم. . فقط برایتان در متنی کوتاه او را معرفی میکنم. با جملات زیر هم که شبیه شعر شود. که بشود دکلمهاش کرد و زیرش صدای ساکسیفون یا ویولن گذاشت.
بدنیا آمد
هنریشه ساخت
خواننده ساخت
فیلم درست کرد
کاباره ساخت
آهنگ خرید
ترانه دزدید
اشرف هم بهش نظر داشت
دخترا عاشقش بودند
ولی
همه چیز از خاطر رفته
و
میرود
به جز
بابای کامبیز
و شوهر سابق گوگوش
بودن
پ.ن: متن از نظر ویرایشی بعد از ارسال کمی بهم ریخته شده است و امکان اصلاحش وجود ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر