دختر فراری؟ بله. ژانر مورد علاقهی صفحات حوادث و در یک دورهی تاریخی خاص، لاشخورها، غصهخورها، نگهبانان شرف و ناموس، معلمهای پرورشی، سوپرمارکتیها، پاندازهای شاغل در معاملات مسکن و امامان جمعه.
معضلی که باید حل میشد یا تهدیدی که به فرصت تبدیلش میکردند. همه جا پر بود از تکرار هیستریک و (اجازه دارم؟) شهوانیٍ ترکیبٍ "دختر فراری". آنطور که میگفتند دختر فراری آدم میدید که نوری در دلشان روشن میشود. نوری حاصل از مشاهدهی چشمانداز یک ضیافت جنسی. دعوت باشند یا نه، فرقی نمیکند. همینکه ضیافت برپا باشد. همین که بشود تکرار کرد "دختر فراری" و باور کرد که هستند، کافی بود که در دل عزیزان این چراغ روشن شود. از لحن ادای تک تک حروف میفهمیدی.
یکی از میزبانان این ضیافت، یک دختر چهارده ساله بود. با موی کوتاه و کرک پشت لب که صورتش را بیشتر شبیه پسربچههای سرتقی میکرد که تا مادرشان از پنجره تا سینه خم نشوند و سه چهار بار گلویشان را پاره نکنند "شوتیهضرب" را برای خوردن شام رها نمیکنند. من واقعا نه اعصابش را دارم و نه حوصلهاش را که چهل قسمت مقدمه چینی کنم. این است که فیلم را برایتان میزنم جلو.
معضلی که باید حل میشد یا تهدیدی که به فرصت تبدیلش میکردند. همه جا پر بود از تکرار هیستریک و (اجازه دارم؟) شهوانیٍ ترکیبٍ "دختر فراری". آنطور که میگفتند دختر فراری آدم میدید که نوری در دلشان روشن میشود. نوری حاصل از مشاهدهی چشمانداز یک ضیافت جنسی. دعوت باشند یا نه، فرقی نمیکند. همینکه ضیافت برپا باشد. همین که بشود تکرار کرد "دختر فراری" و باور کرد که هستند، کافی بود که در دل عزیزان این چراغ روشن شود. از لحن ادای تک تک حروف میفهمیدی.
یکی از میزبانان این ضیافت، یک دختر چهارده ساله بود. با موی کوتاه و کرک پشت لب که صورتش را بیشتر شبیه پسربچههای سرتقی میکرد که تا مادرشان از پنجره تا سینه خم نشوند و سه چهار بار گلویشان را پاره نکنند "شوتیهضرب" را برای خوردن شام رها نمیکنند. من واقعا نه اعصابش را دارم و نه حوصلهاش را که چهل قسمت مقدمه چینی کنم. این است که فیلم را برایتان میزنم جلو.
بنگاه معاملات ملکی
گرفتن پول مختصر و پاس دادن به زیر زمین با یک همخانه
نشئهبازی و ورق و تخته
حریفان بازی
پیشنهاد سکس حریفان
انکار و تهوع
تجاوز. تک تک
اجرای بومی فیلمهای پورنو
اجرای چند نفره
خون زیاد
جراحت
جراحت
عفونت
تب
ضعف
ضعف
جایی برای رفتن نیست.
ماندگاری
یک ماه بعد:
یک ماه بعد:
وقتی من دیدمش مثل حیوان خانگی میخزید کف خانه. خوشبختانه، قطعا خوشبختانه، دیگر کسی به او میلی نداشت. «زر هنری منری زیاد میزنه ولی بوی گه میده سنده. ولی تو خوشت میاد هنریه. از مال ما که نمیزنی. متاعت دست ممده. تو راهه نیم ساعت یه ساعت دیگه میرسه. بشین پیشش مام این طرفیم. خواستی بیا»
خوبی؟
آره.
خدایی؟
آره
چرا اینجوری راه میری؟
حال ندارم.
دکتر رفتی؟
حال ندارم.
دکتر رفتی؟
مسخره نکن
مسخره نمیکنم. ببین اینا که میخوری آنتی بیوتیکه. میدونی چطوری باید بخوری؟ کی گرفته برات؟
سعید
کدوم سعید؟
اینجا نیست.
چند تا میخوری؟ میدونی؟
اره.
خوب اینو چجوری میخوری؟
اینو هر وقت درد دارد میخورم.
این آنتی بیوتیکه. بدرد درد نمیخوره
میخورم ساکت میشه.
درده یا سوزشه؟
نمیدونم. قاطیه
باید بری دکتر
نمیشه. بگیربگیره.
مسخره نمیکنم. ببین اینا که میخوری آنتی بیوتیکه. میدونی چطوری باید بخوری؟ کی گرفته برات؟
سعید
کدوم سعید؟
اینجا نیست.
چند تا میخوری؟ میدونی؟
اره.
خوب اینو چجوری میخوری؟
اینو هر وقت درد دارد میخورم.
این آنتی بیوتیکه. بدرد درد نمیخوره
میخورم ساکت میشه.
درده یا سوزشه؟
نمیدونم. قاطیه
باید بری دکتر
نمیشه. بگیربگیره.
چرا موندی خوب؟
کجا برم؟
هرجا
کجا؟
میخوای چکار کنی؟ مثلا اینجا چکار میکنی که جای دیگه نمیشه؟
دانشجوئم
دانشجو؟
آره. هنر میخونم
چه هنری؟
نقاشی. دانشگاه هنر
چطوری میری کلاس
میرم
کاری داری نشونم بدی؟
کاری داری نشونم بدی؟
آره.
خزید طرف لبهی فرش. یک مقوا در آورد که رویش با خودکار طرح زده بود. سوپرماشین. از همینها که مجلههای مخصوص ماشین عکسشان را میگذارند روی جلد. بدون سایه زنی. با خطوط محکم و بدون لرزش.
مسخره نکن
نه. دارم نگاه میکنم. خوبه کارت.
اینا کامل نیست.
چرا. خوبه. کامله.
نیست. تو موبایل داری؟
نه. تو داری؟
اینجا تلفن هست.
خوب منم خونمون تلفن دارم.
مامان بابات گیر نیستن؟
نه.
شمارشو بگو.
برات مینویسم. پشت این بنویسم؟
اره.
ببین باید بری از اینجا. من برات جا پیدا کنم؟
گه میخوری.
نه. فکر بد نکن. اصلا اونجا مرد نداره. همه زنن. دخترای همسن خودت.
نگو دیگه
ببین
جیغ میزنما
باشه. ولی باید بری دکتر
بگی جیغ میزنم.
خوب من قهرمان نیستم. هجده سالهام. رفتهم از این اراذل یک چیزی بگیرم که بشود با آن نوسانات هجده سالگی را تاب آورد. از تک تکشان میترسم. حالشان دست خودشان نیست. شوخیشان تجاوز کردن به همدیگر است. سعید داشته تلفن میزده به شکم خوابیده بوده. اینها برای شوخی دست و پایش را همانطور که گوشی دستش بوده نگه داشتهاند. شلوارش را کشیده اند پایین و بعنوان شوخی آلتشان را فرو کردهاند در مقعدش. بعد با خنده میگفتند طرف هنوز پشت خط بوده. این پاسخ سئوالم دربارهی سعید بود. با خندهی مبسوط. کل رفتار سعید و قهر کردنش به نظرشان نوعی بیجنبهبازی و بچهننگی بود. دربارهی کمک و جایی که بشود دختر را فرستاد دروغ میگفتم. اصلا به کی میشد گفت؟
الان دارند سر تمیز کردن پایپ دعوا میکنند. محسن پایپ را گرفته جلوی نور و دارد جرمها را به شهروز نشان میدهد.
«این الان تمیزه قحبه ننه؟»
منم نقاشی میکردم
الانم میکنی؟
الان نه. ولی یهسری رنگ و قلمو دارم. بیارم برات؟
نه. رنگ بو داره شر میشه.
مداد رنگی؟
رنگی بلد نیستم. ذغال طراحی داری؟
اره.
میارم برات.
این مال تو.
یک مقوای قرمز است. رویش یک فراری کشیده. یا لامبورگینی (تشخیص نمیدهم).داریم اسبابکشی میکنیم. مقوا را پیدا میکنم. چیزی میبینم که هیچوقت ندیده بودم. نمیخواهم مرموزبازی در بیاورم. طراحی را زیاد نگاه نکرده بودم. یک بار همانجا و شاید یک بار وقتی به خانه رسیده بودم. در همهی این سالها یک جایی پنهان بوده. اول از دست خانواده و بعد از دست دوستدخترهایم که ممکن بود کنجکاوی کنند. این بار میبینمش. جلوی ماشین دارد از زمین بلند میشود. این غیرممکن نیست. مخصوصا اگر طراح ماشین نگران بلند شدن ماشینش نباشد. هرکس که برنامهی تختهگاز بیبیسی را دیده باشد این را میداند. در حاشیه ی هر دو چرخ هم خیلی ریز نوشته:
stioodent art nasrin1364-1378
مسخره نکن
نه. دارم نگاه میکنم. خوبه کارت.
اینا کامل نیست.
چرا. خوبه. کامله.
نیست. تو موبایل داری؟
نه. تو داری؟
اینجا تلفن هست.
خوب منم خونمون تلفن دارم.
مامان بابات گیر نیستن؟
نه.
شمارشو بگو.
برات مینویسم. پشت این بنویسم؟
اره.
ببین باید بری از اینجا. من برات جا پیدا کنم؟
گه میخوری.
نه. فکر بد نکن. اصلا اونجا مرد نداره. همه زنن. دخترای همسن خودت.
نگو دیگه
ببین
جیغ میزنما
باشه. ولی باید بری دکتر
بگی جیغ میزنم.
خوب من قهرمان نیستم. هجده سالهام. رفتهم از این اراذل یک چیزی بگیرم که بشود با آن نوسانات هجده سالگی را تاب آورد. از تک تکشان میترسم. حالشان دست خودشان نیست. شوخیشان تجاوز کردن به همدیگر است. سعید داشته تلفن میزده به شکم خوابیده بوده. اینها برای شوخی دست و پایش را همانطور که گوشی دستش بوده نگه داشتهاند. شلوارش را کشیده اند پایین و بعنوان شوخی آلتشان را فرو کردهاند در مقعدش. بعد با خنده میگفتند طرف هنوز پشت خط بوده. این پاسخ سئوالم دربارهی سعید بود. با خندهی مبسوط. کل رفتار سعید و قهر کردنش به نظرشان نوعی بیجنبهبازی و بچهننگی بود. دربارهی کمک و جایی که بشود دختر را فرستاد دروغ میگفتم. اصلا به کی میشد گفت؟
الان دارند سر تمیز کردن پایپ دعوا میکنند. محسن پایپ را گرفته جلوی نور و دارد جرمها را به شهروز نشان میدهد.
«این الان تمیزه قحبه ننه؟»
منم نقاشی میکردم
الانم میکنی؟
الان نه. ولی یهسری رنگ و قلمو دارم. بیارم برات؟
نه. رنگ بو داره شر میشه.
مداد رنگی؟
رنگی بلد نیستم. ذغال طراحی داری؟
اره.
میارم برات.
این مال تو.
یک مقوای قرمز است. رویش یک فراری کشیده. یا لامبورگینی (تشخیص نمیدهم).داریم اسبابکشی میکنیم. مقوا را پیدا میکنم. چیزی میبینم که هیچوقت ندیده بودم. نمیخواهم مرموزبازی در بیاورم. طراحی را زیاد نگاه نکرده بودم. یک بار همانجا و شاید یک بار وقتی به خانه رسیده بودم. در همهی این سالها یک جایی پنهان بوده. اول از دست خانواده و بعد از دست دوستدخترهایم که ممکن بود کنجکاوی کنند. این بار میبینمش. جلوی ماشین دارد از زمین بلند میشود. این غیرممکن نیست. مخصوصا اگر طراح ماشین نگران بلند شدن ماشینش نباشد. هرکس که برنامهی تختهگاز بیبیسی را دیده باشد این را میداند. در حاشیه ی هر دو چرخ هم خیلی ریز نوشته:
stioodent art nasrin1364-1378
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر