در قضیه ی ازدواج با فرزند خوانده، مهمترین استدلالی که موافقین مطرح می کردند، این بود که بالاخره این یک "واقعیت" است. باید یا بهتر است بجای اینکه واقعیت ها را انکار کنیم، آنها را در مجراهای درست "کانالیزه" کنیم. کانالیزه کردن کلا واژه ای بسیار پرکاربرد در ادبیات دوستان است. خیلی خوب. حالا بر اساس این استدلال، بد نیست بپرسیم «آیا کانالیزه کردن بر اساس فقه شیعه ممکن است؟»
هر پدیده ای برای کانالیزه شدن، ابتدا باید "مرئی" شود. در متعه، که به نوعی برگ برنده ی فقه شیعه است (اسمش را بگذاریم رئالیسم جنسی) مرئی کردن رابطه ی جنسی، اساسا ممکن نیست. دو نفر می توانند برای خودشان جمله ی عربی (و حتی فارسی اش) را بخوانند و بلافاصله وارد بازی سکس حلال بشوند(فرزندشان هم فارغ از مسئله ی ارث، که مطلقا جنبه ی اقتصادی دارد، حلال زاده است) وقتی که امام جمعه ی شیراز مسئله ی متعه را نه بعنوان یک حق شرعی که بعنوان یک روال قانونی مطرح کرد، یعنی خواست که بازی فقهی را به بازی اجتماعی (اجتماعی که می نویسم البته معلوم است که باید سیاسی هم خوانده شود) وارد کند، بیش از همه پدران متشرع امروزی که بخشی از انها در بدنه ی حاکمیت جمهوری اسلامی صاحب رای و تریبون اند نگران شدند. چون بر اساس قانوع شرع، همین الان هم هر دختر بالغی به شرط آنکه مونوگام باشد یا دست کم پلی گامی اش را بر اساس سررسیدٍ عٌده مدیریت کند، می تواند با یک پسر رابطه ی آزاد جنسی داشته باشد. یعنی با توجه به اینکه دست کم دو مرجع شناخته شده شرط اذن پدر را برای دختر باکرده ضروری نمی بینند و بقیه ی مراجع هم بنابر احتیاط واجب، حرام می دانند. حتی یک دختر خیلی متشرع به شرع اسلام-شیعه می تواند در مورد خاص این فتوی، شیفت کند روی فتوای آن دو مرجع معتبر که اذن پدر را ضروری نمی دانند. در واقع سکس، باید بجای داشتن امکان تکثر و هرج مرج در شرایط نامرئی، یعنی در خانه هایی که نمی شود داخلشان را دید، با محدودیت های قانونی قابل رویت شود. چون فقه اینجا کمکی نمی کند. گرفتن برگه ی ازدواج موقت یک ضرورت فقهی نیست. یک ضرورت اجتماعی است. در اینجا نظام حکومتی با فقه شیعه، یک مقداری به تعبیر مورد علاقه ی خودشان، زاویه دارد. فقه می خواهد تا جایی که می شود مسئله را نامرئی نگه دارد. یا دست کم کوششی برای مرئی کردنش نمی کند. بخش اعظم احکام فقهی در رساله های عملیه، عملا بر اساس استفتائات غیرمعمول متشرعان شکل گرفته اند. آیا استفاده از دیلدو مجاز است؟ خوب فقه درباره اش سکوت می کند تا برای یک مومن دغدغه شود، بعد پاسخ می دهد. معمولا هم پاسخها کلی، یک جمله ای و قابل تسری به موارد دیگرند (استفاده از دیلدو اگر موجب آزار نشود مباح است. آنال سکس اگر موجب آزار نشود مباح یا مکروه است. سکس در جکوزی اگر موجب آزار نشود مباح است.حالا چطور می شود در جکوزی طرفین یکدیگر را ازار بدهند؟ خوب احتمالا اینطور که با هم شوخی خرکی کنند و کله ی همدیگر را بکنند زیر آب داغ)این دقیقا بر عکس اعتراف گیری کلیسایی منتشر شده در مدرنیته است که فوکو مطرح می کند. در اینجا شما نمی گویید چه می کنید. کشیش(مرجع تقلید- روحانی محل) می گوید چه باید بکنید. او از شما نمی پرسد. شما از او می پرسید. در حالیکه حکومت مدرن اسلامی ما دقیقا بر عکس شیوه ی فقه، مدام از شما می خواهد که مسئله ی نامرئی را مرئی کنید ( شمایل ازدواجهای دست جمعی دانشجویی، بعنوان یک نشانه به اورجی، اوج هنر کمک داوریٍ حکومت و صدا و سیما بود برای رآنکه روابط نامرئی سکشوال دانشجویی به گل درشت ترین شکل ممکن مرئی شود)
برگردیم به آغاز بحث. در قضیه ی ازدواج با فرزند خوانده ما با دو مسئله مواحهیم. یکی اینکه این ازدواج ممنوع است مگر بر اساس حکم دادگاه (همان مرئی شدن که یک قانون مدرن حکومتی است. در فقه نیازی به حکم دادگاه نیست. )دیگری اینکه باید در شناسنامه ی فرزند خوانده، فرزند خواندگی اش ذکر شود. اتفاقا این یکی ریشه در ترس های فقهی (و آنطور که فروید به ما آموخته، کهن) دارد. فوبیای زنا با محارم. حالا اگر این فوبیا در بعضی جوامع بدوی منجر به این میشد که طرف تا مادر زنش را می بیند شیرجه بزند پشت بوته ها (ادمی ضعیف النفس است) در این قانون هم عکس العملی به همین اندازه غریب، نشان داده شده است. اگر فرزند خوانده مثل اودیپ (خود اودیپ سوفوکل را می گویم) بعد از سالها اتفاقی با مادرش ازدواج کرد چه ؟ باید جلویش را گرفت. اگر اودیپ هم شناسنامه ای می داشت و در شناسنامه اش ذکر می شد که فرزند خوانده است و از کجا امده ، احتمال داشت احتیاط کند و با ملکه(مادرش) همبستر نشود.
چند سال پیش یک پدر و دختر استرالیایی ازدواج و همبستری چند ساله شان را علنی کردند. (اگر درست بخاطرم مانده باشد فرزندی هم داشتند). منتقدان به طرح مجلس ، با کنایه می گویند همچین چیزهایی هم هست. چرا نمی خواهید اینها را کانالیزه کنید؟ (مادر من که مددکار اجتماعی است، مددجویی داشت که از پدرش حامله شده بود. پدر واقعی اش. و بیش از آنکه نگران عاقبت خودش باشد نگران فرزندش بود و گمان می کرد ممکن است بچه اش را سربه نیست کنند که نکردند). خوب معلوم است که چرا نمی خواهند این چیزها را کانالیزه کنند. چون اصلا مسئله صرفا کانالیزه کردن نیست. کانالیزه کردن بدون مرئی شدن اگر هم ممکن باشد به کار نمی آید و در اینجا خواست مرئی کردن، با فوبیای زنا با محارم تزاحم پیدا می کند و اولی به نفع دومی کنار گذاشته می شود.
بنابراین و بعد از همه ی این حرفها، فکر می کنم بهتر است مدافعین طرح مجلس، چیزها را به نام خودشان صدا بزنند.( خود نمایندگان بیشتر به نظر می رسد از خرابکاری شان غافلگیر شده اند و به چیزهایی که مدافعان و مخالفان طرح می گویند فکر هم نکرده اند. و بعید هم می دانم اساسا توانا به چنین کاری باشند. فکر کردن) ولی در حال حاضر بیش از هرچیز ریاکاری و تذبدب در مدافعان به چشم می خورد. جایی که قرار است استناد فقهی مطرح کنند (ذکر فرزند خواندگی در شناسنامه) حرف از نظم و قانون می زنند و جایی که باید حرف از نظم و قانون بزنند (ازدواج با فرزند خوانده به حکم دادگاه) پشت فقه و فطرت و کانالیزه کردن غرایز سنگر می گیرند. و البته تخیل هم خوب چیزی است. شاید همه ی این خرابکاری ها ریشه در فقدان غم انگیز و حتی ترسناک تخیل داشته باشد. نه می توانند رنج کودکی را که با انگ فرزند خواندگی در شناسنامه اش به مدرسه می روند تخیل کنند، نه حال و روز مادرخوانده و پدرخوانده ای را که هم بین خودشان و هم در مقابل آشناها و دوستان، از ترس برداشت های سوء، کارشان به هیستری می کشد.
منم یادم نمیاد، گشتم، پیدا نکردم.
پاسخحذفیکی دو سال پیش توی اتریش واقعه وحشتناکی کشف شد. مردی دختر خود را 24 سال (با اطلاع خانواده) در زیرزمین خانه نگه داشته بود، و از او سه بچه داشت. این بیچارهها چندین سال رنگ آفتاب رو ندیده بودند. زایمانها رو هم خود مرد انجام میداده.
آدم از اینکه میبینه چه کارهایی از آدمها برمیاد، وحشت میکنه. در روزنامه خواندم که اعتراف کرده بود که از قرصهای ویاگرا هم استفاده میکرده.
الان حتما مغز شما رو هم به هم ریختم. میبخشید.
-----------------------
در مورد ازدواج سرپرست/ فرزندخوانده نمیدونم میشه از زاویه موافق مخالف نگاه کرد.
من خیلی دوست داشتم از کنار این مسئله بگذرم. اما دیدم شما نوشتید، فکرم بهش گیر کرد. یه چیزی هم نوشتم که وقتی دیدم مطلب رو برداشتید، منم از خداخواسته(!) دنبالش رو نگرفتم.
بذارید ببینم میتونم یه دستی به سروروش بکشم، بذارمش اینجا.
من هم دو سه نمونه ی ایرانی اش را به واسطه ی مادرم می شناسم. البته داستان هیچکدامشان به تکان دهنگی ماجرایی که شما ذکر کردید نیست.
حذف---------
پاک کردن این پست هم محصول و رفتن خواب آلود با ابزارک هایی بود که چند سال سراغشان نرفته بودم. بنابراین امیدوارم در کشاکش خواست شما و خدا، در نهایت مطلبتان را ببینم، بعد از کشیدن دست روی سر و گوشش و حتی اگر حوصله اش نبود، قبل از آن، که فرمود، "اصل مقصود است"
به نظر ما یک چنین واقعهای شنیع میرسد. عرف را نمیشود از طریق قانون تغییر داد. قانون اگر آنرا مجاز اعلام کند، این واقعه برای ما میشود: یک کثافتکاری قانونی. و شخصی که به چنین رفتاری دست میزند، از نظر من منحرف است.
پاسخحذفآیا در سال گذشته در سراسر ایران چند مورد وصلت بین مرد/دخترخوانده ثبت شده است؟ بایستی پدیده نادری باشد.
- تصاویری در وب ضمیمهی نوشتهها شده بود که از نظر روانی آزاردهنده بود: بعضیها تصاویری از دختربچههایی را ضمیمه نوشته کرده بودند. یک تصویری هم بود که دست کودکانهای را در دست یک بزرگسال نشان میداد، به همراه یک کاندوم!
اینها از منظر اخلاقی، سعی کرده بودند از طریق شریک کردن ما در خیالات ذهن خود به ما کمک کنند بفهمیم ماجرا چیست. چو اخلاقگراها اینها باشند، شکایت به کجا بریم!
در جستجوی کوتاهی که در وب کردم به آیتاللهی برخوردم که در مورد شناعت عمل یادشده، و انحراف کسی که به این عمل دست میزند، با ما هم نظر است! (هیچ فکرش رو میکردید کار به اینجاها بکشه :) و معتقد است که از نظر فقهی سرپرست و دخترخوانده به هم محرم و ازدواج آنها ناروا است.
اما از نظر فقهی که امروز دست بالا را دارد چنین وصلتی علیالقاعده مجاز است.
به اینجا که رسیدم، کنجکاو شدم ببینم، رویکرد آلمانیها در مورد مسئله آدوپسیون (فرزندپذیری) چگونه است. شاید جالب باشد بدانید که طبق قواین آلمان شما میتونید یک آدم بزرگسال را هم آدوپته کنید. دیگر اینکه، عرف آلمانی، با اینکه در این کشور مثلا ازدواج بین پسرعمو/دخترعمو (و نسبتهای نظیر آن) از نظر قانونی منعی ندارد، چنین وصلتی را نمیپذیرد. (انواع لاس آری! وصلت نه!) اما از نظر حقوقی، قانون آلمان ازدواج سرپرست با فرزندخوانده (در سن قانونی) را منع نمیکند، و عرف نسبت به آن بیاعتناست (شخصا به واکنش منفی نسبت به ازدواج وودی آلن و دخترخواندهش برنخوردم).
آدوپسیون (فرزندپذیری) از نظر حقوقی مبتنی بر یک قرارداد است که مانند قراردادهای دیگر امکان لغو آن وجود دارد. این کار از طریق داگاه میسر است و در صورت لغو قرارداد یادشده، مانعی قانونی برای ازدواج پدرخوانده و دخترخوانده نیست. لازم به توضیح است که لغو این قرارداد به عهده دادگاه خانواده گذاشته شده است که میتواند در صورت وجود «دلایل با اهمیت» از این کار خودداری کند.
نپرسید «دلایل با اهمیت» چه جور دلایلی هستند که نمیدانم. اما اینقدر روشن است که قانونگذار هم میداند این یک «لغو» معمولی نیست، و دادگاه باید «اموری» را مورد بررسی و تحقیق قرار دهد.
حقوق فرد در قوانین آلمان تضمین شده است. ازدواج بین دخترخوانده و سرپرست حق هردوی این افراد است، و کسی نمیتواند این حق را از آنها سلب کند. همینطور طبق این قوانین رأی و نظر دخترخوانده همانقدر اعتبار حقوقی دارد که رأی هر شهروند دیگری.
راه حل ایدهآل برای حل این مسئله در ایران چطور باید باشد؟
از این نقطه حرکت کنیم که با یک پدیدهی واقعی سروکار داریم. شخصا معتقدم باید قانون به این پدیده پوشش دهد، چون فقط از این راه است که میتوان آن را اداره کرد. اینکه قانون آن را ممنوع اعلام کند، یا استثنائا مجاز و منوط به «اذن ولی به شرط مصلحت با تشخیص دادگاه صالح» سؤال دیگریست. اگر تمایل من بیشتر به ممنوعیت آن است، به این خاطر است که دخترخواندهی فرضی ما در نظام حقوقی، از حقوق یک شهروند کامل برخوردار نیست.
ممنون مانی. فکر کنم اگر در جریان شور حسینی این ماجرا این مطلب را می نوشتید در چهار دیواری، کلی دشمن تازه پیدا می کردید:) راستش مسئله یک مقداری جزییات دارد. یعنی همین الان هم مسئله ی فرزندخواندگی (اصل وجودش) از نظر فقهی ابهام دارد. اما مسئله اینجا است که به دادگاههای فعلی در زمینه هایی اینچنین ابدا اعتمادی نیست. ترکیب این قانون با قاضی هایی که همچنان از کیبورد فقه برای قضاوت استفاده می کنند خطرناک است. در مراکز نگهداری از دختران بی سرپرست، دست کم در دو موردی که من تا حدودی در جریانش هستم، عملا کسانی از فقاهتی ترین بخش جامعه، که مثلا در امور خیریه هم دست دارند، تلاش می کردند که طعمه ی جنسی برای ازدواج پیدا کنند. البته اینطور نیست که مثلا این مراکز تبدیل شده باشد به مرکز خرید برده ی جنسی، ابدا اینطور نیست. بالاخره کارکنان و مسئولین مراکز ، دست کم اکثریتشان چنین گرایش هایی ندارند و تا حد توان مبارزه هم می کنند. سکوت قانون تا کنون به کمک شان می آمد. پیش فرض این بود که اگر ماجرا به دادگاه کشیده شود، رای به محکومیت متقاضی می دهند. با اینحال کسانی دل به دریا می زدند(در یک نمونه یکی از اعضای خیلی معروف جناح بازار، دختر بسیار تیزهوش و البته خوش بر و رویی را از مدرسه شبانه روزی کودکان بدسرپرست بیرون کشید و برد نشاند در خانه اش. در کنار همسر و فرزندان اش. دختر عاملیت نداشت به وضوح. چشم انداز آسان برای بیرون رفتن از پرورشگاه بود حاج آقا. رفت چند سالی ماند تا سن اش برسد و شد زن دوم یا سوم.) در واقع در این مورد خاص قانون سکوت کرده بود. کسی هم از جماعت فقیهان اعتراض نکرده بود که چرا رسما اعلام نمی کنید قانونی است. در حالیکه واقعا غیرقانونی نبود. الان هم موافق اعتراض به بندی هستم که ذکر نام در شناسنامه را الزامی می کند. این عملا خیلی بیشتر آسیب رسان است تا آن یکی. ولی حالا که مطرح شده. من با توجه به شرایط این جامعه. با توجه به فشار خاندان (نه صرفا خانواده) روی کسی که فرزند اداپت می کند (و از این نظر خیلی متفاوت است با اروپا. معمولا یا باید به کلی با صحنه سازی انکار کنند اداپت کردن را، یا بروند در یک شهر یا حتی کشور دیگر. اصلا نگاههای خاندان روی خانواده یک چیز عجیب غیرقابل تحملی است. الان یک نیش و کنایه ی جنسی هم اضافه شده که از همه بدتر است)، فکر می کنم غیرقانونی کردنش یک تسکین مختصر است. تسکین بهتر این بود که اصلا مطرح نشود.
حذفبله. اینها پیچیدگیهاییاه که برای من پوشیدهست.
پاسخحذف