این موج نفرت از رانندگان بی آرتی که در وبلاگها و فیسبوک به آن دامن می زنند. خیلی قابل مقایسه است با ماجرای خفاش شب. من هنوز هم یادم است لحن آدمهایی که خیلی منطقی سعی می کردند توضیح بدهند که چرا اصولا "افغانی ها" میل دارند به زنان ما تجاوز کرده، و بعد تکه تکه شان کنند.
همه هم مثل حالا خاطره ای به ذهن شان می رسید از هیزی و شرارت "افغانی ها". یکی دو نقل قول هم البته همیشه بود. یکی یادش می آمد در سلمانی با یک "افغانی" برخورد داشته و طرف گفته «همه ی زنهاتونو فلان می کنیم» . بقیه تائید می کردند «آره بابا ...عین خیالشون نیست»
البته بعد معلوم شد خفاش شب اهل افغانستان نبوده. ولی چه فرق می کند. بقیه شان که بوده اند. این فضای مجازی هیچ حسنی نداشته باشد که دارد، یک حسن مهم اش این است که چشم ما را به مکانیسم بسیج گری توده ای بر ضد یک طبقه، جنس یا ملیت باز می کند. اول یک فاجعه، بعد خاطره های مشترک و بعد تزریق نفرت جمعی
متن زیر بخشی از یادداشت خانم نازنین متین نیا است که درباره ی این موضوع برای چلچراغ نوشته اند و در صفحه ی فیسبوکشان منتشر کرده اند.
«روایت سوم؛ میزنم، پولش را میدهم
قانون سال 92 میگوید؛ 114 میلیون تومان برای ماههای عادی و 154 میلیون تومان برای ماههای حرام. یعنی اگر بیمه شخص ثالثت را نگاه کنی و ببینی که سقف بیمه، 150 میلیون تومان است، میتوانی عابری را در خیابان هدف کنی و با پایی که تا انتها روی پدال گاز چسبیده، به سمت او بروی. اتفاقی که میافتد اینست؛ عابر اگر شانس بیاورد، زنده میماند و اگر نه، میمیرد. در هرصورت بیمهای هست که هیچ مشکلی برای تو نمیسازد و بعد از کاغذبازی و چندشب بازداشت میتوانی سرخانه و زندگیات برگردی و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. اصلا برای همین است که به ما توصیه میکنند، توی خیابان حواستان باشد و بیشتر از همه در خط ویژه بیارتی، از جانتان مراقبت کنید که اکثر رانندههای بیآرتی، عاشق پدال گاز اتوبوس هستند و پدال ترمز، چندان مورد استفادهشان نیست. باور نمیکنید؟»
واضح است که این تنها نوشته با این مضمون نیست. همه کلی چیز یادشان آمده از رانندگان خونخواری که در "دت پروف" هایشان نشسته اند و بعضی هایشان اصلا به محض دیدن عابران، تند می کنند. بیمه هستند و عین خیالشان نیست. اگر کسی بپرسد «چگونه می توان هیولا ساخت» پاسخش را با مشاهده ی مکانیسمی که این روزها بر علیه رانندگان بی آرتی فعال شده خواهد یافت. ولی بهرحال جواب سرراستش این است: «با کلمات»
حساسیت عالی و بهجا.
پاسخحذفممنون مانی.
پاسخحذفمسئلۀ اصلی به نظر من این است: وسیلۀ حمل و نقل عمومی شهر نباید خصوصی باشد. رانندۀ اتوبوس باید حقوق ثابت داشته باشد و درآمد ماهیانه اش نباید به تعداد مسافران ربط داشته باشد. علت اینکه رانندگان بی آر تی ویراژهای ترسناک می دهند گمان می کنید به همان دلیلی است که جوانان عشق سرعت با ماشینهای شیکشان در بزرگراهها با هم مسابقه میدهند؟ نه! چهرۀ خسته و درب و داغان راننده ها را ببینی می فهمی که نه. آنها برای شکار تعداد بیشتر مسافر و سبقت گرفتن از همدیگر این کار را می کنند.
پاسخحذفزمانی که کیفیت زندگی خانواده ات به یک قران و دوزار تعداد بیشتر مسافران بستگی داشته باشد، این می شود که مسافر و کلاً انسان برایت حکم اسکناس را پیدا میکند. آدمها را نمی بینی. هرکدام را به شکل یک اسکناس می بینی که هرچه بیشتر چمع کنی پولدارتر میشوی. این می شود که از صبح علی الطلوع تا آخر شب کار میکنند، به انواع بیماریها و اختلالات حرکتی کمر و دست و گردن دچار می شوند و کل خوی انسانی آنها دستخوش تغییرات هراسناکی می شوند. گاه به روبات تبدیل می شوند و فریادهای اعتراض و فحش مسافران را که «چرا پشت چراغ سبز ایستاده ای؟» نمی شنوند. سه بار سبز شدن چراغ در چهارراه ولیعصر را بی اعتنا به وقت هدر رفتۀ مسافران، منتظر جمع کردن مسافران بیشتر می مانند.
این می شود که روزهای تعطیل اگر بروی سر ایستگاه اتوبوس هر یک ساعت ممکن است یک اتوبوس بیاید. چرا که صرف ندارد برای سه یا چهار مسافر در هر ایستگاه اتوبوس را آتیش کرد. درحالی که اگر سیستم دولتی باشد، رانندگان باید روز تعطیل و غیر تعطیل ساعات مشخص و با شیفت مشخص کارکنند و مهم نباشد که چند تا مسافر هست.
بنابراین اگر میخواهید موج نفرت راه بیندازید، راه بیندازید اما باید به خصوصی شدن سیستم اتوبوسرانی نفرت بورزید و به این فریب بزرگ که رانندگان را با مالک شدن اتوبوسهایشان صاحب خط می کنند.
بدون آمار هم می توانم به راحتی بگویم تعداد تصادفات وتعداد دعواها و تعداد سانحه های داخل اتوبوس در خطوط بی آر تی که راننده مسئول جمع کردن کرایۀ مسافران نیست بسیار کمتر است. مثلاً خطی که از پایانۀ افشار در پارک وی به سمت آزادی وانقلاب میرود. آرامش را درچهرۀ راننده ها می بینی. کاری ندارند چند نفر سوار میشوند. یا اتوبس پر است یا خالی. با سرعتی یکسان همۀ مسیر را می روند و سر هر ایستگاه تا وقتی که مطمئن شوند سوار و پیاده شدن کامل شده می ایستند. مسابقه ای هم با اتوبوسهای هم خط شان ندارند. همینطور است اتوبوسهای خط خاوران- آزادی.
حالا می خواهید از سوسیالیستها خوشتان بیاید یا نیاید ولی اتفاقاتی که در خط اتوبوسرانی تجریش- راه آهن می افتد مصداق آشکار «یا سوسیالیسم یا بربریت» است. آدمیان برای کسب پول بیشتر بربر می شوند و این موضوع به هیچ دین و مسلک و نژاد و هیچ درس اخلاقی هم بستگی ندارد. درحالیکه اگر زندگی آبرومندی با حقوق مناسب ماهیانه داشته باشند، کارشان را می کنند. آن وقت نه بهتر و نه شیطانی تر از دیگرانند.
ممنون س. تحلیل خوبی بود. منتهی بعنوان یک گفتگوی درونی، به نظرم یک مقداری تعجیل در نتیجه گیری به نفع سوسیالیسم در آن بود که البته برای من مشکلی ایجاد نمی کند. چون در نهایت با شما همسو هستم. ولی فروکاستن زیربنای ماتریالیستی به "دولتی سازی" حمل و نقل مشکلاتی ایجاد می کند بالاخره. یکی اش اینکه چرا سیستم حمل و نقل عمومی صد درصد دولتی نتوانست حتی توفیق نسبی داشته باشد. اتوبوسهای خسته ی قبلی یادتان هست؟ برای رسیدن از این طرف تهران به آن طرف اندازه ی یک تهران تا چالوس وقت صرف می کردند. دوگانه ی خصوصی و دولتی را بنده به عنوان شرط خروج از بربریت قبول ندارم. (با وحشیانه خواندن شرایط فعلی مشکلی ندارم. با انسانی خواندن مدیریت دولتی مشکل دارم)همانطور که قبول ندارم رانندگان اتوبوسهای دولتی آرامش دارند. آنچه شما آرامش تشخیص داده اید احتمالا فرسودگی و بی انگیزگی و ناامیدی از تغییر است.
پاسخحذفمشکل دیگرم این است که به نظر می رسد، این تحلیل زیست اخلاقی را مشروط به پیاده سازی سوسیالیسم می کند. ولی خوب تا قبل از آن چه؟ لازم نیست آدم سوسیالیست باشد یا جامعه اش سوسیالیستی اداره شود، تا بفهمد دیالوگ زیر مشکل دارد:
- یا راننده اصلا ندیده، یا آدم نیست لابد. یای دیگری هست؟
-احتمالا گزینه دوم صحیحه چون یک بار به چشم خودم دیدم راننده اتوبوس بی آر تی که زد به یه عابر هیچ حسی تو چهره اش نبود (نقل از صفحه ی یکی از دوستان جنبش ضد بی آرتی. خط اول پست ایشان است خط دوم پاسخ یکی از کامنتگذاران).
ولی حرفی در کامنت شما هست که امیدوارم دوستان توجه کنند. اینکه عصبانیت را نفی نمی کنید. بلکه توصیه می کنید بگردند و جهت درستش را پیدا کنند. این خیلی حرف خوبی است.
به گمان من در بحث دولتی/خصوصی مخصوصا در جوامعی که توسعهی همهجانبه را در مراحل مدرنیزاسیون به چشم ندیدهاند بحث مخدوشیست. دلیل اصلی هم متوجه نوع عملکرد نظام مثلا جدید اجتماعیست که همچنان بر بنیانهای کهنه و ارتجاعی استوار است.
پاسخحذفدر سدهی گذشته کشورهای زیادی دستخوش انقلاب بودهاند و تغییرات چشمگیری هم در سطح روبنایی مشاهده شدهست. مثلا گسترش سیستم حملونقل عمومی (و اصولا خدمات عمومی همچون بهداشت و آموزش) اتفاقا یکی از نتایج درست همین تغییرات اجتماعی بودهست، منتها بدلیل باقی ماندن مناسبات کهنه، ایدههای نوین در ظروف قدیمی همچون مابهازاهای کهنهی خود نقشی ناکارامد ایفا میکنند. بهطور مثال دولت (به عنوان مجری نظام اجتماعی نوین) در جامعهای که سالها تحت استبداد بودهست، به راحتی میتواند سویههای ارتجاعی به خود بگیرد و استبداد پیشین را با ظاهر و رویهای متفاوت بازتولید کند. تنها به این دلیل که عاملین اجتماعی (نیروی مولد یا تشکیلدهندهی همین جامعه و دولت) نسبت به دلایل الزامآور برای ایجاد تغییرات بنیادین آگاهی کاملی ندارند و کل این سازمان اجتماعی را دو دستی به نظام ضد اجتماعی (یا مالکیت خصوصی) تحویل میدهند.
عدم کارآمدی نظام دولتی در حوضهی اجتماعی، تنها و تنها بهدلیل به این دلیل است که نمایندهی جامعهی تشکیلدهندهی آن نیست و اصلا همینکه همیشه در مرحلهی قبل از فروپاشی اجتماعی (توامان دولتی) خود دولت به یک مالک خصوصی بزرگ تبدیل میشود؛ شاهدی تمامقد بر همین مدعاست.
فرصت طلبی سرمایهداری در اینجور مواقع عدم کارآمدی دولت را در بوق و کرنا میکند و با کمک رسانههایش تمامی نارضیان، طردشدهها و حتی آندسته از نیروهای راستین و وفادار اجتماعی که دیگر به دولت فعلی امیدی ندارند را نیز به با خود همسو میکند. این نارضایتی همواره بر وزن "دولت به اندازهی کافی کارآمد نیست" بیان میشود : دانشگاه دولتی به اندازهی کافی دانشگاه نیست، بهداشت دولتی بهاندازهی کافی بهداشتی نیست، حملونقل دولتی بهاندازهی کافی حامل و ناقل نیست و دست آخر میگویند " دولت بهاندازهی کافی کارفرما نیست" (و در عوض بخش خصوصی نهتنها یک کارفرمای کامل است، بلکه اتفاقا کاشف و مبتکر حداعلای قابلیتهای ضد انسانی نیروهای تحت امرش -یعنی همان کارگران، یا "انسانها"- نیز هست)
مسالهی مهمی که ما باید به آن توجه و پافشاری کنیم اینست که جامعه به یک مجری تمامعیار و توانا برای حفاظت از منافعش نیاز مبرم دارد و با حذف این مجری دیگر جامعهای بر پای نخواهد ماند و مسائل و مشکلات ما با حذف مجری (دولت)، نهتنها برطرف نخواهد شد، بلکه جامعه را در معرض حملهی نظامی غیر انسانی قرار میدهد که ایشان را به دو قسمت «فرمان دهنده» (کارآفرین) و «فرمانبر» (کارپذیر) صرف تبدیل میکند. آنچه جامعه نیاز دارد، یک نظام نوین اجتماعی و درنتیجه یک سازمان نوین مبتنی بر نفع همهجانبهی اجتماعیست و این دقیقا همان چیزیست که مزدوران و طرفدارن مالکیت خصوصی همواره و تعمدا نادیده میگیرند و همیشه نیز وعده میدهند که از طریق «معامله» با دولتی عنین و ناکارآمد، بدون آمدن خون از دماغ کسی، این هیولای خسته و ناکارآمد را از صحنهی روزگار حذف میکنند، غافل از آنکه در عوض ماشین عظیمالجثهی «سود اقتصادی»را جایگزینش میکنند که خودِ انسانها را زنده زنده قربانی ولع سیری ناپذیر بازار آزاد میکند.
ممنون بابک. همانطور که در پاراگراف اول نوشتید، دوگانه ی خصوصی و دولتی در این شرایط، بیش از هرچیز به نفع طرفداران خصوصی سازی گنگستری فعلی تمام شده است. به هیچ وجه نباید زیر بار این دوگانه رفت. این دوگانه مصنوعی است و اصلا بدیهی نیست و در این سالها هم بیش از هر چیز، دست دولت را بازگذاشته برای واگذاری هایی که دیده ایم.
پاسخحذفالبته درباره ی آن مجری تمام عیار و توانا برای حفاظت از منافع جامعه، احتمالا اختلاف نظر داریم.