خوب ! من که قرار نیست درباره ی مسائل تکنیکی این دو نقاشی ( سمت راستی کار جوتو در قرن سیزدهم و سمت چپی کار گوگن در قرن نوزدهم است )صحبت کنم . نکته ای که مورد توجه من است (و شاید قبل از من هم دیگران هم مورد توجه قرار داده باشند ) یک نکته ی بامزه است ...
قبل از ان توضیح بدهم که در اینجا نقاشی جوتو بطور کامل اورده نشده و تصویر اصلی نقاشی از یک طویله است که چند بز و چند فرشته هم در بالا و سمت راستش دارد . اما ما با آنها کاری نداریم . به آن اقایی که از همه جا بیخبر و در حال چرت زدن تصویر شده کار داریم. یوسف نجار است و معلوم است که نگاهی حتی از روی کنجکاوی به بچه ی بدنیا آمده از مریم نمی اندازد .باید یک افرین به جوتو بخاطر این نکته سنجی گفت . خوب . یوسف به چه چیز باید نگاه کند ؟ مگر نه اینکه اگر نگاه کند چیزی جز غرابت ازاردهنده ی چهره ی کودک با چهره ی خودش نمی بیند ؟! اما با همه ی آفرینهایمان به حوتو ،نکته اصلی این نیست . به نقاشی گوگن دقت کنید . تقریبا همه ی اشکال نقاشی جوتو در این تصویر بازتولید شده ( حتی فرشته ها را در هیئت زن پلان سوم می بینیم ) اما یوسف در نقاشی گوگن وجود ندارد و یک پایه ی تخت به جایش کشیده شده و البته این که پایه ی کذایی به نوعی نمایشگر آلت نرینه است نمی تواند حدس دور از ذهنی باشد . خوب اینهم شاهکار گوگن . جای یوسف نجار را با ان چرت معصومانه اش ( که دارد فریاد میزند من در این ماجرا کاره ای نیستم ) یک آلت مردانه ی خیلی برافراشته گرفته ....بقیه اش می تواند یک انسان دوستی قرن نوزدهمی ( زن و کودک سیاه به جای مریم و مسیح سفید و طلایی ) تلقی شود . اما این یکی ...منظورم پایه ی تخت است . یک شوخی وحشتناک معرکه است . با کل ماجرا ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر