در مجموعهٔ پاورچین مهران مدیری، یکی از عناصر ثابت، خندیدن به جوکهای رییس بود. رییس جوکی تعریف میکرد و کارمندان حقیرش میخندیدند تا از حال بروند.
آدمهایی هستند که صرفا در سایهٔ قدرت قدرت طنازیشان شکوفا میشود. همانهایی که به زعم خودشان ضعیفترین فرد گروه را سوژهٔ خنده میکنند. موجوداتی که تمام شعور زیستی شان را بکار میگیرند برای تشخیص دادن طرف قویتر. اگر بخواهند جوک قومیتی یا ملیتی تعریف کنند اول میپرسند «اینجا که کسی ترک-لر-رشتی- نیست؟»، بعد جوکشان را تعریف میکنند. محصول طنازی اینها اغلب یک اتحاد نانوشته بوجود میآورد. ادمهایی با طرز فکرهای متفاوت که حول یک سوژهٔ خنده-نفرت متحد شدهاند.
آدمهایی هستند که کل ظرفیتهای نمکین وجودشان را بر مبنای انکار یک ظلم یا تبعیض شکوفا میکنند. در سایهٔ اکثریت ایدئولوژیک (که لزوما اکثریت عددی نیست) دراز میکشند و به دست و پازدنهای اقلیت میخندند. دراز کشیدن زیر بال اژدها البته تجملی است که همه از آن بهرهمند نیستند. کسانی هستند که مجبورند دست و پا بزنند. به هر ریسمانی چنگ بیندازند و خودشان را در معرض خطرهای تازه (از جمله خطر مسخره شدن) قرار بدهند.
رفتهاند یک صفحه راه انداختهاند به اسم «آزادیهای یواشکی مردان در ایران». یک کثافتکاری به تمام معنی. به نظرم بد نیست چهرهٔ اینها را به خاطر بسپاریم. پیاده نظام دستگاه ایدئولوژی هستند. فارغ از اینکه محتوای این ایدئولوژی چه باشد. در یک نظام پان فارسیست به اقوام دیگر میخندند. در یک نظام مردسالار تقلاهای کوچک زنان برای رهایی را مسخره میکنند. در یک نظام ضدیهودی به یهودیان میخندند و در یک نظام اسلامفوب، مسلمانان را سوژهٔ خنده میکنند.
در رمان حباب شیشه صحنهای هست که دونفر، از فرط مستی با هم بالا میاورند. بعد راوی میگوید «هیچ چیز نمیتواند به اندازهٔ استفراغ مشترک دوستی ایجاد کند». صحنهٔ روشنگری است. استفراغ کردن میتواند نوعی اتحاد ایجاد کند. مثل این فیگورهای نفرت انگیزی که هیچ شباهتی به هم ندارند ولی همگی با هم دارند روی خودشان بالا میآورند.
به این خوشمزهها باید گفت شما صادقانه لبخند میزنید. ولی الزاما مواقعی که جوک را رییس تعریف کرده باشد.
پ. ن: این مطلب فارغ از نقدهایی که ممکن است به صفحه «آزادیهای یواشکی زنان در ایران» وجود داشته باشد، نوشته شده است. باب گفتگو و نقد دربارهٔ آن صفحه طبیعتا باز است.
چه خوب گفتی ... هم ایده ی اصلی متن و هم تک تک تمثیل هات به این جریان...
پاسخحذفاتحادیه استفراغ کنندگان بیش از همه ماهیت ساندیس خورها نشون میده
پاسخحذفکه اون صفحه رو راه انداختند وقشری بی هویت از جامعه که به
ریش خودشون میخندند
نوشته را دوبار خواندم. به صفحه "آزادیهای یواشکی مردان در ایران" هم سر زدم. اما نتوانستم نفرت کور نویسنده را بفهمم.
پاسخحذفاگر ایران باشید میدانید آزادی در ایران تعریفی ندارد که مردانه باشد یا زنانه. آزادی در ایران عوام و خواص دارد. مردان ایرانی هم آزادی ندارند. اگر میگویید دارند تا نوک دماغتان را بیشتر نمیبینید.
دمت گرم. دمت گرم. دمت گرم.
پاسخحذفلعنت بهت.بهتر از این نمیشد
پاسخحذفبه طبیعت حرف نداری
پاسخحذفسلام
درباره ی صفحه ی آزادیهای یواشکی زنان در ایران؛ راستش با ایده ی اصلی آن (اعتراض به حجاب اجباری) مخالفتی ندارم و راستش خودم یکبار از جنبه ی مذهبی قضیه هم در آن فاروم گزاره با "حلقه" یک بحثی راه انداختم که هیچکدام البته زیر بار نظر دیگری نرفتیم. ولی معتقدم از جنبه ی سیاسی این نوع حرکات؛ فرسوده کردن جنبش اعتراضی در معنای اعم آن است. قول تحلیلگران نظامی که معتقدند در جنگ حمله به قویترین نقطه ی جبهه ی دشمن منجر به جنگ فرسایشی و حمله به ضعیفترین تقطه ی جبهه منجر به جنگ پرتحرک خواهد شد ؛ شاید در این ماجرای ما هم صدق کند. طبقه ی متوسط که از نظر من بار اصلی جنبش را -به دلیل نوع خواسته ها در کوتاه مدت- بر دوش دارد؛ هنوز تا حد بسیاری مذهبی است و حتی بخشهای غیرمذهبی آن نیز بعضا آنقدر محافظه کار هستند که لغو حجاب اجباری را اولویت نخست خود به شمار نیاورند و از سوی دیگر آن بخش جامعه که پایگاه حاکمیت مستبد است؛ در قضیه ی فرهنگ مردسالار بسیار متعصب و با روحیه نشان می دهد. قصد آن ندارم که راه را از هدف جدا کنم یا امر حق را اولویت بندی کنم یا حقی را کم اهمیت به شمار آورم. ولی گاه به نظرم می رسد شاید آن آنارشیست ایتالیایی حق داشت که می گفت در نبرد با فاشیسم از هرچیز می توان صرف نظر کرد الا پیروزی.
اما درباره ی آن صفحه ی مردان... وقتی نگاهش می کردم یاد شعر مولوی افتادم که
هر جدی هزل است پیش هازلان...... هزلها جد است پیش عاقلان
نمونه اش هم برخورد جدی حضرتعالی با هزلگویی این جماعت و برخورد هزل آمیز این جماعت با امر جدی (مطالبه ی یک حق) که صفحه ی زنان باشد.
منتها به نظرم بهتر بود ماهیت قدرت را در نوشته ات بیشتر می شکافتی که اصلا قدرت سیاسی نیست و هرچند قدرت سیاسی با آن رابطه ی فرزند و مادری دارد (به نوعی زاییده ی آن است. از آن تغذیه می کند و آن را پاس می دارد) ولی قدرت در معنایی گسترده تر از قدرت سیاسی و حتی قدرت ایدئولوژیک است. من وسوسه می شوم که آن را آگاهانه "فرهنگ"" بنامم ونه حتی "فرهنگ منحط"... این قدرت "همسان سازی" است که آدمیان را به "جامعه" و در غایت خویش "توده" مبدل می سازد و مقهورین خود را چنان می سازد که هرآنچه را خارج از دایره ی "فرهنگ" باشد غیر طبیعی به شمار آورند و در دایره ی "فرهنگ" هر رذالتی را موجه ببینند. این است که هر کنش زنانه که بویی از اعتماد به نفس دهد در جامعه ی مردسالار قابل تمسخر است... از دختران نینجا در رشت تا این صفحه ی آزادیهای یواشکی زنان... وگرنه به نظرم خیلی از اقایانی که در صفحه ی آزادیهای یواشکی مردان حضور دارند نه حکومتی هستند و نه حتی مذهبی و بلکه ای بسا نه متعصب به امر حجاب ... این جماعت فقط هازلانی هستند که به قول حضرتعالی به نظرشان دلاوری ضعیفی که حق خود را از قوی مطالبه می کند از هرچیز دیگر مسخره تر است .
اها راستی... من این تعبیر پان فارس را نمی توانم هضم کنم.
پاسخحذفما پان ترک (آرزومند اتحاد تمام اقوام ترک در یک کشور واحد) داریم... پان ایرانیست (آرزومند اتحاد تمام اقوام ایرانی در طول تاریخ در یک کشور واحد) هم یک زمانی داشتیم.. بعد از داریوش فروهر را مطمئن نیستم.
ولی پان فارس برایم معنایش روشن نیست. یعنی کسی را سراغ ندارم که آرزومند تشکیل کشوری متشکل از منحصرا اقوام فارس زبان باشد. حتی بیمغزترین باستانگرایان هم در آن فارومهایی که هردو با هم تجربه کرده ایم چنین ایده ای را تبلیغ نمی کردند. این است که شاید واژه شووینیست ایرانی بیشتر قابل پذیرش باشد. گو این که حتی واژه شووینیست هم برای آن جماعتی که من در ذهن دارم زیادی است. با آن فلاکتی که داشتند در تکبر بر افغانیهای به لحاظ تاریخی ایرانی و حقارت در برابر آمریکاییهایی که ایرباس ایرانی را در آبهای ایران ساقط کردند
سلام
حذفدرست می گویید درباره "پان فارسیست"/ اما در واقع مشخصا اشاره م به گروه خاصی نبود. فرض کردم این اراذل را در گروههای مختلف. ولی این که می گویید درست است. باید می نوشتم شوونیست ایرانی. حتی اگر صرفا فرض بود کسی از دقیق تر نوشتن ضرر نمی کند.
درباره ی کامنت اول تان. همانطور که نوشته اید در اینجا همراساتایی با قدرت سیاسی به معنای خاص اش نیست. ایدئولوژی هم بیشتر منظورم ایدئولوزی مردسالار است که این حکومت در یک رابطه ی بازتابی با آن قرار دارد. از آن نیرو می گیرد و به آن نیرو میدهد. ولی بعدا در بازنشر نوشته دیدم اینطور هم برداشت شده که انگار به قدرت سیاسی در معنای خاص اشاره شده است.(مثلا اینکه اینها عامل جمهوری اسلامی اند). باید به یک تعادلی بین ساده و سرراست نوشتن و قربانی نکردن ریزه کاری ها دست پیدا کنم. به نظر خودم این نوشته هم به این دلیل و هم به دلیل اینکه ماهیت نقد به صفحه یواشکی مردان را شفاف نکرده بی دقت است.
در کامنت هایی که زیر نوت گوگل پلاس گذاشتم سعی کردم این را روشن کنم که روی سخن این نوشته با هر نقد یا هجوی است که اصل تبعیض را زیر سئوال ببرد (اگر درست خاطرم باشد خود شما یک بار درباره ی طنزی از ابراهیم نبوی به این اشاره کردید که این طنز در کنار قدرت می ایستد. درباره ی تجاوز به دختران عراقی بود). اگر هم کسی می خواهد صفحه یواشکی زنان را نقد یا هجو کند باید اول نظرگاهش را درست کند. صفحه یواشکی مردان به این دلیل از نظر من کثافتکاری است که اصل تبعیض را مورد انکار قرار می دهد. نه به این دلیل که صفحه ی یواشکی زنان را هجو می کند.
و درباره ی اولویت حجاب. راستش من از نظر اخلاقی خودم را در موقعیت تعیین اولویت نمی بینم. به این دلیل ساده که مجبور نیستم روسری سر کنم. بخاطر همین یک مقداری احتیاط می کنم درباره ی ورود به چنین بحثی. بیشتر نظاره گرم و اظهار نظری هم اگر کنم جانبی است.
درباره ی شعار دوستان انارشیست در ایتالیا. راستش بیشتر از این می ترسم که وقتی قرار به صرف نظر کردن باشد. پیروزی به دست بیاید. ولی این پیروزی پیروزی ما نباشد و صرفا کمک کرده باشیم تیم مقابل با پیراهن تیم ما برنده شوند. امروز بیش از هر چیز دیگر به توصیه ی موسوی فکر می کنم. اینکه در بزنگاه ماجرا گفته بود در هسته های مدنی گفتگو کنید. به نظرم موسوی داشت به شناخت هم تیمی ها اشاره می کرد.
و بعنوان یک نمونه برای این خطر که تیم پیروز شود اما تیم ما نباشد به این نگاه کنید:
حذفhttps://plus.google.com/108536322015207505672/posts/XP1s4G6mUBf
البته نمونه ی نادری نیست. فقط چون امروز اتفاق افتاده لینکش را می گذارم. تقریبا روزی نیست که ادم با چنین گفتاری مواجه نشود.
سلام مجدد
پاسخحذفمی توانم بگویم نقد حضرتعالی را بسیار درست می دانم. به نظرم در نگاه به صفحه ی کذایی لحن تمسخرآلود برای من آنقدر آزاردهنده بود که معنای رذیلانه ی تکذیب ستم و تبعیض را تحت الشعاع قرار داده بود. منتها به نظرم می رسد خود حاضران آن صفحه هم در یک نگاه جدی به چنین دروغ بزرگی باور ندارند. من همچنان ایشان را بیش از ستمگر؛ دلقک می بینم. آنهایی که ستم را تکذیب نمی کنند ... صرفا چنان کرخت و خرفت شده اند که ستم دیگر خشم ایشان را برنمی انگیزد. و دلاوری در برابر ستم احترام اینان را جلب نمی کند. هر جدی برای ایشان موضوع هزل و دلقکبازی است.
علی ای حال رویکرد شما که بیش از انگیزه ؛ به چیستی آن صفحه توجه کرده بودید قطعا جدی تر و برای خود من جذابتر است .
درباره ی صفحه ی زنان؛ من هم به اولویتبندی امر حق نه اعتقادی دارم و نه علاقه ای. صرفا ماهیت عمل در لحظه را می بینم که حمله به نقطه ی قویتر جبهه ی استبداد است.
و درباره ی صرف نظر از هر چیز جز پیروزی هم البته معتقدم پیروزی باید بر فاشیسم باشد... از هر نوع آن ...
مقصود دوروتی هم این نبود که فرانکو شکست بخورد تا مثلا استالین به واسطه ی نوچه هایش بر اسپانیا سلطه پیدا کند. بلکه به نظرم می گفت می توان از پاره ای اصول (واقعا مهم) در زمینه ی آزادی و حق انتخاب و نفی سلسله مراتب موقتا صرف نظر کرد تا ارتشی منضبط فراهم آوریم که توی دهن فرانکو و عنداللزوم استالینیستها بزند.
واقعا مطمئن نیستم آیا او حق داشت یا نه. به هرحال آنارشیستها این کار را نکردند و این شد که رهبری جمهوریخواهان (به این دلیل و همچنین پاره ای دلایل دیپلماتیک) به دست استالینیستها افتاد و شد آنچه شد... شاید اگر به توصیه ی او عمل می شد؛ فرانکو پیروز نمی شد... شاید هم آنارشیستها خود مبدل به فاشیستهایی همچون فرانکو می شدند...
این است که واقعا و اصولا طرفدار ایده ی پیش گفته نیستم. ولی خوب گاهی فاشیسم بالفعل آنقدر آزاردهنده می شود که هر ریسکی به شرط شکست آن؛ پذیرفتنی به نظر می رسد :)