۱۳۹۲/۱۱/۱۳

اونجوری راحت‌تر نبود ارباب؟


این تهران که الان نگاه می‌کنید، همیشه اینطور نبود. انقدر سرد نبود مثلا. زمانی بود که ما با تی شرت و موبایل و یک بطری آب معدنی و دو بسته سیگار می‌رفتیم بیرون، بعد بر می‌گشتیم خانه سریال‌های سیروس مقدم را می‌دیدیم. فقط آن وسط‌ها یک موجوداتی، می‌ریختند و با هر وسیلهٔ سفت و برنده‌ای که دم دستشان بود می‌زدند عده‌ای را جلوی چشممان معلول و مقتول می‌کردند. بعد می‌زدیم کانال سه (مثلا) ببینیم چه می‌گوید، می‌دیدیم این "وحید الگار+" نشسته دارد عشوه می‌آید که «اینا جاسوس بالقوه ن یا جاسوس بالفعل؟». عشوه که می‌گویم، شما نبودید باورتان نمی‌شود. گاهی چنان نگاه پینگ پنگی قشنگی با میهمان برنامه برقرار می‌کرد که جفتشان از ذوق سرخ می‌شدند و یک چند سانتی روی صندلی‌هایشان جابجا می‌شدند و نفس تازه می‌کردند و آب دهان قورت می‌دادند که «دقیقا به نکتهٔ درستی اشاره کردید آی ٍدکتر» 
حالا یک مقداری گذشته. آن کس که گفته بود من فلان و بهمانم و به صحنه آمده‌ام خبری ازش نیست. دنیا فریبش داده و برده توی خانهٔ خودش کنار همسرش نشانده و از او خواسته که آنقدر دیوار‌ها را نگاه کند تا خودش بالاخره سرش را بکوبد به سنگ. که مثلا یاد بگیرد «در شرایط امروز، دیروز و صد البته فردا» بجای ایستادگی بر روی آنچه درست می‌داند، باید کش بیاید. آدم باشد و هر وقت قرار شد به سکوت کردن، سکوت کند. یا رو هم توی فیلم گفته بود « سیاست یعنی حالت خوب باشه».
ولی خوب  "وحید الگار" فریب دنیا را نمی‌خورد و خوشبختانه حالش خوب است. می‌رود با استعمار «کلمه و ترکیب‌های تازه» می‌سازد. (استعمار نو، فرانو، پسا استعمار نو، استعمار فراپسانوین و الخ). نه خودش می‌فهمد چه می‌گوید، نه کسانی که می‌شنوند از او. ولی حاشا که گمان کنید که ایشان بی‌گدار به آب می‌زند و همینطوری حسی- دلی ترکیب‌های تازه می‌سازد. خیر. اول چک می‌کند ببیند این واژه در سایت خامنه‌ای دات آی آر تائید شده یا نه. (بله تائید شده+). یک وقت خدای نکرده ترکیب‌های تازه، مثل  "انتخابات آزاد" رمز عملیات دشمن نباشد. یک زمانی البته همه چیز ساده‌تر بود. وحید و دوستان، درخیابان با عضو نرینه‌شان و ترکیبش با اندام جنسی ما و خانواده‌مان، و البته موسوی و رهنورد و کروبی، کلمه و ترکیب تازه می‌ساختند و با مقدار متنابهی «تف» پرت می‌کردند توی صورتمان. انقدر هم مجبور نبودند زور بزنند. همه چیز در یک سطح طبیعی در جریان بود و کلمات، مثل چشمه می‌جوشید.
 حالا البته ایشان می‌داند «رسانه‌ها در دوران پسا استعماری (استعمار فرانو) چگونه عمل می‌کنند» ولی خودشان که در رسانه بودند، به سبک "جمعه" از رابینسون کروزو می‌پرسیدند «الان وقتش نیست بزنیم‌ ای کارائیبی‌های وحشی را لت و پار کنیم؟» و رابینسون کروزوی مربوطه هم بسته به حالش می‌گفت «نه الان وقتش نیست» یا «آره می‌زنیم. دیگه بسه تحمل». 
 ما دیگر کار نداریم که معلوم است خود آقا وحید هم نمی‌داند دقیقا چه می‌گوید و به دلبخواه، فرا، نو، نوین و پسا را می‌چسباند به "استعمار" تا حرف‌هایش مهم و پسا پست کلنیالیستی به نظر برسد. برای ما زیاد مهم نیست در صد کلمه شرح درسی هم که نوشته، کلید واژه‌هایش را تغییر داده است. مثل همهٔ کسانی که حرف دهنشان را نمی‌فهمند اما می‌خواهند تدریس‌اش کنند. ما همچنین کاری نداریم که چطور می‌شود در پنج جلسه (جلسه‌ای سی هزار تومان+) به این همه سئوال‌های دشوار پاسخ گفت. آنچه برای ما مهم است فقط این سئوال معصومانهٔ جمعهٔ فرضی است که «در دوران پسا فرانو استعماری، چرا دیگر نمی‌شود با کارهای ساده‌ای مثل کشتن حیوانات اهلی و انسانهای وحشی و جفتک چارپشت زدن و از درخت بالا رفتن، دل ارباب را به دست آورد و مایهٔ سرورش شد. چی شد که همه چیز انقدر پیچیده شد. اونجوری راحت‌تر نبود ارباب؟»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر