با این که تبارشناسانه بود، ولی یک سوال؛ حقوق معنوی را چه کار کنیم. توضیح میدهم: یعنی به رسمیت شناختن ِ حق غلبه بر دیگری (برای مخزنی و تور زدنِ ذهنشان). با این حق چه کار کنیم؛ حقی که آلکیبیادس زیبا (و البته زیباپسند) را شیفتهی سقراطِ زشت میکند. سقراط بیکپیرایت حرف میزده انگار (اصلا فقط حرف میزده، چیزی نمینوشته)، اما شاید زنهای زیادی را همینجوری، بیآنکه خرجی کرده باشد مخزنی کرده بوده، کسی چه میداند! خلاصه؛ با قانونِ انحصاریِ استفاده از حقوق ِ مخزنی ِ (ببخشید، حقوق معنویِ) یک نوشته چه کار باید کرد؟
يه جورايی باهات موافقم. ولی ميثم هم حرف خوبی ميزنه. فقط من فکر ميکنم الان اون original بودن تقريباً بی معناست. يعنی هر چيزی رو ميبينی عملاً تأثير از چيز ديگه اي رو به همراه خودش داره. شايد يه روز مجبور بشيم عملاً تعريف خلّاقيت رو عوض کنيم. نميدونم دقيقاً چه جوری بگم.
ببینید خیلی ها که خودشون هم صاحب اثر هستند، در حال حاضر با تصویب قانون حقوق مولف (کپی رایت) مخالفند. استدلالشون هم به نظر من درسته. میگن چون جمعیت کشور ما هنوز جوان و در حال آموزشه، پس بهتره که ما فعلا به این قانون نپیوندیم تا بتونیم بدون دردسر از امتیازات نپیوستن به این قانون استفاده کنیم. خود شما یه نگاهی به زندگی رومره خودتون بندازید... حداقل تونستید با این تخلف جهانی! یعنی نادیده گرفتن کپی رایت فیلم های روز دنیا رو ببینید...
سلام .اصلا مثال جالبی نبود.چرا که قانون مالکیت شخصی اصلا احتیاج به اثبات ندارد و فرد مالباخته بدون هیاهو هم می تواند مستقیم به پلیس مراجعه کند و حقوقش را پی گیری کند.و درواقع اینجا فریاد اعتراض او نه تنها حریصانه ،بلکه غیر عقلانی هم به نظر می رسد.درحالیکه قانون کپی رایت در ایران کلا به رسمیت شناخته نمی شود و هیچ راه دیگری هم جز آنکه مستقیم به فرد خاطی اعتراض شود، نیست.اما اصل موضوع را انگار جنابعالی نگرفته اید.کپی رایت فقط شامل اینکه این اثر متعلق به من است چون چنین کاری فقط از من برمی آمده و حق امضای من باید مهر روی پیشانی اش بماند و هیچ کس بدون اجازه ی من به آن دست نزند نیست،و اصلا بحث هم بر سر اینکه این قانون به شرایط فرهنگی کمک می کند یا نه نیست.(که می دانیم اگر قانون کپی رایت واقعا وجود داشت الان در چه فقر فرهنگی به سر می بردیم!)ماجرا این است که پدید آورنده هم باید زندگی کند!(خیلی عجیب است؟)و ماجرای کپی رایت نه برای کمک به فرهنگ مملکت، بلکه برای کمک به افراد فرهنگی و پدیدآورنده های مملکت است که به سادگی قادر نیستن با حرفه ی خود امرار معاش کنند.(این هم خیلی حریصانه است که آدم ها توقع داشته باشند که حرفه شان به رسمیت شناخته شود و همانطور که برای ساده ترین چیزها پول پرداخت می شود برای آثار فرهنگی هم بهایی معنا داشته باشد؟)
گذشته از این، به نظر من بدتر از همه آن است که بی تفاوت از کنار حقوقی که به ملایمت مورد سهل انگاری قرار می گیرند بگذریم.به این بهانه که حقوق فرد در مقابل جمع بی معناست .گذشته از این وقتی جمع کل خواهان اثر فرهنگی است باید بهای آن را هم پرداخت کند و اینجاست که مشخص می شود در جامعه ای که همیشه در سخن معنویات را بالاتر از مادیات قرار می دهند، پای عمل که می رسد همه حاضرند برای همبرگر پول بدهند اما کمتر کسی حاضر بهای کپی رایت را قبول کند.چرا که اینجا که می رسد هنرمند و نویسنده و ...باید برای ارتقا فرهنگ جان بدهند!و بهای این ارتقای فرهنگی را هم همان هنرمند و نویسنده بدبخت باید بدهند.دیگران هم پول پفک نمکی و لباسشان را می دهند و فرهنگشان هم هر صد سال یک کمی بهتر می شود انشا...!اوضاع تلخی است.لااقل شما یی که اهل فرهنگید به آن دامنه نزنید که زشتی استفاده بی دغدغه از آثار دیگری از این هم کمتر و معمول تر بشود.چرا که ارتقای فرهنگ یعنی جامعه ای یاد بگیرد که اثر فرهنگی هم بهایی دارد.دستکم نه کمتر از اجسام و اموالی که روزمره مصرف می کنند.این بحث کلی بود و بخاطر تجربه های شخصی اینگونه،شاید داغ تر از معمول.چرا که برای طراحان هم کم پیش نمی آید که بهای کارشان را درسته پرانتز بگیرند!بقول رولان بحث بر سر تعادل بین یک مبلغ و یک اثر هنری نیست.بلکه بحث بر سر این است که هنرمند هم باید زندگی کند.امیدورام که باعث رنجش نشود.موفق و سرخوش باشید.
من فکر ميکنم دقيقاً مکابيز حرفی را زده که نقطه الف زده است! مکابيز نگفته که مالکيت مادّی بر روی يک اثر، و بالطبع توقع برای به رسميت شناخته شدن آن مالکيت، چيز هجو يا شرم آوريست! من هم موافقم که خالق يک اثر (آن هم در کشوری مثل ما که با رعايت حقوقش هم چندان چيزی دستش را نميگيرد) بايد زندگی کند. به نظرم مکابيز ميخواست بگويد "عزيزم! وقتی ميخوای بگی اين کيک مال منه، نيازی نيست فلسفه از حقوق معنوی ببافی! راحت بگو من اينو درستش کردم، اگه ميخواين ازش استفاده کنين پول بدين!"
خوب این که خیلی ساده است(البته به نظر من ) اگه مولف پول نداشته باشه نمیتونه همه وقتشو برای فرهنگ بیرون دادن بذاره ، اگه خیلی هم فرهنگی باشه ،هم پول در میاره (از یه راه دیگه ای ) هم فرانگ مجانی میسازه اما کمتر ، اینطوری میشه که هی فرهنگمون کمتر و کمتر و کمتر میشه ...
به بایا : آره ...واقعا بد روزگاریه !به میثم :خوب بله ...اونو دیگه کاریش نمیشه کرد . هرچند بعد از افلاطون و چرخش به سوی جهان نوشتاری، فلسفه( بخصوص فلسفه) بخش زیادی از خاصیت تور کنندگی اش را از دست داد :)به نقطه الف : سلام .خوب من که با شما مخالف نیستم .در توضیح زیر مطلب نوشته ام.به رمضانی : سلام!...به لافکادیو : دقیقا همینطوره.به فاطمه :خوب ممکنه هم استدلال من درست باشه و به ضرر فرهنگ تموم شه .
آقا این فیلمنامه ی آخر منو دیدی جارموش دزدید؟؟ عجب روزگاری شده..
پاسخحذفبا این که تبارشناسانه بود، ولی یک سوال؛ حقوق معنوی را چه کار کنیم. توضیح میدهم: یعنی به رسمیت شناختن ِ حق غلبه بر دیگری (برای مخزنی و تور زدنِ ذهنشان). با این حق چه کار کنیم؛ حقی که آلکیبیادس زیبا (و البته زیباپسند) را شیفتهی سقراطِ زشت میکند. سقراط بیکپیرایت حرف میزده انگار (اصلا فقط حرف میزده، چیزی نمینوشته)، اما شاید زنهای زیادی را همینجوری، بیآنکه خرجی کرده باشد مخزنی کرده بوده، کسی چه میداند! خلاصه؛ با قانونِ انحصاریِ استفاده از حقوق ِ مخزنی ِ (ببخشید، حقوق معنویِ) یک نوشته چه کار باید کرد؟
پاسخحذفيه جورايی باهات موافقم. ولی ميثم هم حرف خوبی ميزنه. فقط من فکر ميکنم الان اون original بودن تقريباً بی معناست. يعنی هر چيزی رو ميبينی عملاً تأثير از چيز ديگه اي رو به همراه خودش داره. شايد يه روز مجبور بشيم عملاً تعريف خلّاقيت رو عوض کنيم. نميدونم دقيقاً چه جوری بگم.
پاسخحذفببینید خیلی ها که خودشون هم صاحب اثر هستند، در حال حاضر با تصویب قانون حقوق مولف (کپی رایت) مخالفند. استدلالشون هم به نظر من درسته. میگن چون جمعیت کشور ما هنوز جوان و در حال آموزشه، پس بهتره که ما فعلا به این قانون نپیوندیم تا بتونیم بدون دردسر از امتیازات نپیوستن به این قانون استفاده کنیم. خود شما یه نگاهی به زندگی رومره خودتون بندازید... حداقل تونستید با این تخلف جهانی! یعنی نادیده گرفتن کپی رایت فیلم های روز دنیا رو ببینید...
پاسخحذفسلام .اصلا مثال جالبی نبود.چرا که قانون مالکیت شخصی اصلا احتیاج به اثبات ندارد و فرد مالباخته بدون هیاهو هم می تواند مستقیم به پلیس مراجعه کند و حقوقش را پی گیری کند.و درواقع اینجا فریاد اعتراض او نه تنها حریصانه ،بلکه غیر عقلانی هم به نظر می رسد.درحالیکه قانون کپی رایت در ایران کلا به رسمیت شناخته نمی شود و هیچ راه دیگری هم جز آنکه مستقیم به فرد خاطی اعتراض شود، نیست.اما اصل موضوع را انگار جنابعالی نگرفته اید.کپی رایت فقط شامل اینکه این اثر متعلق به من است چون چنین کاری فقط از من برمی آمده و حق امضای من باید مهر روی پیشانی اش بماند و هیچ کس بدون اجازه ی من به آن دست نزند نیست،و اصلا بحث هم بر سر اینکه این قانون به شرایط فرهنگی کمک می کند یا نه نیست.(که می دانیم اگر قانون کپی رایت واقعا وجود داشت الان در چه فقر فرهنگی به سر می بردیم!)ماجرا این است که پدید آورنده هم باید زندگی کند!(خیلی عجیب است؟)و ماجرای کپی رایت نه برای کمک به فرهنگ مملکت، بلکه برای کمک به افراد فرهنگی و پدیدآورنده های مملکت است که به سادگی قادر نیستن با حرفه ی خود امرار معاش کنند.(این هم خیلی حریصانه است که آدم ها توقع داشته باشند که حرفه شان به رسمیت شناخته شود و همانطور که برای ساده ترین چیزها پول پرداخت می شود برای آثار فرهنگی هم بهایی معنا داشته باشد؟)
پاسخحذفگذشته از این، به نظر من بدتر از همه آن است که بی تفاوت از کنار حقوقی که به ملایمت مورد سهل انگاری قرار می گیرند بگذریم.به این بهانه که حقوق فرد در مقابل جمع بی معناست .گذشته از این وقتی جمع کل خواهان اثر فرهنگی است باید بهای آن را هم پرداخت کند و اینجاست که مشخص می شود در جامعه ای که همیشه در سخن معنویات را بالاتر از مادیات قرار می دهند، پای عمل که می رسد همه حاضرند برای همبرگر پول بدهند اما کمتر کسی حاضر بهای کپی رایت را قبول کند.چرا که اینجا که می رسد هنرمند و نویسنده و ...باید برای ارتقا فرهنگ جان بدهند!و بهای این ارتقای فرهنگی را هم همان هنرمند و نویسنده بدبخت باید بدهند.دیگران هم پول پفک نمکی و لباسشان را می دهند و فرهنگشان هم هر صد سال یک کمی بهتر می شود انشا...!اوضاع تلخی است.لااقل شما یی که اهل فرهنگید به آن دامنه نزنید که زشتی استفاده بی دغدغه از آثار دیگری از این هم کمتر و معمول تر بشود.چرا که ارتقای فرهنگ یعنی جامعه ای یاد بگیرد که اثر فرهنگی هم بهایی دارد.دستکم نه کمتر از اجسام و اموالی که روزمره مصرف می کنند.این بحث کلی بود و بخاطر تجربه های شخصی اینگونه،شاید داغ تر از معمول.چرا که برای طراحان هم کم پیش نمی آید که بهای کارشان را درسته پرانتز بگیرند!بقول رولان بحث بر سر تعادل بین یک مبلغ و یک اثر هنری نیست.بلکه بحث بر سر این است که هنرمند هم باید زندگی کند.امیدورام که باعث رنجش نشود.موفق و سرخوش باشید.
پاسخحذفسلام!...
پاسخحذفمن فکر ميکنم دقيقاً مکابيز حرفی را زده که نقطه الف زده است! مکابيز نگفته که مالکيت مادّی بر روی يک اثر، و بالطبع توقع برای به رسميت شناخته شدن آن مالکيت، چيز هجو يا شرم آوريست! من هم موافقم که خالق يک اثر (آن هم در کشوری مثل ما که با رعايت حقوقش هم چندان چيزی دستش را نميگيرد) بايد زندگی کند. به نظرم مکابيز ميخواست بگويد "عزيزم! وقتی ميخوای بگی اين کيک مال منه، نيازی نيست فلسفه از حقوق معنوی ببافی! راحت بگو من اينو درستش کردم، اگه ميخواين ازش استفاده کنين پول بدين!"
پاسخحذفخوب این که خیلی ساده است(البته به نظر من ) اگه مولف پول نداشته باشه نمیتونه همه وقتشو برای فرهنگ بیرون دادن بذاره ، اگه خیلی هم فرهنگی باشه ،هم پول در میاره (از یه راه دیگه ای ) هم فرانگ مجانی میسازه اما کمتر ، اینطوری میشه که هی فرهنگمون کمتر و کمتر و کمتر میشه ...
پاسخحذفبه بایا : آره ...واقعا بد روزگاریه !به میثم :خوب بله ...اونو دیگه کاریش نمیشه کرد . هرچند بعد از افلاطون و چرخش به سوی جهان نوشتاری، فلسفه( بخصوص فلسفه) بخش زیادی از خاصیت تور کنندگی اش را از دست داد :)به نقطه الف : سلام .خوب من که با شما مخالف نیستم .در توضیح زیر مطلب نوشته ام.به رمضانی : سلام!...به لافکادیو : دقیقا همینطوره.به فاطمه :خوب ممکنه هم استدلال من درست باشه و به ضرر فرهنگ تموم شه .
پاسخحذفبله انگار راست می گید!احساساتی شدم نفهمیدم این همون بود!!!!:)))
پاسخحذفمن گم شده ام
پاسخحذفانقدر خوب گفته ای که مطلب جاودانگی هنرمند را در وبلاگم گذاشتم .
پاسخحذفآقای مکابیز من روزی یک بار اینجا سر می زنم و می بینم هنوز ننوشته اید. گرفتارید؟
پاسخحذفمرسی اب زیز------رویا خانم شما لطف دارید . اگر بشود اسم تنبلی و بی حالی را گرفتاری گذاشت :)
پاسخحذفبه سر گزاره چه آمده؟
پاسخحذفبنده برای حل گرفتاريهاتون سنجد رو پيشنهاد ميکنم. يخ دمپايی هم گويا بد چيزی نيست.
پاسخحذف