من تیپ عباس کیارستمی را می پسندیدم اما هیچکدام از فیلمهایش را دوست نداشتم...
۱) من تیپ عباس کیارستمی را می پسندیدم اما هیچکدام از فیلمهایش را دوست نداشتم* ( بغیر از کلوز آپ ، آن هم تا حدودی ! ) تا زمان تماشای این فیلم "ده " که اعتراف می کنم با دیدن ش بیشتر قصد داشتم عقیده ام را درباره ی مهم نبودن کیارستمی تثبیت کنم . اما حالا در عباس کیارستمی دوچیز را دوست دارم . تیپ اش و فیلم ده . بقیه ی این نوشته درباره ی این است که چرا ده را دوست دارم و چرا باید ده را دوست داشت .
2)این فیلم هم مثل سایر فیلم های کیارستمی سادگی فریبنده ای دارد . این سادگی فریبنده البته در سایر فیلم های او مرا آزار می داد . تلاش او برای اینکه یک چیز واقعی تولید کند به نظرم ارزشمند بود اما هنرمندانه نبود .... همیشه این جمله ی متناقض نمای اسکار وایلد را به یاد می اوردم که این طبیعت است که باید از هنر تقلید کند نه برعکس ...
۳) ده ، تمام توان کیارستمی را برای باسازی واقعیت نشان می دهد . اما چیزی فراتر از آن دارد .موضع دارد و خنثی نیست . حالا این «اتفاقی» است یا نه ، کاری نداریم .اهمیتی هم ندارد . مهم این است که فیلم ده پایش روی زمین است . برخلاف فیلم های دیگر کیارستمی که از بس سعی می کرد چیزی نگوید چیزی نمی گفت این فیلم هویتی برای خودش دارد.حرفهایی میزند . و می تواند ذهن آدم را درگیر شخصیت هایش کند. من نشانه شناسی ام را بدون اینکه اصراری داشته باشم بر فیلم کیارستمی تحمیل شود تبیین می کنم .البته این بیشتر از اینکه نشان دهد چه چیزی در ده کیارستمی هست بیانگر این است که کدام برداشت است که فیلم ده را برای من خوش آیند می کند .
4) کودک در این فیلم نماینده ی زبان الکن حقیقت می شود . ما را از خودش متنفر می کند . داد میزند . .پررو و دوست نداشتنی است . اما در مقابل تزویری که زن فیلم دارد می ایستد . با همه ی ابزارش . با هرچقدر بی منطقی و زوری که بلد است خرج کند ! گرچه می دانیم در بسیاری لحظات حق با او است اما از اینکه نمی تواند حرفش را درست بزند کیف می کنیم . کودک بی شرم بخش نخواستنی حقیقت را نشان ما می دهد .
5)«زن» مطلقا در موضع حقیقت نیست . فقط جایگاه اجتماعی و صنفی او ( زن شوهر دار روشنفکر و مادر) است که او را محق جلوه می دهد . وقتی هم که روسپی را سوار می کند می فهمیم چقدر چنته اش خالی است . روسپی به او حقایق ساده ای می گوید و پیاده می شود . حرفهایی که زن در اپیزود بعدی برای دوستش تکرار می کند .اما بازهم روسپی را دوست نداریم . او حقیقتی را می گوید که دلمان نمیخواهد بشنویم یا .حقیقتی را که « او » می گوید دلمان نمی خواهد بشنویم .همانطور که در مواجهه با کودک چنین احساسی را تجربه کرده ایم . این هم جایگاه شدن کودک با روسپی( در تقابل با جایگاه همسری و مادری زن ) با نگاه سانتی مانتال رایج به کودکان ، بخصوص در سینمای ایران ( ان چیزی که مثلا خانه ی دوست کجاست را برای من غیرقابل تحمل می کند ) سازگاری ندارد. البته نه اینکه روسپی را در جایگاه کودک دیدن بی سابقه باشد ( از داستایوفسکی تا فریدن جیرانی چنین نگاهی سابقه دارد ) اما در «ده» ما با عکس این ماجرا رو بروییم . در اینجا این کودک است که به اندازه ی روسپی وقیح و دوست نداشتنی است .نه روسپی به اندازه ی کودک معصوم و بی دفاع !
آنها به نوبت در جای یکدیگر می نشینند تا زیر پای "زن -مادر -روشنفکر "را خالی کنند .
6) تنها شخصیتی که در فیلم همدلی من را برانگیخت دختری بود که برای ازدواج کردن دعا می کرد .تماشای چهره اش . حرفهایش و ناامیدی اش ، برای لحظاتی به بشر خوشبین ام کرد .حضور او در فضای عصبی فیلم تسکین دهنده و تعادل بخش بود . مثل آب خنکی که وسط یک بحث اعصاب خرد کن می دهند دست ات .
7) عمرا چنین کار مبتذلی کنم و این نوشته را تا بند ده ادامه دهم . همینجا تمامش می کنم . به احترام والاحضرت دیوید فینچر ...
پانوشت :
* گزارش و آب ث آ فریقا را ندیده بودم و هنوز هم ندیده ام
درودی گرم به مکابیز گرامی،با داوریت دربارهی "ده" تا اندازهای موافقم؛ بهویژه با ارجاعات نشانهشناسانهای که دادی. با این حال یکی-دو نکته به نظرم رسید که فشرده بیان میکنم. مهمترین مسئله بر سر همین نشانههاییست که نام بردی؛ اگر این پیشفرض را بپذیریم که آفرینش هنری در سینما، ادبیات، هنرهای تجسمی و ... به یاری ِ ابزاریست که هر یک از این شاخهها در اختیار هنرمند میگذارند، و دیگر اینکه داوری دربارهی یک اثر هنری ِ زیبا و ارزشمند، در پیوند با استفادهی هر چه موفقتر و هنرمندانهتر از این ابزار است، میتوان گفت که فیلم ده اثر موفقی نیست! یا بهتر بگویم کیارستمی در انتقال هنرمندانهی دستمایههایش بوسیلهی ابزار و نشانههای سینما ناموفق است. به نظر من در یک اثر هنری اصلاً مهم نیست که یک حرفی به هر صورت زده شود، مهم این است که چگونه و با چه تلمیحات و نشانههایی این حرف زده شود؛ برای نمونه دوربین در سراسر فیلم درون ماشین است و دو-سه نمای ثابت در فیلم وجود دارد و آدمها وارد و خارج میشوند، و هر یک بخشی از زندگی ِشان را توصیف میکنند و دوربین همچنان در یکی-دو نما مانده است و این وضع در سراسر فیلم حاکم است (نهایتاً زاویهی دوربین کمی تغییر میکند)؛ از نور و صدا که بگذریم.منظورم این است که ایده شاید جالب باشد، ولی در قالبی که نشان داده شده، ناموفق بوده و برای همین به ایده نیز لطمهی بسیار خورده است. این ایده شاید برای یک داستان ِ کوتاه یا بلند بسیار مناسبتر میبود تا سینما. در واقع این اصلاً فیلم نیست، بلکه مصاحبهای خیابانیست برای پخش در تلویزیون!در مجموع گمان میکنم که فیلم "طعم گیلاس" در میان فیلمهای چند سال اخیر کیارستمی، از ساختار منطقی و استحکام شکلی بیشتری برخوردار است و شاید بهترین اثر در کارنامهی هنری اوست.پ.ن: از دیدن وبلاگت خیلی خرسند شدم؛ موفق باشی.
پاسخحذفخوب قبل از هر چیز من هم از حضور شما خوشحال شدم نیمای عزیز ...مواجه شدن با دوستان و آشنایان قدیم از بهترین اتفاق هایی است که در این وبلاگ می افتد ( دست کم برای من )اما در مورد اینکه در هنر چگونه گفتن مهم است کاملا با شما موافقم و همچنین اینکه این نوشته های نشانه شناسانه درباره اثر هنری وقتی موجه است که ما با حداقلی از توانایی در "چگونه گفتن " روبرو باشیم . اما برخلاف شما گمان می کنم کیارستمی در ده ( و بعضی دیگر از فیلم هایش ) از پس چگونه گفتن ( یا همان تکنیک خودمان ) در مدیوم هنری اش برآمده ...در واقع با اینکه تکنیک ( چگونگی بیان ) را صرفا مسائل سخت افزاری سینما ( نظیر تراولینگ و نور و صدا و کیفیت تصویر و جلوه فروشی های صحنه پردازانه ) بدانیم مخالفم . در مورد "ده " من گمان نمی کنم این صرفا یک مصاحبه ی تلویزیونی در سینما باشد . شما می دانید که در مصاحبه های تلویزیونی به دلیل حضور دوربین هیچکس "خود "اش نیست . اما در ده این اجرا انقدر موفق بوده که ما لحظاتی گمان می کنیم با خود افراد مواجهیم . به گمان شما می شود دختری جوان را واداشت جلوی دوربین خودش باشد و از اینکه بخاطر انتخاب نشدن موهایش را تراشیده همزمان گریه کند و بخندد ؟یا می توان زنی را که مردش تنهایش گذاشته واداشت در کنار دوربین از احساساتش بگوید ؟ من کل صحنه ها را ( شاید بغیر از لحظاتی از صحبت های کودک و پیرزن دعاخوان ) یک بازی سینمایی می دانم . معتقدم کیارستمی با ترفند هایی که در این سالها آموخته ( و به گمان من در فیلم های دیگرش برای "هیچ" به خدمت گرفته می شد ) توانسته نابازیگرانش را وادار به بازی کند . آنهم آنقدر خوب که ما گمان می کنیم اینها صرفا خودشان را جلوی دوربین نمایش داده اند.و در نهایت گمان می کنم خارج شدن دوربین و حرکت دادنش واقعا کمکی به این بیان نمی کرد .
پاسخحذففقط یه سوال: شما عمدا اینطوری شماره گذاری کردین؟
پاسخحذفنه تحقیقا . شش تا را که نوشتم. هفتمی را هم به یاد فینچر سلام الله اضافه کردم .
پاسخحذفدرست زدی به هدف .ده یک فیلم نمونه مثال زدنی برای دنیای کیارستمی است .
پاسخحذفمسلما این مورد که کیارستمی توان بسیار بالایی در استفاده از نابازیگران دارد در این فیلم بسیار به کار آمده و موافق نظر شما هستم که دختری که برای شوهر کردن دعا میکند واقعا جنبه آرامش بخش در فضای عصبی فیلم دارد من نقدهای زیادی در مورد ده ندیده بودم ولی این نقد را بسیار پسندیدم موفق باشید
پاسخحذفبه نظر من بهتر بود کیارستمی این تجربه (به قول نیما گرامی غیر سینمایی) را نمی کرد.تجربیات نو زمانی ارزش واقعی خود را پیدا می کنند که در قالب رسانه ی خود قرار بگیرند و ده تنها بازیهای فوق العاده و ایده فوق العاده ای دارد.به نظرم تجربه جدیدی که در فیلم ده وجود دارد به سینما کمک خواهد کرد ولی به خود فیلم کمک نکرده است.نمی دانم در بند سوم منظورت این بوده است که فیلم های دیگر کیارستمی خنثی است؟در صورتی که منظورت این بوده است کاملا مخالفم.(به نظرم برای خنثی نبودن برانگیختن یک حس درونی در انسان- که البته نه هر حسی- کافی است و لزوما نباید موضع اجتماعی داشت)از دانستن دیدگاه تان در مورد سینمای کیارستمی لذت بردمشاد باشی
پاسخحذف