بازیگران: لیلا فروهر. گوشی سامسونگ. صدای مردانه.
گوشی سامسونگ در ابعادی غول آسا روی یک پایه کائوچویی روبروی صحنه قرار گرفته. لیلا فروهر که شبیه همین لیلا فروهر خودمان است و بعید نیست اصلا خودش باشد در تمام مدت از سرو کول گوشی بالا می رود و دور و برش می چرخد.
گوشی: خب تو به من بگو چرا.
لیلا: من نمی دونم واقعا. دلایل مختلفی می تونه داشته باشه. مثلا من یک بار رفتم خونه شهرام دیدم زنش برام پشت چشم نازک می کنه. سیگاری نیست ولی فرت و فرت سیگار روشن می کرد دودش را فوت می کرد توی صورتم. لبهاشو طوری که غنچه می کرد خودشم فکر می کرد شیکه دل آدم به هم می خورد. من اصلش حالم از سیگاری ها به هم می خوره. به اسی هم گفتم اگه بفهمم سیگار می کشی ولت می کنم.اما خب ادم چمیدونه مردم چی فکرایی می کنن خوب ...مثلا من فکر ...
گوشی: (حرف لیلا را قطع می کند ): انقدر مزخرف نگو. من می خوام بدونم چرا بین اینهمه آدم تو...
لیلا: (بیحوصله و کلافه): چمیدونم بابا... احتمالا تو زیاد به من فکر می کنی یا می خوای جای منو بگیری...یا اصلا عاشقم شدی
گوشی: آخه من اصلا به تو فکر نمی کنم. بخصوص از وقتی که مدل موهاتو عوض کردی.
لیلا: خوب شده؟ به هنری گفتم یه طوری بزنه که با همیشه فرق کنم. گفت سیاه پرکلاغی کن. گفتم شهره اونجوری کرده. این پیرزنه گوگوش هم تو اون ویدئوی مسخره ش پرکلاغی کرده.
گوشی: برو بابا...سگ گوگوش به تو می ارزه.
لیلا: زر نزن. تو یکی که عاشق منی ...اگه نیستی پس خودت بگو چرا تو همه ی بقول خودت حمله هات سرو کله ی من پیدا میشه؟
گوشی (افسرده و مغموم) : نمی دونم. شنیدم داستایوفسکی هم دچار این حمله ها میشده.خیلی ها میشدن ...اما نشنیدم که چیزی هم بعدش می گفتن یا نه ...ولی یه بار از رادیو شنیدم پیشگوی المپ دقیقا بعد از حمله جملات نامفهومی می گفته که اگه تفسیرش می کردن می تونستن آینده را پیشگویی کنن ...ولی مال من همیشه ثابته...تو می دونی چرا؟یعنی میشه این هم پیامی از طرف خدایان باشه؟ولی آخه خدایان بهتر از ...چی بگم والله ...
لیلا: من اصلا نمیدونم داستایوفسکی و النپ کدوم خرایی ان ...فقط میدونم تو ندونسته عاشق من شدی.
گوشی: خانم جان اگه نمیدونی بدون . من گی ام و الان سی ساله عاشق آل پاچینوام.
لیلا: (طوری می خندد که گونه هایش به شدت چال می افتد و صدایش می گیرد.خنده ی خشداری که بیش از هرچیز سن اش را لو می دهد): خدا به دور.تو همش شش ماهه ساخته شدی. ولی سلیقه ات خوبه ...آل واقعا جیگره.
گوشی: میشه انقدر به من ور نری.
لیلا: وا ...خیلی دلت بخواد.
گوشی: نمی خواد.
لیلا: آخه تو خیلی تنهایی ...درست مثل من.
گوشی: ولی تو که تنها نیستی ...همیشه دورت شلوغه. سالم و سرحالم هستی.
لیلا:(آهی عمیق می کشد) : باور کن اینطور نیست. صبح ها که از خواب پا میشم همه ی تنم یهویی می لرزه.حمله ممله نیست ها ...از غصه می لرزه.. همش فکر می کنم تنهام تو یه جاده ی طولانی.تازه مثل نقل و نبات فلوکستینم می خورم ...
گوشی: منم همین حس ها رو دارم... با این فرق که همیشگیه.بدتر از اون این ترس لعنتیه که تو اصلا درکی ازش نداری.
لیلا: من خیلی از مردن می ترسم... بعضی وقت هاهم که فکری میشم حالم بدجوری بد میشه ...اسی می گه هر چی دستامو جلوی صورتت تکون میدم حالیت نمیشه ...میرم زل میزنم به یه نقطه ...یاد مهستی می افتم. یادم میاد که میمیرم یه روز.(چشم هایش مرطوب می شود)
گوشی: (با لحنی که انگار دلش خنک شده ): آره می میری. مطمئن باش.
لیلا: (کم کم لحنش طوری است که گویی با خودش حرف میزند):بدتر از اون اینه که فکر می کنم وقتی آلبوم جدید ندم مردم کم کم فراموشم می کنن...همه میرن دبی عید نوروز ...
من کجام اونوقت؟ پوف...هی...
گوشی: احتمالا داری تو جهنم کنسرت نوروزی می دی تو هم...
لیلا: شوخی نکن ...جدی می گم.
گوشی: خوب
لیلا: خستم واقعا ....کاش میشد همه چی بهتر باشه
گوشی: جی مثلا؟
لیلا: چمی دونم ...حس بدی دارم...از همه چی بدم میاد.
گوشی:...منم همینطور.
لیلا:(شگفت زده و ترسان خطاب به گوشی که دچار لرزشی خفیف شده) چرا داری می لرزی؟همینه؟
گوشی: (با حالتی بسیار محزون مثل حالت کسانی که گمان کرده اند بیماری خطرناکشان خوب شده اما کم کم دارند دردهای آشنا را حس می کنند): آره ...کم کم بدترم ..می... (لرزش شدید تر می شود و گوشی از فرط لرزش از روی پایه کائوچویی به زمین می افتد. بعد از چند لحظه صدای لیلا فروهر را از دهان او می شنویم ) : دلم مییاااااااااااد می خوام برررررررررم ....به جون توووووووو....اینم قسسسسسسسسسسم...به جون تو دیگه تو رو دوس ندارم ...به جون تو میرم و تنهات میزارم ....نه دیگه اینجا نه جای توس نه جاااااااای من ...می رم و می بینی پشیمون نمیشمممممم...دلم میاااااااااااااد...می خواااااااام برمممممممم
صدایی مردانه خارج از صحنه عربده می کشد: مملی اون گوشی رو بردار ...خودشو کشت .
پرده/
یک شکلک به شدت کریه و وقیح ٍ زردرنگی در حال ابرو انداختن با سرعت ٍ تمام در گفتمان بود؟...اینجا مصداق پیدا می کند !مکابیز: بعله، یک شکلک ملیح هم بود که همراه با لبخند قطره ی بزرگ اشکی از چشم طرف آویزان بود. آن هم به کار جواب این کامنت می آمد.
پاسخحذفدر مورد اين لينكي كه دادي: يعني تو هم معتقدي كه جامعهشناسي و جامعهشناس ميتونه و بايد صرف واقعيات را بيان كنه، بدون اينكه خودش موضعگيري خاصي داشته باشه؟ يعني ميشه يه ديد و نگاه "بيطرف" به قضايا داشت؟مکابیز: نه . من فکر نمی کنم بدون داشتن نظرگاه بتوان چیزی را مشاهده کرد. اما این نظرگاه ها باید شفاف و بطرز قابل نقدی عرضه شوند. متن مورد نقد حامد قدوسی پر از اسطوره های شنیعی بود از قبیل اینکه دخترانی که زود ازدواج می کنند از طبقات پایین هستند و به همین دلیل ضعف فرهنگی دارند. من هر متنی را که جلوی این وقاحت بیاستد قبول دارم. گیریم که اختلافات روشی با آن داشته باشم.
پاسخحذفسلامخوب اومدی مکابیز گرامی.باید از نحوه ی آرایش لیلا فروهر هم میگفتی. همونجور که نشسته دارن آرایشش میکنن و تلفنش زنگ میزنه. یا یهویی با آهنگسازش آهنگ میخونهمخزن عشوه ست . اسی چه طور تحمل میکنه زنش رو؟؟مکابیز: سلام. ممنون. اگر می خواستم همه ی ابعاد وجودی این بزرگوار را بررسی کنم باید کتابی می نوشتم در حد و اندازه بحارالانوار مثلا ...به نظرم اسی همونطور لیلا رو تحمل می کنه که لیلا اسی رو(لبخندی موذیانه)
پاسخحذفآقا فکر این ضربان ناموزون ما هم باش...
پاسخحذفbebakhshid ke matn ro kamel nakhoondam va daram comment migzaramama yek soal daram ke shaiad agar javab bedi rahat tar in matn ro mikhonam va oon ine kemisheh bardashte khodeto az in matn be man ham begi?!!!مکابیز: یک شوخی است با زنگ تلفن موبایل ملت و پیشگوی معبد دلفی. میان لرزش زن پیشگو و پرت و پلاهایی که بعد از لرزش و غش و ضعف اش می گفت(و بعنوان پیغام خدایان شنیده و تفسیر می شد) با ویبره و زنگ موبایل شباهتی پیدا کردم که به نظرم بامزه رسید. البته من نمی دانم برداشت من از متنی که شما حوصله تان نیامده تا تهش بخوانید به چه دردی می خورد.
پاسخحذفدوست خوبم، هرچند که طنزتان بسیار اشتماعی و گزنده بود و ما هنگام خواندن این نوشته به زیر میز رفته و در حالت افقی بندری رقصیدیم، اما این دلیل نمیشود که نادیده بگیریم که شما علنا از شرکت سامسونگ پول گرفتهاید تا خیلی گلدرشت و پیلیدار برایشان تبلیغ کنید، کاری که مرا یاد این سریالهای شبکهی دو میاندازد که یک کارتن پودر رختشویی تاژ را سر سفرهی شام میگذارند و به دلایل مبهمی خوش میگذرانند، و من اسم اینکار شما را توهین به هویت آریایی خواننده میگذارم که همینجا هم بگویم با این همه دبدبهی آریاییگری که شما دارید جای نشان فروهر بر تارک تارنمایتان کاملا از لحاظ خالی بودن مشهود است.مکابیز: نشان فروهر در قلب من کنده کاری شده. یک تتو هم از آن روی شکمم رسم کرده ام. به شما نیامده که در نژاد پرستی خالصانه و عمیق من شک کنید. شما که حتی اسمتان ازموسیس است.
پاسخحذفجدن نمایشنامه معرکه ای بود....خیلی لذت بردم و همش چهره لیلافروهر جلو چشام بود و این یعنی که چقدر خوب این نوشته تصویر سازی کرده بود....2:خیلی مخلصیممکابیز: ممنون. 2:ما نیز.
پاسخحذففوق العاده بود مثل هميشهميشه بگي اين استعداد رو چجوري كشف كردي كه من عاشق اين تيپ نوشته هاتم!
پاسخحذفتو به چه جرأتی به لیلا فروهر توهین می کنی؟تو که خودت یک معلوم الحال هستی و از عشق لیلا میمیری ولی چون دستت بهش نمیرسه می خوای از این راه خودت رو معروف کنی ...امثال تو زییییییییییییییییییادن...
پاسخحذفحسب نوشتار شما و با توجه به اقرار صریح و مشخص آیا این پرسش جایز نیست که این زن مطربه مفسده که نمونه بارز فساد در زمین است چه نسبتی با این آقای هم جنس باز غرب زده دارد؟ اگر هر آن خشم انقلابی جوانان برومند و بسیجیان دلاور بر تخریب چنین جایگاه های مفسده برانگیزی افتد کیست که بتواند جلوی چنین سیل خروشانی را بگیرد؟ مشفقانه به شما توصیه می کنم که توبه کرده راه صلاح در پیش گیرید که "آخر و عاقبت همه اینها مرگ است"!والسلام من اتبع الهوی!--------------------------------------------------------------------------------------------------------پ.ن: جمله داخل پرانتز نقل قولی است از یکی از برگه های امتحانی درس تنظیم خانواده دانشگاه آزاد که یکی از خواهران در پاسخ به سوال تشریحی با عنوان " برای جلوگیری از وقوع فحشا و اعتیاد در جامعه چه باید کرد" عنوان کرده بود.
پاسخحذفبیا و زود زود پست بذار بلکه ما میلی به ادامه زندگی پیدا کنیم. باشه؟مکابیز: ببخشید که عمومی کردن کامنت تون اینهمه طول کشید. امیدوارم در این مدت کار دست خودتون نداده باشین(لبخند کسی که احساس بامزه بودن می کنه)...
پاسخحذفسلام مكابيز عزيز مهدي هستم كه برات تو هزارتو كامنت گذاشته بودم لينك زير پروفايلم توي كلوبه خوشحال ميشم اونجا ببينمت مخصوصن تو كلوب مخالفان فرزندhttp://www.cloob.com/name/agnosticمکابیز: سلام آقا مهدی.بخاطر اینهمه تاخیر در عمومی کردن کامنت و پاسخ عذر می خوام. طبیعتا علت اش عدم دسترسی به اینترنت به دلیل سفر و چیزهای دیگه بود.انشالله تعالی سر میزنم به کلوب و اگه به اونجا اومدم طبیعتا جزو مخالفین فرزند محسوب میشم.
پاسخحذفوای خیلی خوب بود. 4 تا پست آخرتو خوندم. از پست در روز روشن بیش از همه خوشم اومد. نمی دونم چرا!شوخی...مکابیز: ممنون.با عرض معذرت بخاطر اینکه کامنت تون رو دیر عمومی کردم. مدتی در خدمت اینترنت نبودم.
پاسخحذفسلامتوی یکی از پستهاتون خوندم که نوشته بودید قبلا در فاروم گفتمان عضو بودید...می خواستم بهتون بگم یه عده از بچه های گفتمان در فارومی به نام ایران گفتگو هستن ...جایی بدی نیست و فضای خوبی برای هم اندیشی و هنر و ادبیات و...داره.اگه دوست دارین بیاین اونجا عضو شید در بحثها شرکت کنید..شاید هم دوست داشته باشید خودتون آغازگر یک جستار جدید در مورد تفکراتون باشیدwww.iran-goftogoo.comمکابیز: سلام. ممنون از معرفیتون.
پاسخحذفعجب سناريوي جالبي مکابیز: ممنون.
پاسخحذفرفیق ...اینجا همه چیز به رنگ قرمز استو من در کمال خونسردی در خون می غلطم...این یک تکه از یه نوشته روانی وار من بود...چندش آور و حال به هم زن نوشتم انگار...از " مانیفیست چارلز منسون... یا من یک قاتل زنجیره ای هستم "لینک ها اما انسانهای غرق در خونند و آرزوهایی که به گور می روند... می روند؟و خانواده... نه این وابستگی زن و مردی... خانواده " چارلز منسون "خیلی مخلصیم----------------------------این مزخرفاتو جدید نوشتم.....مکابیز:شکسته نفسی می فرمایید قربان.مخلصیم.
پاسخحذفاین جا یه روز در میون ف.یلتره. چرا آقای مکابیز؟منظورم اینه که چرا یه روز در میون حالا؟مکابیز: به جان خودم اگه بدونم. ولی حدس میزنم یک روز در میون برق ف.یلتر خونه میره.
پاسخحذفمهديجانكلا اين وبلاگ مشكوكه، قبلا هم مثلا چند بار هك شدهبايد حواسمون رو بيشتر جمع كنيم
پاسخحذف