۱۳۸۵/۱۰/۶

در مذمت عادی سازی بعضی کلمات

حسین درخشان در یکی از پست های وبلاگش چیزی به این مضمون نوشته بود که هر کس که نمی تواند با خیال راحت بگوید(بنویسد) "ک..." مریض(روانی)است....
حسین درخشان در یکی از پست های وبلاگش چیزی به این مضمون نوشته بود که هر کس که نمی تواند با خیال راحت بگوید(بنویسد) "ک..." مریض(روانی)است.


 خوب.این قضاوت که چه کسی مریض است با همین حضرت باشد.این نوشته ابدا قصد متهم ساختن متقابل را ندارد.حکمی هم بر له یا علیه این کار صادر نمی کند.هرکس خودش می داند که چه کلماتی را در محاوره یا نوشته هایش بکارببرد .


اما چرا خودم موافق رواج دادن و عادی کردن این کلمات نیستم ؟


چون گمان می کنم موجودیت س ک س در خطر است .راز زدایی از آن که با فییزیولوژیک کردنش در "روشنگری" آغاز و با جنبش های حقوقی قرن نوزدهم و بیستم ادامه پیدا کرد چیز زیادی ازش باقی نگذاشته.حالا با جار زدن این کلمات آنقدر عادی شان می کنیم که شنیدنشان از کسی که در آغوش ما است هیچ طنینی نداشته باشد!


بگذار من این کلمات را برای خلوتم نگه دارم.شما شکارچیان هم آنقدر این نقاط راز آلود را از از این پدیده قتل عام کنید تا مثل ببر مازندران منقرض شود :)

۴۴ نظر:

  1. 1) از بابت سوءتفاهم ( و البته نه سوءظن) عذر مي خواهم. صدالبته همچنانكه گفتم؛ آن سوءتفاهم در تعريف من از يك "متن مكابيزي" تغييري ايجاد نكرده بود. به هرحال از توضيحت ممنونم.2) با دغدغه اي كه در اين پست مطرح كرده اي همراهم. اما چه مي توان كرد؟! نگاه كن: تاريخ واژگان است كه معنا و گستردگي نشانه شناختي يك واژه را مي سازد. خوب اين "تاريخ" واژه از كجا مي آيد؟! جز آن است كه حاصل ابعاد زماني و جغرافيايي كاربرد آن واژه است؟! يعني معناي نشانه شناختي يك واژه خود حاصل فاعلهاي انساني آن است. اين به معناي دوجانبه بودن رابطه ي انسان و زبان است. زبان است كه ما را انسان مي سازد و ما هستيم كه زبان را غنا (يا انحطاط) و معنا (يا پوچي) مي بخشيم.با اين مقدمه؛ طرح پرسش مي كنم: آيا رها ساختن واژگاني كه به سكس اشاره دارند در حيطه ي كاري اسطوره پردازان و مقهوران اسطوره؛ به معناي سپردن كليت سكس به "قدرت" نيست؟!

    پاسخحذف
  2. راستش حرف شما بسیار متینه اما یه مساله ای هست اونم اینه که ما اینوری از تعادل خارجیم... مخصوصا دخترا براشون گفتن اینا تابوست. من شده سکس هم داشتم اما طرف اسمشو نمی آورد. این خیلی اپیدمی تره تا گفتنش برای همین س ک س بیشتر در اینجا لااقل اینوری در خطره... خطر اینکه با تابو شدنی که نشانه هاش حتی تلفظ کلمات مربوط بهشه به گند کشیده می شه. اون دغدغه شما بیشتر اروپاییه که اینارو گذروندن و حتی شاید زیاده روی کردن.

    پاسخحذف
  3. چند ساعته دارم فكر مي‌كنم «موجوديت سكس در خطر است» يعني چي، ولي به نتيجه نميرسم. اون چيزي كه در خطره زندگي سكسي ما و اينتيماسي آدمهاس. سكس ذات مجزا نداره كه. امثال فلاني حتي اگه دنيا هزار بار بيش از اين به گه كشيده بشه، بازهم با ديدن صحنۀ لب و لوب چندش‌اور ايرج قادري توي يه فيلمفارسي عنان از كف مي‌دن و فانتزي سكسي‌شون از دختر گوشتالويي كه همين كلمات رو براشون فرياد بزنه جلوتر نمي‌ره. اينو نميشه تحليل كرد چون مشكل جاي ديگه‌ايه ،راز هم همينطور.

    پاسخحذف
  4. اگر حسین درخشان معیار سلامت باشد، من به بیماری خود مباهات می کنم.

    پاسخحذف
  5. سلام. با این برداشت موافق نیستم گرچه حرف درخشان در این مورد هم به نظرم مثل همیشه (یا دست کم اکثر اوقات) سطحی و بی معنی است. حرف کلاغ سیاه درست تر است که می گوید گفتن این کلمات آن چنان قدغن شده که باعث از خود بیگانه شدن لذت جنسی شده است؛ به خصوص برای زن، چون که حتی در خصوصی ترین لحظات هم به زن تلقین می شود که باید "نزاکت" و خویشتن داری ای را که جامعه از او انتظار دارد حفظ کند. وقتی جامعه به زبان آوردن این کلمات را تابوئی می کند که دامنه اش به خلوت آدمها هم می کشد نمی شود انتظار بهداشت روانی- جنسی کامل را از اعضای آن جامعه داشت. بومیان به اصطلاح وحشی در نقاط دور از تمدن عضو جنسی را عضوی مثل بینی یا دست و پا می بینند و اصراری به پوشاندن یا ممنوع کردن حرف زدن از آن ندارند، اما ما امروز در ایران نمایاندن مچ پای زن را هم تابو کرده ایم. در مورد زبان هم قدغن ها به حد افراط رسیده، جوری که حتی کلمه ی "تجاوز" دیگر در رسانه ها با "تعرض" یا "آزار" جایگزین شده که واقعا احمقانه است و هر بار به آن برمی خورم جداً از این قلب و تحریف مغرضانه عصبانی می شوم. درک می کنم که شاید تو از آن "خودنمائی" بچگانه ی امثال درخشان خوشت نمی آید که خیال می کنند مثل نقل و نبات پراندن کلمات "ممنوعه" نشانه ی تشخص و روشنفکری است. بعضی "شاعران" پست مدرن هم به خیال خودشان با این کار علم "تابو شکنی و شالوده شکنی" را برداشته اند، بی توجه به این که اصلا شعرشان شعر هست یا نه؟!!اما همین برخوردهای متظاهرانه خودش بازتاب ممنوعیت زیادی مسائل جنسی در جامعه است. قدغن های شدید است که باعث می شود یک عده از آب گل آلود ماهی بگیرند و به این بهانه خودشان را مطرح کنند.

    پاسخحذف
  6. در مقاله ای سیاسی از یک نویسنده ی معروف در تایمز آن لاین (بدبختانه حافظه ی قراضه ام یاری نمی کند اسمش را به خاطر بیاورم) خواندم که (برای تشریح موقعیت ژئوپلتیک خطیر خاورمیانه) خاورمیانه را به "شیار بین دو کپل" تشبیه کرده بود، که کپل ها عبارت بودند از آسیا و اروپا. البته اسم آن را کاملا و بدون هیچ سانسوری آورده بود. بر زبان آوردن نام اعضای جنسی و عمل جنسی در ادبیات و رسانه های غربی خیلی راحت تر و بی مانع تر از آن چیزیست که ما به شدت نهی اش می کنیم، آیا به نظرت این کار آنها باعث شده که "موجودیت س ک س در غرب به خطر بیفتد"؟ برعکس من خیال می کنم آنها خیلی طبیعی تر از ما هستند در این زمینه، که از بچگی هی شنیده ایم :"نگو، عیییبه!" و تا مدتی بعد از بلوغ هم محل های پنهان مان را "عیب" و "بد" و "زشت" شمرده ایم. چطور می توان از کاری لذت برد که آنقدر عیب است که هرگز نباید اسمش را آورد؟آقای ایرج در مورد واگذار کردن س ک س به قدرت هم کاملا درست می گویند. کلمات منشاء قدرت اند و به همین خاطر هم هست که ج.ا. چنین سانسوری بر آنها روا می دارد که در بالا گفتم: قضیه ی نام نبردن حتی از "تجاوز"! دقیقا عصبانیت آدم وقتی با این مسئله برخورد می کند ناشی از ناتوانی ایست که در برابر قدرتی حس می کند که کلمات را و به تبع آن، اراده و رفتار آدمها را به شدت در کنترل دارد.

    پاسخحذف
  7. آقا جان این وبلاگ مشترک من و گامپاگن رو خواستی ببین

    پاسخحذف
  8. كلا تو مسائلي كه گله و شكايت توش هست از اين جور چيزا زياده...(!! )

    پاسخحذف
  9. مکابیز عزیز این سیستم تأئید کامنت این ایراد را دارد که آدم نمی فهمد کامنت اش را تأئید نکرده ای یا اصلا نرسیده! از این بلاگفا هر چه بگوئی بر می آید چند بار کامنت مرا گم کرده است. خلاصه اگر دو تا کامنت قبلی ام نرسیده که دوباره بنویسم. اگر هم رسیده و صلاح نیست که چاپ شود (همین جوری می گویم!) که این بار خواهم فهمید. در هر صورت ارادت مندیم.

    پاسخحذف
  10. خیلی چیزها را که می شنویم و می خوانیم واگویه نمی کنیم، و نه چندان به خاطر خودداری از رمززدایی کردن از مفهوم، بلکه بیشتر برای اینکه ما را تکان نمیدهند آنجور که باید، همین. از جمله واژه های مربوط به قاموس عشق ورزی. عشق ورزی خودش آنقدر تکاندهنده است که همه واژه های موجود فقط میتوانند ادای این را در بیاورند که دارند سهمی در غنی کردنش ایفا میکنند.

    پاسخحذف
  11. سخت ميگيری... سخت ميگذره. سخت نگير، نگذره. با اين يارو موافق نيستم ها! (ببين اصلاً رک! من با آدميزاد موفّق استاندارد مشکل دارم! يه جور عقده اس! I'm cool with this complex!)حقيقتش من با اينکه مثل نقل و نبات اين کلمه ها رو استفاده ميکنم، وقتی از پارتنرم ميشنومشون هنوزم به شدّت برام به قول تو "طنين" داره. خلاصه يعنی اينوری هم نيگا کن. اين گامپاگن راست ميگه. دختره تا ته ماجرا مياد، ولی حاضر نيس اسم اين بی صاحابو ببره! پس با تکرارش عادّی نميشه. من که اينجوری حس ميکنم.

    پاسخحذف
  12. اگه نسل سکس در خطره پس منم می شم شکارچی غیر مجاز دیگه؟

    پاسخحذف
  13. به ایرج :کاملا درسته.-----------گامپاگن :منظور من یک مقداری کلی تر بود.یعنی حالا ممکن است در یک مود خانم یا آقایی دوست نداشته باشند موق سکس حرف بزنند . این نافی این نکته نیست که راز زدایی از سکس (به هر شکلی) آنرا تبدیل به تولید مثل (حیوانی)می کند.----------Osmosis Jones به تعبیر حکمای خودمان وجود ذهنی که دارد :) ...ولی خوب این به خطر افتادن موجودیت سکس یک مقداری استعاری است دیگر!------------به مانی :منم همینطور :)------------رویا :اول بخاطر تاخیر در عمومی کردن کامنتها عذر می خواهم . به اینترنت دسترسی نداشتم .اما خاستگاه این نوشته استتیک بود.اما اگر بخواهیم از جنبه ی خلاقی یا حقوقی نگاه کنیم نتیجه ای متفاوت خواهیم گرفت .بنابراین من با حرف شما بطور کلی مخالفتی ندارم .... همانطور که فوکو اشاره می کند سکس در غرب رو به پایان است . با این توضیح ( از طرف من) که یکی از مولفه های اساسی لذت جنسی کشف است . وقتی همه چیز روشن و بی ابهام باشد کشف معنی ندارد و سکس تبدیل به تولید مثلی می شود که در اغلب اوقات مثلی هم تولید نمی کند.شاید این تلاشی هم که برای شگفت انگیز تر کردن سکس می بینید( در شوها-مثل فتیش) از همینجا ناشی شده باشد.سالها تلاش کردند تا هرگونه رازی را از این پدیده بزدایند و حالا بطور مصنوعی مه آلود و عجیب و غریبش می کنند.ضمن اینکه با توجه به خاستگاه این نوشته "طبیعی" بودن شاخصه ی مهمی برای سکس نیست .درست است در غرب سکس طبیعی تر است . اما به گمان من لذت را باید در جاهای غیر طبیعی تری ( از همه نظر) یافت .

    پاسخحذف
  14. به شهرزاد: همینطور است .--------البرز :اینکه من و تو از این لغت ها استفاده کنیم با اینکه با طرح معیار سلامت- بیماری همه را به استفاده از این کلمات دعوت کنیم تا اینها دیگر کلماتی "غیر عادی" نباشند فرق دارد.یعنی بحث من رو به کسانی داشت که می خواهند در راستای روشنگری یا تا بوشکنی یا هرچه همه یز مربوط به سکس را به چیزی عادی تبدیل کنند(مثال مورد علاقه شان هم این است که همانطور که آدم به غذا و توالت احتیاج داردا به سکس نیاز دارد و در این هیچ چیز خجالت آوری نیست !) . من می گویم این تلاش برای فیزیولوژیک کردن و عادی کردن شاید نتیجه بدهد . اما این نتیجه چه خواهد بود؟منقزض شدن سکس.تبدیل شدنش به تولید مثل .به چیزی همسو با اهداف در نظر گرفته شده از سوی خدا یا طبیعت برای موجود دوپایی بنام انسان.----------دن سیفون :نه حاجی .شما هرچی شکار کنی مجازه (ولی بدون شوخی در توضیجی که برای البرز نوشتم مشخص کردم که منظور من از شکارچیان چه کسانی هستند)

    پاسخحذف
  15. والا من بطور کلی به این روند اعتقاد دارم که انسان همزمان تحول و پیشرفت یه جامعه با مسائلی روبرو میشه که باز آنها را حل می کند و می رسد به مساله بعدی... به همین دلیل به نظر من بر اساس صحبت فوکو که از جامعه ای در مرحله ای جلوتر از ما صحبت می کند، نمی تواند برای جامعه ما قابل انطباق باشد. سکس در اینجا بیش از حد رازآلود است و فعلا خطر اینوری است. یعنی اینجا سکس به خاطر رازآلودگی زیاد در خطر است. و نهایتا من به مطلقا معادل دانستن صفت حیوانی و قابل تقبیح موافق نیستم. بسیاری از مشکلات ما به خاطر این است که ما خود را از ریشه مان یعنی همان حیوان(طبیعت) جدا دانسته ایم.

    پاسخحذف
  16. " با جار زدن این کلمات آنقدر عادی شان می کنیم که شنیدنشان از کسی که در آغوش ما است هیچ طنینی نداشته باشد! " موافقیم

    پاسخحذف
  17. عادی کردن برای کجا؟اگه در مورد رسانه های عمومی باشد تو درست تر می گی ولی اگه منظور کتابهای تخصصی زناشویی و یا بحث بین افرادسالم و بالغ باشه با نظرحسین درخشان موافق ترم.

    پاسخحذف
  18. مکابیز جان تصورت درست است. خودت را خیلی عصبانی نکن.ضمن این که همین تصور در مورد لینک "سانسور با مایو" به ما هم دست داد، ولی ما که عصبانی نمی شویم!!!

    پاسخحذف
  19. يا شما واقا نفهميديد موضوع چيست يا صلاح در اين است كه خودتان را به نفهمي بزنيد .سانسور با مايو تصوير كتابي بود كه ماموران سانسور جيم الف بلاهت ذاتي خودشان را به رخ كشيده بودند و بدون اينكه توجه كنند زن عريان روي جلد كتاب تصويري از عهد عتيق و "حوا" است بر تن او مايو پوشانده بودند .اما شما تصوير دردناك پيرمردي كه در شلوار خودش ا درار كرده را دستمايه ي خنده و مسخره گي خودتان قرار داده ايد . درست مثل كودكان وقيحي كه همكلاسي ر ا با لقب"شاشو" بدرقه مي كنند.خجالت بكشيد و بجاي پشتك وارو زدن در جهت توجيه اين زشتكاري ،كارتان را با برداشتن لينك جبران كنيد.

    پاسخحذف
  20. مکابیز جان؛ تا وقتی موجودات عصبانی و بد خلقی در این دنیای مجازی یافت می شوند ما نیازی نداریم برای شوخی و خنده به یک لینک متوسل شویم.ضمنا دفاع پر شور تو از آن پیرمرد بخت برگشته، کم کم دارد ما را به این فکر میندازد که نکند تو هم روزگاری تجربه (یا تجربه های) دردناک مشابهی داشته ای که چنین دل می سوزانی؟

    پاسخحذف
  21. بسم الله الرحمن الرحیم . کودن تر و وقیح تر از چیزی هستی که تصور می کردم!حالا هم برای من شاخک روانکاو زبل گذاشته ای که "تو خودت اوی اوی تجربه ی مشابه داشته ای ووی ووی "دلقک بیچاره :)اما فکر کن من تجربه ی مشابه آن پیرمرد داشته ام . اصلا فکر کن آن پیرمرد پدربزرگ یا پدر من است و ما بطور خانوادگی چنین مشکلی داریم .این ها پاسخ من نیست و فقط مسئولیت تو را سنگین تر می کند .حالا ما (من و خانواده ام) بعنوان آدمهای رنج کشیده ای که کنترل ادرارمان دست خودمان نیست از تو ژورنالیست اصلاح طلب هموطنمان می خواهیم به رنج مان احترام بگذاری و مسخره مان نکنی.می فهمی؟حالا هی بجای اینکه فکر کنی و اشتباه ات را جبران کنی به قصد از میدان بیرون کردن من نمک بریز و عشوه خرج کن !

    پاسخحذف
  22. اعترافاتت در بخش "خواندنی ها"، واقعا خواندنی است. همان جا که گفتی: شبهای درازی نخوابیدم از هراس" ناگفته پیدا است از چه هراس داشتی و چرا نخوابیدی!!!خوانندگان محترم این وبلاگ را به مطالعه این ستون دعوت می کنم.خوبیه این ماجرا این بود که لااقل معنای مستتر در این نوشته را برای همگان مشخص کرد. شاید بشود در انتهای این مباحث انجمنی برای حمایت از این مشکل دردناک ایجاد کرد.راستی کسی می داند مکابیز کدام بو را دنبال می کند و از کدام خیسی حرف می زند؟

    پاسخحذف
  23. آنقدر بیچاره ی کم کردن روی من بودی که متوجه نشدی آنچه در بخش خواندنی های این وبلاگ آمده (همراه با لینک و معرفی منبع )نوشته ی من نیست و شعری خواندنی از نویسنده ی وبلاگ "راهب جامه خاکستری" است.اینهم که تو هر خیسی و بویی را به "ادرار" پیوند می دهی نشان دهنده ی افق دید و گستره ی زیستی ات است:) خوشحالم که در عوض خنده ی کودنانه و وقيحانه ات به آن عکس، اينچنين وادارت کردم به سرتاسر هیکل خودت ترکمان بزنی !

    پاسخحذف
  24. دلبندم، نوشته هایت را به پای اعترافاتت در بند شماره 5 بازی یلدایی می گذاریم و از تو می گذریم. خودت اعتراف کرده ای که آرامش اعصاب نداری. آن مشکل دردناک هم احتمالا از همین جا ناشی می شود.متاسفانه راهی برای درمانش به ذهن ما نمی رسد، جز این که اسم ما را هم در لیست اعدام هایت برای فردای انقلاب اضافه کنی. هیچی که نباشد لااقل برای آرامش اعصابت خوب است!!!در ضمن شب ها چایی کمتر نوش جان کن. برای ایمنی بیشتر خوبه!!!زیاده عرضی نیست. ممنون که لحظات فرح بخش و نشاط آوری برای ما رقم زدی.ایام به کام.

    پاسخحذف
  25. من از این دعوای شما هیچ سر در نمی آورم. فقط می بینم که این آدرس راهب جامه خاکستری را اشتباه نوشته ای و صفحه باز نمی شود. اصلاحش کن.

    پاسخحذف
  26. مکابیز جان: مانده ام که چه جوری می خواهی به بی ادبان ادب یاد بدهی؟!حتی لقمان هم نتوانست این کار را بکند. ولش کن این بینوا را که امیدی به آدم شدن اش نیست...

    پاسخحذف
  27. تکبیر ....وقتی خوندم کفیدم به مولوی !

    پاسخحذف
  28. به گامپاین :در کامنت ایرج پرسش مهمی مطرح شده" آيا رها ساختن واژگاني كه به سكس اشاره دارند در حيطه ي كاري اسطوره پردازان و مقهوران اسطوره؛ به معناي سپردن كليت سكس به "قدرت" نيست؟"این پرسش را شاید بتوان با این موشکافی فوکو پاسخ داد که "از پایان سده ی شانزدهم به بعد به "دیسکورس" در آوردن سکس نه از فرآیند محدودیت که از سازوکار "تحریک فزاینده تبعیت می کند"اما اینکه شما(گامپاین)می گویید هر جامعه ای در مسیر حرکتش باید بطور خطی مسائلش را حل کند و جلو برود مورد توافق من نیست.چون مسائل به ترتیب تاریخ میلادی ظاهر نمی شوند . همه به شکل ملغمه ای در محیط زندگی ما وجود دارند .در واقع درست است که هر سرزمینی مسائل منحصر بفرد خودش را دارد اما در دنیای امروز هیچ سرزمینی ایزوله نیست که گمان کند می تواند بدون توجه به نقد ها و دستاوردهای بشری در ادامه ی همان مسیری که غرب حرکت می کرد حرکت کند و هروقت قطارش به ایستگاهی که امروزه غرب به آنجا رسیده رسید،معظلات مربوط به آن ایستگاه را حل کند.مبارزات حقوقی برای بدست آوردن حق انتخاب روش زندگی جنسی مسئله ی قرن هجدهم و نوزدهمی ما است و توجه به زدوده شدن رازها از سکس مسئله ی قرن بیست و یکی ما . آن یکی صبر نمی کند تا این یکی فرا برسد.-----------به ارژنگ : به نظر من باید تلاش کنید تا از آن سر دربیاورید .چون ما که بر سر ارث و میراث دعوا نمی کنیم تا به شما ربطی نداشته باشد .شاید حقیقتی یا آدمی دارد پایمال می شود و لازم باشد شما موضع گیری کنید. بهرحال ماجرا این است که در وبلاگ مهجاد لینکی بود با عنوان "کارخرابی در شلوار" که به یک عکس باز می شد . آن عکس پیرمردی را نشان می داد که در شلوار خودش ادرار کرده بود و صورتش هم کاملا قابل تشخیص بود .من از صاحب وبلاگ خواستم برای این کارش توضیح بدهد .چون باورم نمی شد یک آدم بزرگسال (حتی اگر ژورنالیست باشد) بتواند مرتکب چنین رذالتی بشود.او بجای توضیح دادن یا برداشتن لینک آمد اینجا که روی من را کم کند .از تذکرتان درباره ی لینک هم ممنونم .درستش کردم.-------------به مهجاد :بیچاره

    پاسخحذف
  29. مکابیز عزیز من حرف شما را کاملا قبول دارم که جوامع ایزوله نیستند. این حرف که هر جامعه باید مسیر خود را جداگانه بپیماید همانقدر غیر منطقی است که بگوییم تمامی مسائل ما مشترک است و به نظر من درست تر است با نگاه به نظریات آنها اما با رعایت احتیاط عمل کرد. من اصولا به اصل موضوعی که فردی بنام حسین درخشان به آن اشاره کرده کاری ندارم تنها این مطلب را باز هم تکرار می کنم که لزوما تمامی مسائل ما مشترک نیست و شاید اگر موضع گیری ما صرفا بر اساس داده های خارجی باشد می تواند حتی به وخامت بیشتر اوضاع بیانجامد. و در این مورد خاص به نظر شخص من موضع گیری متفاوتی را لااقل در شرایط فعلی می طلبد. من بر اساس تجارب شخصی خودم که طبعا مثل تجارب شخصی هر فردی می تواند ناقص باشد، خطر را در جبهه دیگری (راز آلودی زیاد از حد) می بینم.

    پاسخحذف
  30. به مهجادوقتي قدري بزرگتر شوي (اگر هيچگاه بشوي) مي فهمي كه رنجها و مصائب و ناخوشيهاي ديگر آدميان موضوعي براي "خنده" نيست. اميدوارم زماني بفهمي كه مضحكترين و در عين حال تنفرانگيزترين موجود قابل تصور آن كسي است كه بيرحمي و قساوت را با ناتواني و فلاكت همراه كرده باشد. عميقا متاسفم كه در اين بازي اخيرتان چنين موجودي را به نمايش نهاده ايد.به گامپاگنآن رازآلوده گي مورد نظر شما نيز امري عمومي است. مسئله را بيش از آنكه بخواهيم به صورت "ما و ديگران" تفسير كنيم؛ بايد به صورت "متن و حاشيه"ي جهان بخوانيم.حاشيه كه بخشي از آن ما هستيم؛ به همان شدت بخش متني جهان گرفتار "سكس به مثابه ي ابزاري براي گستردن قدرت" است. ممنوعيت گفتگو از سكس در اين بخش حاشيه اي كه ما هستيم؛ قدرت را از مونولوگ معطوف به سكس بازنمي دارد. تلويزيون را نگاه كنيد. از سوي ديگر آزادي رسمي سكس در متن جهان قدرت را از ممنوع ساختن سلايق جنسي متفاوت (به روش دسته بندي آنها) باز نداشته است.روشها شايد فرق كند؛ اما گفتمان يكي است: سكس در خدمت ادامه ي سلطه ي طبقات و اقشار سازنده ي قدرت.نکته اینجاست که روزمره گی سکس در جامعه ی ما به سوی غلبه ی منافع قدرت متنی بر قدرت بومی پیش می رود. از شکست قدرت بومی دلگیر نیستیم. اما از عدم حضور خود در عرصه ی حاکمیت بر خویشتن خود باید دلگیر باشیم.

    پاسخحذف
  31. دلم برایت تنگ شد آمدم حالت را بپرسم.

    پاسخحذف
  32. این آقای درخشان چه کسی است که شما انقدر به حرفایش و نظریاتش اهمیت میدهید؟؟ آقای مکابیز خودتان را دست کم نگیرید. شما انقدر popular هستید که مطمئن باشید وقتی اسمی توسط شما برده میشود این اسم توسط هزاران نفر تکرار میشود. حداقل اسمی رو ببرید که ارزش تکرار کردن را داشته باشد. شأن شما بالاتر از آن است که با اشخاص کله پوکی مانند این آقای مهجاد ( نمونه ای دیگر از تکرار بیهوده یک اسم) هم کلام بشوید. ایشان تقصیری ندارند کشش مغزیشان در همین سطح است.

    پاسخحذف
  33. مهجاد: چرا وبلاگ شما باز نمی شود؟از آن کامنت عذر می خواهم. فوری از نوشتن اش پشیمان شدم زیادی تند بود.فقط می خواستم بگویم آن پیرمرد هم ممکن است همانقدر از گذاشتن تصویرش در وبلاگ شما ناراحت شده باشد که شما از خواندن کامنت من.با این حال نوشتن اش درست نبود ، باید جور دیگری این را به شما می گفتم.

    پاسخحذف
  34. تو چاه بابل , از قول ابوالحسن خان يه چي به كمانچه تشبيه شده. اين داداشمون اونجاش سوخته بدفرم. مكابيزجان شما زياد جديش نگير!

    پاسخحذف
  35. مکابیزاگه این وبلاگ ها رو بستن یه راهی پیش پای خواننده های مطالبت بذار لطفا.

    پاسخحذف
  36. به نگار :شوخی می کنید .خوانندگان این وبلاگ اگر پینگ شده باشد و یکی دو نفری هم از مطلبی خوششان بیاید و به آن لینک بدهند کمی بیشتر از صدتا است.که با توجه به اینکه مقداری از این مراجعات تکراری است و تعدادی از مراجعین هم مطالب را نمی خوانند حدود پنجاه نفر را می توان بعنوان خواننده ی "سفر به انتهای شب" شمارش کرد که از این تعداد هم بعید می دانم درصد زیادی با مطالب موافق باشند(چه رسد به اینکه هر اسمی را که من می برم تکرار کنند) ...بنابراین طبیعتا من گمان می کنم شما شوخی می کنید وقتی می گویید شخصیتی popular هستم و "وقتی اسمی توسط منبرده میشود این اسم توسط هزاران نفر تکرار میشود." .برعکس،به عقیده ی من این حسین درخشان خیلی popular است.اما مسئله اینجا است که popular بودن ربط زیادی به "برحق بودن" ندارد و صرفا یک امکان شخصی است برای ارتقای موقعیت های معیشتی.با این حرف هم که شان من یا هر کس دیگری بالاتر از آن است که با مهجاد یا هر کس دیگری وارد بحث شود موافق نیستم .این مهجاد هرچقدر هم کودن باشد بهرحال به فارسی نوشتن بلد است و می تواند از این طریق بر تعدادی آدم اثر بگذارد . از این منظر گمان می کنم وظیفه ی من و شما است که اگر خطایی از او می بینیم اعتراض مان را به طریقی که به نظرمان تاثیر گذار تر است بیان کنیم.اگر هم نشد و با لوده بازی سعی کرد از حقیقتی که نشانش داده ایم بگریزد دست کم دیگرانی هستند که این تصویر را مشاهده کنند و از شبیه او شدن مشمئز شوند.-------------به انیس :والله راهی جز اینکه به blogspot نقل مکان کنیم به ذهنم نمی رسد.اگر آن هم به طریقی از دسترس خارج شود راهی جز این باقی نمی ماند که حقیر تعدادی کارگر روزمرد استخدام کند تا مطالب "سفر به انتهای شب"را سر چهارراهها توزیع کنند:)بهرحال و از شوخی گذشته گمان نمی کنم در شرایط آنچنانی دلیلی برای پافشاری بر حفظ این وبلاگ داشته باشم.

    پاسخحذف
  37. عرض کردم. شکسته نفسی می فرمایید. :)آقای مهجاد و امثالشان فقط روی اشخاص هم سطح خودشان و یا پایین تر از سطح خودشان میتوانند اثرگذار باشند که اصلاح این اشخاص و سعی در بالا بردن سطح فکریشان به عقیده من کاری بس بیهوده است! تذکرتان عمق دقت و انسانیت شما را میرساند ولی سعی در تغییر دادن تفکر این شخص و اصلاح کارش هدر دادن انرژیتان است. حیف است. نکنید این کار را. ;)

    پاسخحذف
  38. امکان خرید از 4راه ها رو ندارم:) (جدی ندارم هاا); اما از شما میخوام که برای قابل دسترس بودن نوشته هات (مثل همین حالا)، پافشاری کنی. حالا بلاگ فلان نشد بلاگ بهمان. به ما هم ندا بده که کجا مینویسی برادر:) ادرس ایمیل هم تنگ کامنت قبلی موجود است. خوندن نوشته هات جزو معدود دلخوشیهای همیشگی منه.

    پاسخحذف
  39. سلام خوشبختم از آشنایی تان به من هم سر بزنید

    پاسخحذف
  40. "آقای مهجاد و امثالشان فقط روی اشخاص هم سطح خودشان و یا پایین تر از سطح خودشان میتوانند اثرگذار باشند "و"سعی در تغییر دادن تفکر این شخص و اصلاح کارش هدر دادن انرژیتان است"اشتباه میکنید خانم نگار. حتی اگر حرفتون درست باشد باز هم:"دست کم دیگرانی هستند که این تصویر را مشاهده کنند و از شبیه او شدن مشمئز شوند"

    پاسخحذف
  41. من هم با نظر انیس موافقم. بالاخره باید سعی کرد و تلاش کرد تا افکار نادرست دیگران را اصلاح کرد و سطح فکرشان را بالاتر برد. با نشستن و همدیگر را نگاه کردن کاری از پیش نمی رود. بکوشید و اطرافیانتان را به راه راست هدایت کنید و در این راه از دشواری های سبیل نهراسید که " ان الله مع الصابرین"

    پاسخحذف
  42. دوست من * چطور ممکن است س کس منقرض شود؟ چطور ممکن است نسل ها تداوم نداشته باشند؟ اگر هم ممکن باشد به دلیل رسیدن مرد و زنها به قله های پورن شفاهی نخواهد بود.* با اجازه!

    پاسخحذف
  43. مکابیز جان بعد از 4 ماه از این نوشته ات همین جوری اومدم کامنت هایش را خواندم. چه می توانم بگویم ؟ جز این که چقدر خوشحالم با مکابیزی روبرو شدم که این قدر برای تک تک انسان ها ارزش قائل است. آن چه که در بگو مگویت با مهجاد مرا خوشحال کرد این است که در این گونه مسائل که در جهت مسخره کردن آدم ها و قومیت ها و کشور های مختلف گاها میبینیم به شدت آرمان گرا هستی (خود من هم اگر تنها در یک چیز آرمان گرا باشم همین است ولی خب متاسفانه چندان حوصله ی سر و کله زدن با دیگران را ندارم!) و به شدت خشن. واقعا خوشحالم

    پاسخحذف