۲) در فاصله ی میدان آزادی و آریاشهر یک پایگاه بسیج بود. وقتی جمع راه پیمایان به آرامی از کنار پایگاه می گذشتند چند نفر بسیجی که صورت هایشان را بسته بودند از روی پشت بامم پایگاه شروع کردند به شلیک هوایی. کاملا واضح بود که قصد دارند تظاهر کنندگان را تحریک کنند. جمعیت اما بی توجه به این عقب مانده ها به راهش ادامه می داد اما آنها همچنان از روی پشت بام شلیک می کردند.متاسفانه این کارشان نتیجه داد و باعث شد عده ای که بیشتر جوان بودند و خونشان از این کثافتکاری بی دلیل به جوش آمده بود جلوی پایگاه بیستند و شعار بدهند. عده ای هم سنگ پرتاب می کردند. مدتی بعد وقتی همراه جمعیت از آنجا دور شدیم متوجه شدیم که چیزی در حوالی پایگاه آتش گرفته است( بعدا متوجه شدم که جرثقیلی بوده است که حوالی پایگاه بسیج پارک شده بود) آنچه بعد از آن اتفاق افتاده است را ندیده ام. اما روند حوادث تا جایی که شاهدش بودم نشان می دهد که نیروهای امنیتی دلشان می خواسته چند نفر را در این تظاهرات آرام بکشند تا باعث وحشت شود. اما واقعیت این است که آنها جرات نکردند با اجتماع ملیونی تظاهر کنندگان درگیر شوند و فقط برای ایجاد وحشت به آدمهای حاشیه ی تجمع شلیک کرده اند. کافی است به چهره و لباسهای دختر جوانی که دارند به آمبولانس منتقلش می کنند نگاه کنید تا متوجه شوید که اتهام تلاش برای تصرف پایگاه بسیج از طرف مردم چقدر کثیف و مزورانه است. من این تلاش را انکار نمی کنم. اما بدیهی است که این تلاش ربطی به شلیک های هوایی اولیه و کشتن آدمهای بی دفاع و تا حدودی جدامانده از جمعیت اصلی ندارد. کشتن آدمها فقط برای اینکه بتوانند در لجنزار صوتی و تصویری شان مردم را بترسانند جنایتی است حساب شده که نشان می دهد رژیم جمهوری اسلامی تا چه اندازه مدرن شده است.
۳)من به همه ی کسانی که گمان می کنند عده ای ماجراجو با شجاعت های غیر انسانی در این تظاهرات شرکت می کنند و به آدمهای نگرانی که تلاش می کنند جلوی شرکت اعضای خانواده شان را بگیرند توصیه می کنم خودشان همراه با فرزند یا همسرشان به تظاهرات بروند. دیدن تصاویر خشونت ها طبیعتا آنها را مضطرب می کنند اما وقتی خودشان در میان جمعیت حاضر شوند خواهند دید که چطور آدمهای بی دفاع، آدمهای ساده و آموزش ندیده می توانند در آدمیزاد حس امنیت بوجود بیاورند. این روزها هیچ جا در تهران امن تر از بودن میان تظاهرکنندگان نیست. شما وقتی در خانه نشسته اید بیشتر از وقتی که میان جعیت راه می روید در خطرید. این رژیم مثل گانگسترها عمل می کند. توانایی ایجاد فضای امنیتی در تمام نقاط مورد نظرش را ندارد بنابراین سعی می کند شما را تنها گیر بیاورد. پس بجای نشستن در خانه و تماشای صدای آمریکا و بی بی سی و شبکه ی خبر ایران و حرص خوردن و ترسیدن و مضطرب شدن به میان جمعیت بروید تا حال تان خوب شود.
۴) کسانی که مثل مبتلایان به اسکیزوفرنی چیزهایی می بییند که دیگران نمی توانند ببینند بجای اینکه مثل هادی خرسندی و فریبرز رییس دانا در صدای آمریکا ظاهر شوند و در باره ی آن چیزها حرف بزنند بهتر است از روش جان نش در فیلم ذهن زیبا استفاده کنند. از کسانی که دور و برشان هستند سئوال کنند که آنچه می بینند واقعا وجود دارد یا خیر. خطر ابله شدن البته همه را تهدید می کند اما این درد بی درمان هم نیست. من نمی خواهم به توده تقدس بدهم یا ادعا کنم چون دوملیون نفر در تظاهرات شرکت کرده اند پس حق با آن ها است. فقط می خواهم یادآوری کنم که آنچه این طفلکی ها گمان می کنند می دانند چندان چیز پیچیده ای نیست. بیان این ادعا که این جنگ قدرت درون رژیم است و همه بازی خورده ی این بازی هستند شاید زمینه در بلاهت شخص مدعی داشته باشد اما چنانچه گفتم بی علاج نیست. کافی است به میان تظاهر کنندگان بروند و از جوانترین فرد حاضر بپرسند که آیا مسئله شان موسوی و احمدی نژاد است یا از اینکه به آنها چنین دروغ بی شرمانه ای گفته شده عصبانی اند.
۵) زیبایی شناسی موهبتی منحصر به آدمهای ونک به بالا نیست. این ادعا که از سوی چپ های دوزاری و راست های یک زاری تکرار می شوند مطلقا چرت است. زیبایی شناسی ملک طلق طبقه ی متوسط نیست. در میان آدمهای عصبانی که احساس می کنند در این روزها به زیبایی شناسی شان توهین شده است از همه ی طبقات می بینیم. آدمهایی که گمان می کنند هیچ کس حق ندارد به آنها دروغ زشت بگوید. همه ی ما تحمل دروغ شنیدن داریم. اما مثلا وقتی کسی به ما طوری دروغ بگوید که به زیباشناسی مان توهین شود از کوره در می رویم. این رژیم با این انتخابات به زیباشناسی مردم توهین کرده است. ما وقتی همسرمان را با غریبه ای در تختخواب غافلگیر می کنیم شاید بتوانیم تحمل کنیم که بگوید به دلیل مستی متوجه خیانت اش نبوده. اما وقتی بهمان بگوید که "ائه ...تا حالا فکر می کردم این که باهاش خوابیدم تویی" دیگر از کوره در میرویم.
۶) من تا جایی که همت و جرات داشته باشم در تظاهرات شرکت می کنم و نام میرحسین را فریاد می زنم .هیچ وقت طرفدار موسوی نبودم. هنوز هم علی رغم تحسین پیگیری اش سمپاتی چندانی به او ندارم. اما باید متوجه بود که مسئله ای که اکنون با آن درگیریم مسئله ی میرحسین و (سید)محمود نیست. مسئله ی مردم و ولی فقیهی است که گمان می کند تبریک اش به نامزد پیروز فصل الخطاب همه ی بحث ها است. هر اتفاقی که بیفتد این جریان گامی به سوی تسلط ما بر سرنوشت خودمان است.
۷) دختری را که از گلوله ی سگ های علی خامنه ای زخم خورده بود، در آموبلانس می گذاشتند. متاسفانه من آنجا نبودم و چند صد متری از صحنه دور شده بودم. اما در تصاویر تلویزیونی دیدم که موقع حمل بدنش کمی پیراهن اش بالا رفته و یک باریکه از شکم و پهلویش در فاصله ی میان شلوار جین تیره و پیراهن سرخابی اش آشکارشده. برای من یکی رویت این هلال جواز پایان دادن به روزه ای طولانی است. صاحب فتوی نیستم اما می توانم شهادت بدهم هلال را رویت کرده ام. از یکی دو نفری که دست کم به راستگویی من باور دارند می خواهم که روزه ی انزوایشان را بشکنند و به میان مردم بروند.
دوستان عزیز،با سخنان آقای خامنهای در خطبههای نماز جمعه امروز معلوم شد که ایشون کمر همت رو برای حمایت از احمدی نژاد و نابودی مملکت ایران بسته. این سخنان حجت رو تمام کار بر کسانی که بنا بر سفسطههای دینی هنوز هم بر ولایت ایشون اعتقادی داشتن. جواب دندان شکن به آقای خامنهای امشب در پشت بامها با فریاد دیکتاتور شکن الله اکبر و فردا در راهپیمایی میدان انقلاب.
پاسخحذفخوشم مياد به راحتي فحاشي مي كني، بعد ادعاي ادب هم مي كنيمکابیز: من هیچ وقت در کل زندگی ام و در این وبلاگ ادعای ادب نکرده ام. اما اگر اشاره تان به عبارت "سگ های علی خامنه ای" برای توصیف چماق به دستان دهان کف کرده ی مزدوری است که این روزها در خیابانها می چرند باید بگویم تا حدودی حق با شما است. نسبت به سگ ها بی انصاف و بی ادب بوده ام. اصلا بگذار خیالتان را راحت کنم. خود شما هم که در این فضای جنایتکارانه نگران مودب بودن من هستید نهایتا بیشتر از یک تکه آشغال بدبو نیستید و نه ادب،که نظافت حکم می کند نگذارم اینجا بمانید.
پاسخحذفمام همونجاهایی که هستی هستیم!مکابیز: چاکریم. حقیقتا آنقدر سپاسگزارم که دلم می خواهد یک فرصتی گیر بیاورم کفشهای تو و همه ی کسانی را که این روزها پا به خیابان می گذارند و دست خالی جلوی چماق به دست های علی خامنه ای ظاهر می شوند واکس بزنم.
پاسخحذفسلام مکابیز جان. دستت رو می فشارم. خوشحالم، اگر هم نهایتا اعتراض ها تمام بشود و به جائی نرسد، خوشحالم از موضع گیری تو و خیلی های دیگر توی این وبلاگستان... تقریبا اولین باریه که از ایرانی بودنم خوشحالم. این توصیف "سگ های کف بر لب علی خامنه ای"ت حال من رو جا آورد، با توجه به نظرات یه دوست سابق تو وبلاگش که یه جورائی سعی میکنه ماست مالی کنه این جنایت رو...مکابیز: سلام.به گمانم اعتراض ها تا همین حالا هم به خیلی جاها رسیده. آن احساس را درباره ی ایرانی بودن من هم دارم.
پاسخحذفسلام مکابیزدومین باره که هلال رو اینجا رؤیت می کنم. یادمه اولی کمدی بود. این یکی تراژدی.مکابیز: سلام.بار اول هم چندان کمدی نبود.بقول معروف تاریخ دوبار تکرار میشه. یک بار بصورت تراژدی. بار دوم هم بصورت تراژدی.منتهی تراژدی دوم بد بود تر است. چون تماشاچیان علاوه بر گریه کردن بالا هم می آورند. مثلا با دیدن ریخت سید علی و سید محمود و بقیه ی سیدهای چماق پرست.
پاسخحذفراس می گید. کمدی نبود. طنز داشت.
پاسخحذف