tag:blogger.com,1999:blog-9187640916494386731.post8353785395523834020..comments2024-02-06T22:13:01.346+03:30Comments on سفر به انتهای شب: تاثیر از فاصلهzenohttp://www.blogger.com/profile/08417709184437635225noreply@blogger.comBlogger4125tag:blogger.com,1999:blog-9187640916494386731.post-80098377440011660622012-03-05T15:09:14.328+03:302012-03-05T15:09:14.328+03:30سلام. آقا حالا که اینجایی. ما آمدیم سلامی عرض کنیم...سلام. آقا حالا که اینجایی. ما آمدیم سلامی عرض کنیم کامنتگیرتان بسته بود.حالا نمی دانم عمدی در کار است یا نه. یک راه نفوذی چیزی لااقل باز می گذاشتید:)بغیر از سلام عرض کردن هم گاهی بحثی چیزی پیش می آید.آدم هی پوست لبش را می کند. خوب است کامنتگیر جان خودم.<br />--------<br />سلام ما را هم به آن یکی دو نفر در وین برسانید.zenohttps://www.blogger.com/profile/08417709184437635225noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9187640916494386731.post-39945297444798561262012-03-05T14:20:25.837+03:302012-03-05T14:20:25.837+03:30این خوب و هنرمندانه بود.
این جا (وین) یکی دو نفر ...این خوب و هنرمندانه بود. <br />این جا (وین) یکی دو نفر مکابیزخوان دیگر هم هستند که از من قول گرفتند به شما سلام برسانم و همین رابگویم.مانی ب.https://www.blogger.com/profile/07871136262586048106noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9187640916494386731.post-28547235751758457752012-02-13T19:40:07.333+03:302012-02-13T19:40:07.333+03:30سلام.
اقا دیدن نظرت خوشحالم کرد. هم از این جهت که ...سلام.<br />اقا دیدن نظرت خوشحالم کرد. هم از این جهت که توی ذوق نزده داستان و هم از این جهت که دیدم اسم نویسنده ش ایرجه.یعنی بالکل خوب بود که در بازگشت شما رو توی فرودگاه دیدم. حالا بگیر اصلا اتفاقی بوده ولی ما به خودمان گرفتیم و خوشحال شدیم.<br />درباره ی داستان هم خودم موافقم با تعبیری که ازش داشتید. آن اخته گی در مقابل امروالا حسی بود که باعث نوشتنش شد.<br />مخلصیم.zenohttps://www.blogger.com/profile/08417709184437635225noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-9187640916494386731.post-15937559535587518522012-02-13T17:55:33.267+03:302012-02-13T17:55:33.267+03:30سلام
این را می گویند بازگشت شکوهمند.
این نتیجه گی...سلام<br />این را می گویند بازگشت شکوهمند.<br /><br />این نتیجه گیری از فرط بی نتیجه گی آخر قصه از کلیت آن بیشتر حرف می زند از احوال راوی که چه خونسرد ( و اصلا بگو اخته ی روحی) شده است در این سرزمین "انکار" که دیگر هیچ چیزی نیست که به هیجانش آورد یا خود را به روزمره ی او تحمیل کند که به امری فراتر از این روزمره(معجزه ؛ عشق ؛ سحر..........) باور بیاورد.<br /><br />ارادت بسیار دارم به حضرتت :)ایرجnoreply@blogger.com